تاریخ آینده این سرزمین از «خرمشهر» با نام ایثار و فداکاری یاد خواهد کرد.
شامگاه دهم اردیبهشتماه سال 61 بود که دستور آغاز عملیات الی بیتالمقدس، از قرارگاه کربلا توسط شهید صیاد شیرازی و محسن رضایی صادر شد که در آن چنین پیامی مخابره شد؛
«بسم الله القاسم الجبارین»
یا علی بن ابیطالب
یا علی بن ابیطالب
به تمام یگانها ابلاغ کن
خدانگهدارتون باشه.
35 سال پیش چنین روزی فرزندان برومند این مرز و بوم، پس از 20 روز مجاهدت در دشتهای غرب خوزستان و منقطع کردن جبهه شمال و جنوب عراق، به پشت دروازههای خرمشهر رسیده و در انتظار ورق خوردن برگی مهم از تاریخ بودند که در آن زمان شاید نمیدانستند که با دستهای خالی، تنی مجروع و لبهایی خشکیده، قرار است از خود چه نامی را بر جای بگذارند.
فرزندان عزیز این ملت که خداوند در بهشت برین حافظ نام و عزتشان باشد، پس از عبور از کارون به وارد کردن صدمات بسیار به دشمن متجاوز به تقدیم شهدا از گردانهای مختلف در قرارگاههای فتح و نصر شرانجام به جاده اهواز به خرمشهر رسیده و نوید یک پیروزی بزرگ را به مردم رساندند.
آنان که خاک را بر جان ارجح دانستند چنان بر دل کفر زدند که تنها با ندای الله و اکبرشان، بزدلان روزگار را مجبور به فرار با پای برهنه کردند، به طوری که در محوطه بندر خرمشهر، کوهی از پوتین و کلاهآهنی از فراریان هتاک و ترسو به جا مانده بود.
خرمشهر را نه با کلام وصفش را میتوان و نه زبان یارای شرحش را دارد، بلکه خرمشهر را باید در چشمان مدافعانش جست، همانها که با کفش های کتانی و صورتهای تکیده، 34 روز مظلومانه و با دست خالی در یک کشور 35 میلیونی تنها تنها با دشمنی جنگیدند که رقابت بین تعداد نفرات و تسلیحاتش بود!
خونینشهر را باید در خاطرات سید صالح موسوی جست، در مجاهدتهای محمد نورانی، در مظلومیت بزرگمردانی مثل محمد جهانآرا و سید عبدالرضا موسوی یافت، که تنها با تمیه بر ایمانی راسخ و عزمی بزرگ، سعی در حراست از شهری داشتند که کوچه کوچهاش عشق بود و خاطره.
این منزل و مئای عاشقان خرمشهر، در ظهر دوشنبه 31 شهریور سال 59 از زمین و هوا، آماج حملات سهمگین و ویرانگری شد که و در همان ساعات ابتدای وضعیت شهر را به حالتی فوق العاده در آورد و تمام امکانات شهر را برای امداد و و نجات شهدا و مجروحان مهیا شد.
کمبود امکانات، فقدان نیرو و معضل تسهیلات، باعث شد تا رفته رفته جنگ به داخل شهر کشیده شود و عراقی ها آرام آرام از کوچه پس کوچههای شهر برای تسخیر خرمشهر نفوذ و پیشروی کند.
در حومه و داخل خرمشهر ۱۲ لشکر عراقی به سمت خرمشهر روانه شدند که با مقاومت گردان دژ نیروی زمینی ارتش گردان تکاوران دریایی بوشهر و پاسداران خرمشهر و مردم مسلح خرمشهر رو به رو شدند.
نهایتاً، عراق توانست با وجود مقاومت مدافعان خرمشهر، به دلیل نرسیدن نیرویهای کمکی، تجهیزات و مهمات در زیر آتش سنگین توپخانه ارتش عراق و بمبارانهای پیاپی نیروی هوایی ارتش بعث وارد خرمشهر شود و سرانجام با دستور شفاهی مقامات نظامی، نیروهای مقاومت پس از خارج کردن مردم، از طریق رودخانه کارون، از شهر خارج شده و به آنسوی کارون منتقل شدند.
