تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۱
کد خبر: ۱۸۸۷۸۸
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
«مشایه» و قدم‌هایی که به محشر کبرایِ اربعین می‌رسد
این تمام اربعین حسین نیست و تو در حیرت این همایش بزرگ بشری می‌مانی چرا که این تصاویر را نباید از پشت قاب تصاویر تلویزیون و از دریچه رسانه‌ها ببینی.
«مشایه»  و قدم‌هایی که به محشرکبریِ اربعین می‌رسد

به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، شمارش معکوس برای برگزاری بزرگترین کنگره معنوی شیعیان جهان آغاز شده است؛ کربلا میزبان زائرانی از گوشه و کنار جهان است، وقتی می‌گویم گوشه و کنار یعنی حسین بن علی (ع) فراتر از یک دین و مذهب است و این را  تو در مراسم اربعین کربلا، می‌بینی که فرد مسیحی  زائر اباعبدالله الحسین (ع) را با یک لیوان آب خنک سیراب می‌کند؛ شاید هر کس به طریقی در این کنگره اعلام حضور می‌کند اما معشوق همه یکی است.

ماراتن عشق

زائران در این حضور سه دسته‌اند، دسته‌ای که سوار ماشین شده و  بی‌صبرانه راهی کربلا شدند و دسته دیگر کسانی هستند که با پیاده‌روی صبر را مزه مزه می‌کنند تا به میعادگاه عشق در سرزمین کربلا وصل شوند.

 و تو در این شرایط، تنها زمانی است که گذر زمان را احساس نمی‌کنی و این عشق اباعبدالله الحسین است که تو را از دورترین نقاط شهر و کشورت به سمت خودش جذب می‌کند.

دسته سوم اما جاماندگان از مراسم اربعین  هستند که پا به پای، پیادگان اربعین حسینی راه‌های طولانی را طی می‌کنند و سختی خستگی‌های مسیر را به جان می‌خرند اما هر کس به دلیلی زیارت سال دیگر را قصد می‌کند.

این روزها شهرهای منتهی به مرزها شب و روز ندارند در طول مسیرها پیادگانی را می‌بینی که خستگی مسیر ذره‌ای از اراده آن‌ها برای رسیدن کم نکرده است؛ و تو ماراتن عشقی را تجربه می‌کنی که خط پایانش به حضرت عشق یعنی ابا عبدالله الحسین (ع) منتهی می‌شود و جالب اینکه همه در این ماراتن برنده‌اند.

تا ببینیم امام حسین کی ما را بطلبد

اینجا منطقه «عین دو» جایی که «ام مصطفی» از زیارت اربعین جا می‌ماند اما به همراه دو دختر و تنها پسرش کاروان مشایه(پیادگان) اهالی «عین دو» را تا منطقه گمبوعه همراهی می‌کند اما موقع بازگشت به خانه‌اش غرولندکنان به بچه‌های خود می‌گوید: بیاید برگردیم تا همین جا کافی است.

هر چه از دخترانش خواستم صحبت کنند قبول نکردند و خجالت زده  صورت‌های خود را با گوشه چادرشان پنهان می‌کردند،  مصطفی اما ول کن قضیه نبود و به مادرش می‌گفت: که تا مرز چذابه مشایه را همراهی کنند.

 از ام مصطفی سؤال کردم چرا راهی کربلا نمی‌شوند؟ در حالی که محکم دست پسرش را گرفته بود تا در میان جمعیت گم نشود، پاسخ داد:  همسرم بعد از چند سال بیماری چند ماهی است که از رخت‌خواب بلند شده و مدت کوتاهی است که مشغول به کار شده، خدا را شکر زندگی‌ام را می‌چرخانم فعلاً نمی‌توانم کربلا بروم تا ببینیم امام حسین کی ما را بطلبد؛ امروز به اصرار مصطفی و دخترانم برای پیاده روی اربعین آماده‌ام حالا متوجه شدم که چرا ام مصطفی غُرغُرکنان از پیاده‌روی برگشت.

 نمی‌خواهم! خوردم! میل ندارم! حالی‌ام نمی‌شود!

اما قصه «فاضل»  و همسرش سمیه فرق دارد این زوج جوان بعد از دهه محرم زیارت کربلا رفته‌اند تا در دو هفته مانده به مراسم اربعین در موکب خانوادگی خودشان به زائران خدمت کنند.

جمعیت مشایه موج می‌زند؛ بوی قهوه اول صبح  فضا را پُر کرده است؛ دودی که از کُندهای درختی که برای درست کردن چایی در کنار مواکب روشن کرده بودند هر رهگذری را وسوسه می‌کرد چای صبحانه را اینجا میل کند.

