همشهری ماه /شماره 97: «دولت میخواهد فقط «کار» کند، پس نباید زیاد حرف
بزند و نیازی هم به سخنگو ندارد.» دولت نهم در اوایل کارش با چنین استدلالی
چندان به انتخاب یک سخنگو برای دولت اعتنا نکرد تا اینکه با افزایش حجم
فعالیتهایاش در زمینههای مختلف داخلی و خارجی و سوالات بیشمار
رسانهها، لزوم فعالیت یک سخنگوی مسلط برای اطلاعرسانی و پاسخگویی به
سوالات خبرنگاران و رسانهها را احساس کرد. احمدینژاد، «غلامحسین الهام»
را انتخاب کرد که پیش از آن سابقه سخنگویی قوه قضائیه را در کارنامهاش
داشت و البته بعد از فوت کریمیراد، وزیر دادگستری دولت نهم هم بود.
ابوالمشاغل تا پایان کار دولت نهم و مغضوبعلیه شدنش(!) این سمت را با همه
حاشیههایاش بر عهده داشت تا اینکه پس از مصوبه مجلس و مجمع تشخیص مصلحت
نظام درباره ممنوعیت چندشغله بودن حقوقدانان شورای نگهبان، الهام به شورای
نگهبان پیوست تا فقط حقوقدان باشد.
با روی کار آمدن کابینه دولت
دهم، کسی با عنوان «سخنگوی دولت» روبهروی رسانهها قرار نگرفت. با بالا
گرفتن فشار رسانهها، چهار ماه بعد رئیس دولت به یک عمل بیسابقه دست زد و
دو نفر را به عنوان سخنگوی خود معرفی کرد تا جبران مافات کرده باشد؛ پس از
گمانهزنیهای فراوان و از میان نامهایی چون اسفندیار رحیممشایی، مجتبی
ثمرههاشمی و حتی فرزاد جمشیدی، سیدشمسالدین حسینی وزیر اقتصاد به عنوان
سخنگوی اقتصادی دولت و رحیمی معاون اول رئیسجمهور هم به عنوان سخنگوی
سیاسی- فرهنگی انتخاب شدند؛ دو سخنگویی که زمان و روزهای جلسات دیدارشان با
خبرنگاران و رسانهها از نظم خاص و مشخصی برخوردار نبود و باعث شد صدای
سیاستهای دولت در زمینههای مختلف از حنجرههای دیگری شنیده شود.
«سخنگوهای
در سایه»ای که نظرات پنهان و آشکار رئیسجمهوری را علنی میکردند و با
پشتگرمی و حمایتی که همیشه احساس میکردند، در حوزههای مختلف وارد
میشدند و «حرف» میزدند؛ بدون پیگرد، بدون کنتور! این چند صفحه میخواهد
از همین پردهنشینان امان و امین رونمایی کند و محورهای گفتوگوهایشان را
علنی. شاید...
گزینه همیشگی؛ علیاکبر جوانفکر
در رأس
جمع «سخنگویان سایه»، علیاکبر جوانفکر، مشاور مطبوعاتی و رسانهای
رئیسجمهور با اقتدار حضور دارد. مرد ۵۳ سالهای که همراهی او با
احمدینژاد به انتخابات ریاستجمهوری نهم برمیگردد. فعالیت رسانهای
جوانفکر از سال ۱۳۵۹ در خبرگزاری ایرنا شروع شد اما سیر پیشرفتاش آنقدر
سریع بود که پس از مدتی در حین مدیریت شعب این خبرگزاری در آبادان و یاسوج،
دفتر خبرگزاری ایرنا در اسپانیا را راهاندازی کرد. وی پنج سال در مادرید
حضور داشت تا اینکه در سال ۱۳۶۷ بهدلیل دفاع از حکم امام(ره) درباره
سلمان رشدی از اسپانیا اخراج شد اما باز هم در سال ۷۹ برای دومینبار
بهعنوان نماینده ایرنا راهی این کشور شد و سه سال بعد با پایان ماموریتاش
به ایران بازگشت. این بازگشت همراه بود با حکم مشاور مطبوعاتی شهردار وقت
تا بشود یکی از یاران نزدیک به محمود احمدینژاد.
آقای مشاور، مسوولیت
کمیته تبلیغات ستاد انتخابات احمدینژاد در سال ۸۴ را هم برعهده داشت.
