این وضعی است که استان ما دارد؛ یعنی ما بهجایی میرسیم و مردم استان را بهجایی میرسانیم که دیگر پاسخی بیشتر برای آنها نداریم. این مشکلی است که متأسفانه در استان ما بسیار شیوع دارد؛ یعنی بهراحتی اعتماد مردم را بر آب میدهیم؛ یعنی بهراحتی فرافکنی میکنیم. این همان شیوه استاندار قبلی بود. این مقتدایی بود که بیآنکه بداند جایش را از یک نماینده عالی دولت به یک منتقد دولت عوض کرد و اتفاقاً برکناری او بسیار بجا و درست هم بود. چون اگر کسی نه رئیسجمهور و نه کابینه او را قبول نداشته و توجهی به آنها نمیکند، چگونه میتواند نماینده آنها محسوب گردد؟ این شیوه غلط تشخیص و معرفی مسائل که چهرههایی مانند مقتدایی از آن دفاع میکرده و میکنند، راه و رسمی است که سه دهه استان ما را به قهقرا برده است. این شیوه، قدرت کارشناسی و چانهزنی نخبگان خوزستانی اعم از مدیران، کارشناسان و نمایندگان را بهطور اساسی، ضعیف کرده و کاهش داده است؛ یعنی به ما فقط رسم فریاد زدن را میآموزد و یادمان میدهد که همه مسائل به دلیل تصمیماتی است که در مرکز گرفته میشود ولی درعینحال هیچکس نمیپرسد پس اینهمه مدیر، نخبه و کارشناسانی که داریم به چه دردی میخورند؟
اگرچه بسیاری از واقعیتهای مورداشاره ایشان که حقایق تلخ سالهای گذشته هستند، به شایستگی و شجاعت طرح گردیده و از این بابت و بهعنوان یک خوزستانی از این نماینده شجاع و دلسوز قدردانی میکنم، بااینحال اتهام سنگین ایشان به شخص آقای روحانی که رئیسجمهوری اسلامی ایران بوده و نمادی از وفاق ملی ایرانیان است، بهدوراز انصاف و عدالت بود.
بدون شک روسای جمهور هر کشور مسئول و پاسخگوی همه عملکردی هستند که دولت تحت فرمان آنها انجام میدهند؛ یعنی یک جوان ایرانی میتواند فردا صبح که از خواب بیدار شد و تریبونی در دست گرفت، شخص رئیسجمهور را مسبب اوضاع نابسامانی در همه بخشها و قسمتهای دولت بداند. بیکاری، گرانی، افت تحصیلی، رکود اقتصادی و تعطیلی شرکتهای کوچک و بزرگ، مشکلات محیط زیستی و بیماریزا، کمبود مراکز و تجهیزات درمانی، بوروکراسی و کاغذبازی، فساد اداری و ارتشاء و الی ماشاالله... مشکلاتی که در این کشور رویهم تلنبار شده و حتی فهرست کردن آنها نیاز به یک فرصت طولانی دارد. او حتی میتواند دعواهای خانوادگیاش را که ناشی از مشکلات روزمره و جاری است نیز به شخص روحانی نسبت دهد و او را عامل اصلی تنشهای کنونی در خانواده خود بداند!
