با کمی قدم زدن در خیابانهای شهر، بهراحتی متوجه میشوی که هوای امشب اهواز کمکم در حال بیرون آوردن رخت زمستانی خوداست؛چهارشنبههای اهواز چون رو به تعطیلی میرود شهر را شلوغ میکند طوری که برای گذشتن از عرض خیابان مجبور میشوی با اشاره دست به رانندگان خودروها بفهمانی کمی از سرعت خود کم کنند تا بهسلامت بگذری!
گاهی برای لقمه نانی جوراب بفروشی
پیادهروهای خیابان اصلی کیانپارس یکی از مناطق مرفه و لاکچری اهواز مملو از جمعیت است و راوی بخش کوچکی از حکایتهای شبهای اهواز است؛ اینجا سردی و گرمی هوا معنا ندارد؛ همهچیز فدای ادامه زندگی میشود و تو گاهی جوراب میفروشی تا با دستپر به خانه برگردی و گاهی بساط را با خود اینور و آن ور به دنبال لقمه نانی میکشی! همهچیز بستگی به بازار و سلیقه آدمهاش دارد.
حدود یک ساعت و نیم از افتتاحیه سیزدهمین نمایشگاه کتاب خوزستان میگذرد؛ بهقصد خرید از داروخانهای از نمایشگاه تا نبش خیابان 15 پیادهروی کردم؛ کنار ورودی داروخانه خانمی که روی زمین بساط جوراب فروشی خود را روی روزنامه گذاشته بود توجه من را به خود جلب کرد که با ورود هر شخصی به داروخانه از وی میخواست یکی از جورابهایش را بخرد.
نمیخواهم دستخالی به خانه برگردم
حدود 5 دقیقه، کمی آنطرفتر، به التماسهایش از مشتریان و بیتوجهی رهگذران به درخواستهای خانم جورابفروش نگاه کردم اما کسی از وی حتی یک جفت جوراب هم نخرید.
بهمحض ورود من به داروخانه همین درخواست را از من کرد؛ کمی مکث کردم و او که فکر کرد میخواهم جوراب بخرم گفت: میدانم به کارت نمیآید اما نمیخواهم دستخالی به خانه برگردم.
دو خیابان پایینتر به راه خود ادامه دادم درست روبروی رستوران کوچکی، خانم دیگری که یک پلاستیک پُر از دارو دستش گرفته بود به هرکسی که عبور میکرد، میگفت: شیمیدرمانی دارم و برای صداقت گفتارش قسمتی کمی از سرش را نشان میداد که مو نداشت.
همچنان به قدم زدن خودم ادامه دادم؛ به پیادهرو بین خیابان 7 و 8 رسیدم، این بار جوانی قدبلند چسبیده به دیوار درحالیکه شالهای زیادی را روی دست خود برای فروش گذاشته با ادبیاتی بازاری از خانمها میخواست از وی شال بخرند.
روزمرگیهای مردم در کنار پیادهروها
در طول پیادهرو میتوانستی چهرههای متفاوت زندگی را ببینی و یا حتی لمس کنی؛ هر چه خیابانهای پایینتر میآمدی چشمانت داستان دیگری از روزمرگیهای برخی از مردم را برایت روایت میکنند.
بساطی نبش خیابان 3 اما جالبتر بود دو نفر بافاصله یک متر؛ یکی بساط کتابفروشی و دیگری بساط بزرگتری از جوراب فروشی داشت اما نه قدمهای کسی سرد شده بود و نه مغزهایی احساس گرسنگی میکرد.
میخواهم برای بچههایم غذا بخرم
حتی جملهای که زن جورابفروش برای جذب مشتری به کار میبرد و میگفت: «با پول جورابها میخواهم برای بچههایم غذا بخرم» هم کارگر نشد تا جورابهای بیشتری بفروشد.
خرید از دستفروشان به خاطر دلسوزی بهظاهر آنها
کافی بود کمی از پشت ویترین فروشگاههای لوکس داخل آنها را نگاه کنی که به قول بازاریها مشتریان خاص خودشان رادارند؛ اما اغلب حاضر نبودند یک جفت جوراب برای دلخوشی دستفروشی بخرند؛ هر از گاهی میدیدی برخی رهگذران دلشان بهظاهر نیازمند برخی دستفروشان بسوزد و از آنها خرید کنند.
۹۰ درصد دستفروشان شغل و درآمد دیگری ندارند
نتایجی تحقیقی در مورد دستفروشان در سال 94 نشان میدهد: حدود ۷۶ درصد دستفروشان سرپرست خانوار و ۶۴ درصد آنها متأهل هستند؛ متوسط تعداد فرزندان آنها بالغبر ۲.۳ نفر است که میانگین این رقم در میان شهرنشینان کشور برابری میکند.
اغلب گفته میشود دستفروشان مشاغل دیگری نیز دارند و درآمد دستفروشی آنها نتیجه زیادهخواهی آنان است اما بر اساس تحقیقاتی که توسط انجمن جامعهشناسی ایران انجامشده است حدود ۹۰ درصد دستفروشان شغل و درآمد دیگری ندارند و چیزی حدود 31 درصد تاکنون موفق به گرفتن یارانه هم نشدهاند.