فرماندهی مقاومت خرمشهر را سرهنگ علی قمری فرمانده داوطلب گردان دژ خرمشهر و ناخدا هوشنگ صمدی، فرمانده گردان تکاوران دریایی ارتش ، محمد جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر و حبیبالله سیاری که در آن برهه از زمان، یکی از تکاوران زبده ارتش بود به عهده داشتند.
گرچه صدام وعده فتح یک روزه خرمشهر، سه روزه خوزستان و دو هفتهای ایران را داده بود، اما با مقاومت مدافعان خرمشهر، اشغال تنها بخشی از خرمشهر 34 روز بهطول انجامید و تصرف آبادان نیز برای عراقیها به رویایی دستنیافتنی تبدیل شد.
در روزهایی که خرمشهر در اسارت دشمن بود، رزمندگان ماهها در شرق کارون از پشت آبهایی که شاهد مظلومیت مدافعانی بودند که دوستان بسیاری را در راه حفظ و حراست از شهر از دست داده بودند، در روزهای مقاومت، مدافعان خرمشهر بیش از 500 شهید تقدیم به این خاک پاک کردند، تااین شهر در چنگال دشمن نیفتد.
سرانجام پس از تغییرات گسترده در سطوح بالای سیاسی و نظامی کشور، همچنین عزل بنیصدر از ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا و پاسمازی کشور از لوس نیروهای ضد انقلاب و در دست گرفتن امور توسط نیروهای انقلاب، نیورهای مسلح جان تازهای گرفته و پس از اجرای چند عملیات موفق که شاخصترین انها عملیات شکست حصر آبادان و فتح المبین، آزادسازی خرمشهر در دستور کار قرار گرفت.
«بیتالمقدس» نام عملیاتی بود که در شامگاه دهم اردیبهشتماه از شرق کارون آغاز شد و با عبور نیروها از این رودخانه خروشان، حرکت به سوی مرز مشترک آغاز شد و با شکست دشمن در دستهای غربی خوزستان و رسیدن نیروهای خودی به مرز، ارتباط دو جبهه شمالی و جنوبی عراق در خوزستان قطع شد و راه برای آزادسازی خرمشهر هموار گردید.
سرانجام در آخرین مرحله از عملیات بیتالمقدس رزمندگان با رسیدن به پشت دروازههای خرمشهر نوید یک فتح بزرگ را دادند و در حالی که بزدلان عراقی را در حال فرار یافتند، از طریق پلنو، بندر خرمشهر و شرق کارون وارد خرمشهر شدند تا دوشنبه سوم خردادماه، سالروز آزادسازی خرمشهر نام گیرد.
در بازگشت رزمندگان به شهر، خرمشهر را تلی از خاک یافتد، که به چه شکل بعثیها از آن شهر پرصلابت دیروزی، ویرانه امروزی را ساختند و با آن همه منزل و دکان و کوچه بازار چهها کردند.
هشت سال خرمشهر در این وضعیت به سر برد، تا اینکه ناقوس بدنوای جنگ از صدا افتاد و حال خرمشهر ماند و ویرانهای بر جا و مردمی که در انتظار بازگشت به شهر خود هستند.
کار بازسازی بلافاصله با نظارت و دستورات مستقیم مقامات بلندپایه کشور آغاز شد تا خرمشهر هر چه زودتر مهیای زندگی شود، اما مشکلات خرمشهر به حدی بود که برچیدن آن نیاز به زمان بسیاری داشت.
معضلاتی همچون آب شرب، فاضلاب، منازل ویرانه بهجا مانده از جنگ، خیابانهای فاقد آسفالت و زیر ساخت مناسب، خاک آلوده، فقدان یک مرجع تصمیمسازی برای زیبایی شهر و بدتر ازهمه چیز، فقر و بیکاری مردم این شهر،باعث شد تا خرمشهر همچنان 35 سال پس از آزادی از آبادی مدنظر محروم باشد.
و ما همچنان ماندهایم تا این شهر عزیز که وجب به وجب آن به خون شهیدی مطهر است و برای بازپسگیری متر به متر آن، عزیزی به لقا خداوند پیوسته است، آبادانی خود را بازیابد و خرمشهر دوباره منزلگاه خیل عاشقانش باشد.