«سعید» تُندتُند پنیر، خیار و گوجه را داخل نان می‌پیچید و به مشایه تعارف می‌کرد کسی جرأت نداشت دستش را رد کند به مشایه می‌گفت: وقتی گفتیم امروز همه باید اینجا جمع شوند و بعد راهی کربلا شوند یعنی مهمان ما هستیم یعنی باید بر سر سفره امام حسین بنشینی!  نمی‌خواهم! خوردم! میل ندارم، حالی‌ام نمی‌شود!

دعوت مشایه  به خوردن قهوه

 فاضل اما  میان این همه شلوغی حواسش است تا پذیرایی عربی را با دادن قهوه به دست زائران باید کامل کند؛ با یک دست دله قهوه (ظرف قهوه) و با دست دیگر فنجان قهوه را مدام تکان می‌دهد و مشایه را به خوردن قهوه داغ دعوت می‌کند! اینجا کلمات جای خود را به دیگری می‌دهند  و این تو نیستی که بابت پذیرایی میزبان تشکر می‌کنی بلکه این میزبان است که از تو تشکر می‌کند که بر سَر خوان امام حسین(ع)  نشستی!

اینجا مردمانی زندگی می‌کنند که شبانه روز برای خدمت به زائران کمر همت بسته‌اند اما هنوز نگرانند تا مبادا نام آن‌ها در دفتر خدمت به زائرن ابا عبدالله الحسین ثبت نشود.

«هله بِلزایر»

نمی‌دانم محمد حسین چند سال دارد اما قد و قواره‌اش شاید به یک متر نرسد اما مخزن آبپاش را مانند کیف مدرسه‌اش کول کرده و مانند یک مرد کنار بلوار ایستاده و با تکرار  جمله «هله بِلزایر» (زائر خوش آمدی)  آب خنکی را به سَر و صورت زائران می‌پاشید تا مبادا گرمای هوا آن‌ها را اذیت کند.

به وی می‌گویم آب پاش سنگین نیست، خسته نمی‌شوی؟ انتظار پاسخی در حد سن و سالش را داشتم اما گفت: کار برای  امام حسین مگر خستگی هم دارد؟ من و پدرم هر سال روی سر و صورت زائران آب می‌پاشیم تا خنک شوند البته امروز به آب گلاب نزدم اما بعداً می‌زنم.


همه بی‌قرار اربعین هستند

مداح مراسم،  گاهی حیدر حیدر و گاهی حسین حسین را بدرقه راه پیادگان اربعین حسینی می‌کرد؛ جمعیت موج می‌زد؛ همه بی‌قرار اربعین هستند، من مادری را دیدم که فرزند خود را در کالسکه گذاشته و سراسیمه خود را به مراسم رسانده بود؛ پیرزنی با تمام سالخوردگیش عصای خود را محکم  بر زمین می‌زد تا از حرکت پیادگان عقب نماند؛ کودکی که میان جمعیت روی شانه‌های پدر جا خوش کرده بود.

تا افق هیبت‌های تیره‌ای را می‌دیدم که باد عبا و چادر آن‌ها را به بازی گرفته بود؛ تا چشم کار می‌کرد چهره‌هایی را می‌دیدی که عرق از سَر و روی آن‌ها می‌چکد اما  مدام آستین خود به صورت می‌کشند و آرام بودند؛ لب‌هایی که مدام تکان می‌خورد و با حسین خود همدردی می‌کرد؛ وقتی می‌گویم تا چشم کار می‌کرد! تا نبینی! نمی‌دانی من چه می‌گویم.

این‌ها را که ببینی هزار بار از خود منصرف می‌شود و پا در راه آن‌ها می‌گذاری شعار نیست وقتی می‌بینی قطره‌ای در دریای بزرگ عاشقان امام  حسین (ع) هستی!

تعداد زائران حسین(ع) این روزها قابل شمارش نیست، یکی بر حسب خستگی مسیر، یکی با سنجش صداهایی که در همهمه جمعیت گم می‌شود، یکی حساب لبیک یا حسین‌ها از دستش می‌رود ویکی بر حسب  انتظاری که در صف‌ها برای در آغوش گرفتن ضریح کشیده است، هرکدام از این‌ها زائران اربعین را به وسعت نگاهش می‌شمارد اما این تمام اربعین حسین نیست و تو در حیرت این همایش بزرگ بشری می‌مانی چرا که این تصاویر را نباید از پشت قاب تصاویر تلویزیون و از دریچه رسانه‌ها دید، باید مزه اش کنی تا بدانی چه می نویسم!

گزارش: عاطفه اسماعیلی منش

مرجع / فـارس
:
:
:
آخرین اخبار