هرچند با پیروزی احمدینژاد همراه او به پاستور رفت اما نقش چندان مهمی در
اوایل دولت نهم نداشت تا اینکه در دولت دهم، مشاوران از پرده برون آمدند و
قدرت را به دست گرفتند. در نتیجه جوانفکر هم در بهمن ۸۸ سمت مدیرعاملی
خبرگزاری دولت را به دست گرفت. اما بدون شک مهمترین حادثهای که اسم او را
بر سر زبانها انداخت، ماجرای سرپرستی پر سر و صدای او در موسسه فرهنگی ـ
مطبوعاتی ایران بود؛ تصمیمی غیرمنتظره در ۲۲ فروردین ماه ۹۰ که کاوه
اشتهاردی، مدیرعامل و شش عضو دیگر هیاتمدیره را برکنار و علیاکبر جوانفکر
را به عنوان سرپرست این موسسه منصوب کردند. تکیه زدن آقای مشاور بر صندلی
سرپرستی موسسه ایران کلی حاشیه و دردسر برای او ایجاد کرد؛ عدهای سرنخ
این ماجرا را در روابط مدیر سابق و جریان موسوم به انحرافی میدانستند.
میگویند این جریان دل خوشی از اقدامات موسسه ایران در سالهای اخیر نداشت
و از اینکه اشتهاردی اجازه نمیداد تا این روزنامه مانند خبرگزاری ایرنا
به محل انتشار سخنان مشایی و یاراناش تبدیل شود، چندان راضی نبود.
مهمترین سندش را هم نقلقولی از اسفندیار رحیممشایی در اوایل سال ۸۹ در
جمع تعدادی از طلاب میدانند که گفته بود: «یک روزنامه ایران داریم که در
چهار سال گذشته جرات نداشته عکس من را در صفحه اول خود منتشر کند!» گفتهای
که با روی کار آمدن جوانفکر خیلی زود، رنگ واقعیت گرفت و صحبتهای
اسفندیار پرشور، اوایل سال قبل در اولین شماره مسوولیت آقای مشاور، تیتر و
عکس یک روزنامه ایران شد.
دامنه این اقدامات فقط به اینجا ختم
نمیشود؛ سرمقالههای تند و تیز جوانفکر و حاشیه امنی که برای خود متصور
بود، قوه قضائیه را هدف گرفت و کار را به بگومگو با رئیس قوه کشاند. بعد آن
نوبت انتشار ویژهنامه «خاتون ۱» شد که درباره حجاب و عفاف بود اما
محتوایاش حسابی برایاش دردسرساز شد و هیچگاه به شماره دوم نرسید.
ویژهنامهای که انتشارش برای جوانفکر، یک سال حبس و سه سال محرومیت از
هرگونه فعالیت مطبوعاتی آب خورد! با همه اینها سرپرست روزنامه ایران از
مواضع خود کوتاه نیامده و هر روز میتوان ردی از صحبتهایش را در
خبرگزاریها و روزنامه تحت مدیریتاش پیدا کرد. اما یکی از جالبترین
نکتههایی که درباره او وجود دارد این است که در طول سالهای اخیر بیشترین
گفتوگوهایاش با روزنامههای جناح اصلاحطلبان بوده و در آنها مواضع
اصولگرایان را به شدت مورد حمله قرار داده است.
با پر رنگ
شدن انعکاس صحبتها و اظهارات اسفندیار رحیممشایی و افراد نزدیک به او و
نمود بیشتر مواضع این جریان، اکثریت قریب به اتفاق رسانههای هر دو جناح
فعال در کشور، روزنامه ایران را «تریبون جریان انحرافی» میدانند. به تبع
این فرضیه، علیاکبر جوانفکر هم حکم فعال رسانهای این جریان را پیدا کرده و
هر کجا که اسم چنین جریانی برده میشود، حسابی از آنها دفاع میکند؛
البته او از بیخ و بن، وجود چنین جریانی را قبول ندارد: «ماجرای جریان
انحرافی به هفت ماه اخیر باز میگردد؛ نه دو سال گذشته. من هم همین سوال را
از آنها میپرسم؛ یکی بین آنها پیدا شود و بگوید جریان انحرافی یعنی چی؟
از چه چیزی منحرفیم؟ بله؛ ما از این دوستانمان منحرفیم، از باورها و
رفتارها و برداشتهای آنها منحرفیم. ما آنها را قبول نداریم. رفتار و
منش آنها را قبول نداریم و از آنها منحرفیم، اینها درست است و اگر
منظورشان از جریان انحرافی انحراف از باورهای خودشان باشد، تایید میکنیم.»