بسیار خب، حالا این جوان پاک ایرانی با برشمردن همه مشکلات و مخاطب قرارداد شخص رئیسجمهور، او را مسبب همه مشکلات معرفی کرد. هم خیال خودش و هم خیال همه منتقدان اصولی و غیراصولی روحانی را نیز راحت کرد! بعد این جوان ما به خانهاش میرود و به جریان طبیعی زندگیاش بازمیگردد و منتظر میماند تا روز انتخابات، رأی خود را به رقیب روحانی بدهد. چرا؟ چون او همه مشکلات را به دلیل وجود رئیسجمهور روحانی و شیوه مدیریت او میداند. بعد روحانی میرود و یک نفر دیگر مسئولیت دولت را به عهده میگیرد. حالا این جوان ما منتظر است تا اوضاع تغییر کند و همه نابسامانیها در مسیر ساماندهی قرار گیرند؛ اما اینطور نمیشود. چرا؟
پاسخ به این چرا، بسیار مهم است؛ اما احتمالاً جوان ما نمیتواند حوصله کند تا جوابهای مختلف را ارزیابی کرده و پاسخ صحیح را پیدا کند. او آمادهترین جواب را به دست میگیرد: «این رئیسجمهور هم نتوانست» و بعد او به یک نتیجهگیری کلانتری میرسد: «وقتی قبلی و قبلتر نتوانستند، وقتی بعدی و بعدتر نتوانستند، آیا هنوز میتوان امیدوار بود؟»
متأسفانه این راهی است که هرروز تعدادی از جوانان ما در آن تفکر میکنند و نتیجه میگیرند و آنچه به آنها کمک میکند تا چنین نتایجی را اخذ کرده و تعمیم دهند، شیوه گفتار و منش ما بهویژه نخبگان کشور در مواجهه با مسائل و مشکلات کشور است. این شیوه چیست؟ این شیوه، شمشیر بستن از رو است، سوار موکب تندوتیز کلمات و جملات بیپروا شدن و به هر خشک و تری حمله کردن است. خود را مقیاس همه داوریها کردن و همه را به چوب اتهام، راندن است؛ یعنی دقیقاً همان کاری که نماینده محترم انجام داد.
بنده شکی ندارم که قاسم ساعدی، خالصانه و از سر دلسوزی که از درون محرومیتهای دشتآزادگان برمیخیزد، با همه ما سخن میگوید. او فرزند همین آبوخاک است و آرزو دارد تا با رفع مشکلات عدیده منطقه، مردم امیدواری بیشتری به نظام و مسئولین آن پیدا کنند. بنده به صمیمیت او و نیز به شجاعتش احترام میگذارم؛ اما در همین حال این پرسش را از خویش میکنم که میان آن جوانی که مشکلات را میبیند و راهی جز محکوم کردن رئیسجمهور ندارد و ایشان که نماینده مجلس هستند، چه تفاوتی باید وجود داشته باشد تا این استان و این کشور بتواند بر مشکلات موجود غلبه کند؟
ما از نخبگان خود چه انتظار معقول و بجایی میتوانیم داشته باشیم؟ اینکه هر چیزی را که خودمان میتوانیم ببینم و بگوییم، آنها هم ببینند و فریاد بزنند؟ در این صورت، تفاوت من عوام و آن نخبه بر سر چیست؟ نحوه فریاد زدن و یا بهتر و قشنگتر فریاد زدن؟ خب، وقتی من عوام نگاه میکنم که نخبهام میگوید دیگر حتی فریاد هم کاری نمیکند و باید شمشیر ببندیم، چه باید بکنم؟ و اصولاً چه نکنم تا از غیرت و حمیت موردنظر نماینده، کمتر به نظر نیایم؟ بعد چه میشود؟
وقتی نخبه مورد اعتماد من، اتهام فریب و دزدی و خیانت میزند، منِ عوام که با هزار و یک مشکل دستبهگریبانم و در زیر فشارهای روزانه کمر خم کردهام، چه کنم؟ آیا دیگر صبر و قراری خواهم داشت؟ امیدی خواهم داشت؟ یعنی وقتی در روز روشن آنکه از او انتظار دارم تا مشکلات و مسائل مرا ببیند و رفعورجوع کند، بهوسیله نمایندهام دزد، فریبکار و خائن از آب درمیآید، چه باید بکنم؟ کدامیک صادق بوده و حقیقت دارد، آنچه اتهام است یا آنکه متهم میکند؟ و اصولاً تکلیف اعتماد من چه میشود؟
