حوالی ساعت 2 ظهر است؛ خاک تمام فضا را پوشانده است و چشم به سختی میتواند تا فاصله 50 متری را تشخیص دهد، سخت میشود نفس کشید ...
حوالی ساعت 2 ظهر است؛ خاک تمام فضا را پوشانده است و چشم به سختی میتواند تا فاصله 50 متری را تشخیص دهد، سخت میشود نفس کشید. خورشید توان درخشیدن ندارد و زورش به خاکی که جلویش را گرفته است، نمیرسد؛ انگار نه انگار که اینجا اهواز است و خورشید باید در این ساعت به تن زمین وحشیانه بتازد.
در ناکجا آبادی در اطراف اهواز هستم که تا چشم کار میکند دکلهای بسیار بلند برق وجود دارد و آسمان خاک گرفته منطقه با سیمهایی که به این دکلها وصل شدهاند، کلاف شده است. انگار کسی صفحه قهوهای آسمان منطقه را با مداد مشکی خط خطی کرده است.
صدای ویز ویز برق میآید و هوای منطقه به دلیل وجود برق در سیمهای دکلهای فشار قوی در حال یونیزه شدن است. کنار یکی از دکلهای برق، چند ماشین سواری و دو کامیون وجود دارد که پلاک شماره 84 یکی از آن کامیونها که با آرم برق منطقهای بندرعباس در آنجا حضور دارد، بسیار جالب است. کامیون دیگری نیز در آنجا پارک شده که در کفی آن یک منبع آب هست و شیلنگی که از آن منبع آب بیرون آمده است.
به سراغ راننده کامیونی که از بندر عباس آمده میروم تا از او دلیل حضورش را در این منطقه بپرسم. احمد میگوید: من و شاگردم از بندر عباس آمدیم و از ساعت 12 شب رسیدیم اهواز. ما کارمند برق منطقه بندر عباس هستیم. از 7 صبح مشغول به کار هستیم تا هر وقت که به ما بگویند، کار میکنیم. آمدیم تا کمک بچههای اهواز کنیم. زیرا در اهواز مقرهها را میشورند و ماهم آمدیم کمک.
احمد ادامه میدهد: در منطقه ما همه این مقرهها پلاستیکی هست و دیگر نیاز به شستشو ندارد. آنجا هم خاک داشتیم اما مقرههای سمت ما را عوض کردند. اینجا هم باید مقرهها را عوض کنند چون برای شستن باید بر ارتفاع بروند و کار خیلی سخت است. توی اهواز هم باید مقرهها را عوض کنند.
باد سردی میوزد. شدت خاک در منطقه زیاد شده است. نفس کشیدن آسان نیست. ماسکی به روی دهانم گذاشتهام تا شاید خاک کمتری وارد ریههایم شود اما پلکهایم از شدت خاک به هم چسبیدهاند و تار میبینم. زیر دکلی میروم که بالای آن دو کارگر در ارتفاع بسیار زیاد مشغول شستن مقرهها هستند. واقعا ترسناک است. خط برق دکلی که زیر آن ایستادهام را قطع کردهاند تا کارگران مقرهها بشورند.
دیدن کار کردن کارگران در آن ارتفاع سی چهل متری برای کسانی که در این پایین ایستادهاند بسیار سخت است. دو کارگر در بالای دکل یک به یک و به نوبت با شیلنگ آب فشار قوی که در دست دارند، مقرهها را میشویند. کار آنها بعد از شستن هر شش مقره دکل تمام شده و میخواهند یکی یکی پایین بیایند. هیچ محافظی ندارند و خودشان هستند و خودشان. بدون هیچ طناب و محافظی آرام آرام از آن ارتفاع بسیار زیاد پایین میآیند.
نامش علیناز است و 30 سال سن دارد. میگوید: 10 سال است که مقره میشویم و در ارتفاعهای زیاد کار میکنم. از شوشتر به اهواز آمدم تا مقرههای اینجا را بشوییم. از صبح ساعت 7 دارم کار میکنم و الان که حدودا ساعت سه هست، 8 تا مقره شستیم. شستن مقرهها کار خیلی سختی است. ما هیچ محافظی آن بالا نداریم جز یک کمربند که معلوم نیست نجاتمان میدهد یا نه. تازه وقتی مقرهها را میشوییم دکل خیس میشود و برای پایین آمدن زیر پاهایمان لیز میشود و خیلی خطرناک است.