این وضعی است که استان ما دارد؛ یعنی ما بهجایی میرسیم و مردم استان را بهجایی میرسانیم که دیگر پاسخی بیشتر برای آنها نداریم. این مشکلی است که متأسفانه در استان ما بسیار شیوع دارد؛ یعنی بهراحتی اعتماد مردم را بر آب میدهیم؛ یعنی بهراحتی فرافکنی میکنیم. این همان شیوه استاندار قبلی بود. این مقتدایی بود که بیآنکه بداند جایش را از یک نماینده عالی دولت به یک منتقد دولت عوض کرد و اتفاقاً برکناری او بسیار بجا و درست هم بود. چون اگر کسی نه رئیسجمهور و نه کابینه او را قبول نداشته و توجهی به آنها نمیکند، چگونه میتواند نماینده آنها محسوب گردد؟ این شیوه غلط تشخیص و معرفی مسائل که چهرههایی مانند مقتدایی از آن دفاع میکرده و میکنند، راه و رسمی است که سه دهه استان ما را به قهقرا برده است. این شیوه، قدرت کارشناسی و چانهزنی نخبگان خوزستانی اعم از مدیران، کارشناسان و نمایندگان را بهطور اساسی، ضعیف کرده و کاهش داده است؛ یعنی به ما فقط رسم فریاد زدن را میآموزد و یادمان میدهد که همه مسائل به دلیل تصمیماتی است که در مرکز گرفته میشود ولی درعینحال هیچکس نمیپرسد پس اینهمه مدیر، نخبه و کارشناسانی که داریم به چه دردی میخورند؟
طرز تفکر شخصیتهای مانند مقتدایی این است که هر چه مشکل هست مربوط به بیرون از استان است و همه کشور مانند دیوی است که منافع و سرمایههای استان را میخورند و تفالههایش را به ما میدهند! اما آنها از پاسخ نهایی به پرسشهای که خودشان طرح میکنند عاجز هستند و بهطور مثال نمیتوانند بگویند چرا بودجه خوزستان هرسال برگشت میخورد؟ یعنی طوری شده است که استان خوزستان مقام اول را در برگشت بودجه پیداکرده است! این برگشت بودجه چه معنی دارد؟ یعنی دولت بودجه میدهد اما در استان یا نمیتوانند پروژه تعریف کنند یا روند اجرای پروژه آنقدر کند و ناموفق است که نمیتوانند بودجه تخصیص دادهشده را جذب کنند؟ آیا در این موضوع مهم، بازهم شاخ دیو و افسانه پدرخواندهها نقش دارند؟!
بنده بر اینم که شجاعت و صراحت شخصیتهای مانند قاسم ساعدی میتواند در پیشبرد توسعه استان و بهبود اوضاع مردم بسیار کارساز باشد، اما مطمئن نیستم که ایشان و دیگر هم استانیهای عزیز که همفکر ایشان هستند، بهدرستی و بهجای درستی که مشکلات در آن ریشهدارند، نگاه میکنند! به نظرم این نوع از نگاه نمیتواند ما را بهجایی که شایسته آن هستیم ببرد. این بدیهی است که در عرصه کشور، همه استانها باهم رقابت دارند اما این اشتباه است که استانی را که نخبگانش شیوه درست تحلیل مسائل را در پیشگرفته و با بکار بستن لوازم و راههای قانونی موجود، از استان ما سبقت میگیرند، به انواع و اقسام اتهامات اثبات نشده در محاکم حقوقی، متهم کرد و برای آنها حکم صادر کرد!
سه سال پیش وقتی همین خوزنیوز برای کارشناسی دوباره رودخانه کارون 5 هزار امضاء جمعآوری کرد، چرا مقتدایی و همفکران ایشان و سایر نمایندگان از این پیشنهاد، لایحه یا طرح در دولت و مجلس نساختند؟ آیا اگر کارون دوباره کارشناسی میشد، بازهم احتمال تمسک به دلایل موجود برای انتقال آب، میتوانست موردقبول دولت باشد؟ آیا این کمکاری بازهم متوجه توطئه پدرخواندههای مورداشاره استاندار پیشین است؟
نماینده محترم دشتآزادگان بهدرستی بر انسجام و یکدلی برای رفع مشکلات تکیه میکنند، اما پرسش اینجاست که چگونه میتوان یکدل و منسجم بود وقتی شما به رئیسجمهوری که بنده به آن رأی داده و اعتماد دارم، اتهام زده و از ایشان سلب اعتماد میکنید؟ چگونه میشود به اعتماد و همدلی رسید وقتی شما اعتماد مرا میشکنید و معتمد من و بسیاری از خوزستانیها را غیرقابلاعتماد میخوانید؟ جناب نماینده، امیدوارم پاسخی داشته باشید زیرا من هنوز به رییس جمهور منتخب مردم اعتماد دارم.