به سراغ یکی دیگر از نیروها رفته و از او درباره کارش میپرسم که میگوید: سه چهار ماهه که وارد این کار شدم. الان از شوشتر به اهواز آمدم. شغل ما مقرهشویی و راحت است اما اینجا چون خاک است اذیت میشویم. اهواز خیلی دکل دارد و ما اگر هر روز هم کار کنیم بازهم خیلی طول میکشد که بخواهیم همه خطوط را بشوییم.
شدت خاک در منطقه زیاد شده است. حدودا ساعت 5 بعد از ظهر است. سوار ماشین میشوم تا به منطقه دیگری در اهواز برویم که در آنجا نیز تیمهای عملیاتی مشغول شستن مقرهها هستند. به میدان چهار اسب میرسم. در آنجا یک تریلی بزرگ در کنار میدان ایستاده و ترافیک سنگینی هم ایجاد کرده است. یک منبع آب بزرگ در کفی تریلی است و یک موتور در کنار منبع آب قرار دارد که به نظر میرسد برای آن است تا آب را با فشار زیادی به درون شیلنگ پمپ وارد کند.
مردی با لباسی مخصوص که کاملا خاکی شده است زیر یک دکل بسیار بلند، وسط میدان چهار اسب نشسته و مشغول صبحت کردن با یکی دیگر از کارگران است. او میگوید: علی اصغر هستم، بچه بهشهر مازندران و از برق منطقه زاهدان اینجا آمدیم. 20 ساله کارم مقرهشویی است. اوضاع اهواز خوب است و کار شستن مقرهها در اهواز خوب پیش میرود اما کار خیلی زیاد است زیرا اهواز خطوط زیادی دارد. ما باید حوصله به خرج بدهیم تا همه خطها را بشوییم.
وی ادامه میدهد: از سه روز پیش به عشق مردم خوزستان به اهواز آمدم. کار ما ساعت ندارد و تا هر وقت که بشود کار میکنیم. امروز از صبح شروع به کار کردم و یکسر در حال کار هستیم.
علی اصغر، به بالای دکل میرود و مشغول شستن مقرهها میشود. کار بسیار دشوار است و هوا هم رفته رفته رو به تاریکی میرود. سراغ مسئول تیم شستشویی که از زاهدان به اهواز آمدهاند میروم. حمیدرضا، کارشناس بهینهسازی برق منطقهای سیستان و بلوچستان است. او میگوید: ما یک تیم عملیاتی کامل هستیم که به همراه دستگاه مقرهشوی از سیستان و بلوچستان به اهواز آمدهایم. مقرههایی که بر اثر و گرد و خاک و رطوبت آلوده شدهاند را با همکاری همکاران خوزستانی شستشو میدهیم. امیدواریم با شستشویی که انجام میگیرد، شرایط برق اهواز بهتر شود اما باید حتما مقرههای اهواز تعویض شوند.
حمیدرضا ادامه میدهد: مقرههای چینی و سرامیکی که در اهواز وجود دارد بر اثر گرد و خاک و رطوبت، خاصیت عایقی خود را از دست دادهاند و حتما باید با مقرههای سیلیکونی تعویض شوند. پستهای برق اهواز هم باید با مواد سیلیکونی پوشش داده شوند تا مشکلات کمتر شود.
هوا تاریک شده است و ساعت حدودا 7 بعد از ظهر است که کار تیم عملیاتی به پایان می رسد. از همه تیم عملیاتی که از سیستان و بلوچستان به اهواز آمدهاند خداحافظی میکنیم و سوار ماشین میشوم. با توجه به چیزهایی که دیده شد، شستن مقرهها در اهواز آن هم با توجه به وسعت بسیار زیاد خطوط انتقال و توزیع در این شهر، کاری زمانبر است و به نظر میرسد با این روند، شستن خطوط به زمان بیشتری نسبت به چیزی که مسئولان وزارت نیرو اعلام کردهاند، نیاز دارد.
همچنین شست و شوی مقرهها شاید بتواند به عنوان درمان موضعی یا مُسکنی برای حل مشکل برق اهواز عمل کند اما اگر دوباره خاک آمد که قطعا می آید، دوباره برق هم قطع می شود و باز هم شستشو و همان آش و همان کاسه. پس باید برای آنکه دیگر شاهد قطعیهای پیاپی برق در اهواز نباشیم، راهحل همیشگی و پایداری در نظر گرفته شود.