(در گفتوگو با روزنامه اعتماد، ۲۸ آبان ۹۰) محور حرفهای جوانفکر در همه
این سالها چه بوده؟ چرا در فهرست مصاحبههای او، نام روزنامههای
اصلاحطلب بیشتر دیده میشود؟ جز روشن کردن مواضع، هدف دیگری را هم دنبال
میکند؟
دفاع از مشایی
اسم جریان انحرافی به
اسفندیار رحیممشایی گره خورده که در ماههای اخیر بسیار کمرنگ شده و
بیسروصدا به کارهایاش رسیدگی میکند. جوانفکر حسابی هوای او را دارد و
همه حرف و حدیثها درباره مشایی را یک توطئه از پیش طراحی شده میخواند:
«مشایی بازجویی نشده اما دیگر نمیگذارند تحرک سیاسی داشته باشد. چقدر آدم
بیگناه به خاطر مشایی دستگیر شده؛ برای چه؟ چون مشایی را مردم دوست دارند،
تخریباش میکنند؟» (در گفتوگو با روزنامه اعتماد، ۲۸ آبان ۹۰). حتی وقتی
نامی از یکی از نزدیکان مشایی برده میشود، او حاضر است در دفاع از او هم
سینه چاک دهد: «چرا ملکزاده را ۶۰ روز انفرادی بردند؟ چرا آزادش کردند؟
مشکل جسمی در انفرادی پیدا کرد. زنش سقط جنین کرد. چه کسی جواب این ظلم را
میدهد؟ انفرادی قانونی است؟ جرم ملکزاده و بقیه افرادی که از طیف ما
گرفتند چه شد؟ دادستان باید جواب افتراهایی که به ما زد بدهد؟» (در گفتوگو
با روزنامه اعتماد، ۲۸ آبان ۹۰).
دفاع از عملکرد و شخصیت احمدینژاد
«بر
این باورم که تصمیمات، اقدامات، اظهارات و مواضع آقایاحمدینژاد طی شش
سال و نیم گذشته، او را به یک پدیده با ارزش و ماندگار در تاریخ انقلاب
اسلامی تبدیل کرده است. شاید بتوان گفت عصاره نگاه جوانفکر به مدیر
بالادستاش را باید در چنین اظهارنظرهایی درباره احمدینژاد پیدا کرد.
گفتههایی که آقای رئیسجمهور را جدا از دیگران و فراتر از مسوولان قبلی
نشان میدهد: «حضور آقای احمدینژاد در صحنه سیاست ایران در سال ۱۳۸۴ یک
پدیده معنادار و در زمره رویشهای تازه انقلاب اسلامی بود که رهبر فرزانه
انقلاب نوید آن را داده بودند.» (در گفتوگو با روزنامه شرق، 2 اردیبهشت
۹۱). هرگاه هم که انتقادات نسبت به عملکرد رئیسجمهور بالا گرفته، جوانفکر
درصدد دفاع از او برآمده و این رفتار و تصمیم را مبتنی بر برنامهریزی
دقیق و کار اصولی دانسته است: «به تجربه، اثبات شده است که آقای احمدینژاد
یک فرد بسیار باهوش و مسوولیتشناس است. برای او منافع کشور و مصالح
انقلاب اولویت اول را دارد و بدیهی است که رئیسجمهور کشوری مانند ایران
نباید قابل پیشبینی باشد. اگر دشمنان بتوانند رفتار و مواضع او را
پیشبینی کنند، دچار خسران خواهیم شد زیرا آنها پیشاپیش خواهند توانست
واکنشهای خود را متناسب با رفتار و مواضع پیشبینیشده رئیسجمهور ایران
هماهنگ کنند. در عین حال آقای احمدینژاد در اموری که به مردم مربوط میشود
بسیار ساده، صمیمی و صادق است. او رئیسجمهوری است که از موضع خاکساری و
دستبوسی مردم با آنها تعامل میکند و این رفتار برآمده از رهنمودهای
اسلام عزیز است. (در گفتوگو با روزنامه شرق، ۲ اردیبهشت ۹۱).
حمله به اصولگرایان
جوانفکر
معتقد است جریانی که از سوم تیر ۸۴ کلید خورد، ریشهای جز اصولگرایی دارد و
فراتر از جناحهایی بوده که در کشور وجود دارد. او با همین نگاه، همه
اصولگراها را در راه رئیسجمهور نمیداند و نسبت به نگاه و عملکرد آنها
نگاه به شدت انتقادی دارد و از هر فرصتی برای جا انداختن این نگاه و حمله
به اصولگرایان کمال استفاده را میبرد: «آخر کجای اصولگرایی اجازه میدهد
دولتی که مورد تایید رهبری و مردم است دایما برایش بحران درست کنند، برایش
مساله درست کنند و نگذارند کار کند؟ این همه سوال از رئیسجمهور و وزرا در
صحن مجلس با چه هدفی مطرح شده است؟ آنها برای این رفتار بیسابقه چه جوابی
دارند؟ آن ظلمی که به مرحوم کردان کردند برای چه بود؟» (در گفتوگو با
روزنامه اعتماد، ۲۸ آبان ۹۰).
حمله به مجلس شورای اسلامی
اظهارنظرهای
بهارستاننشینان بهویژه در این یکی، دو سال اخیر اصلا به مذاق جوانفکر
خوش نیامده و تا توانسته به آنها حمله شخصی و کلی کرده و به دنبال تکرار
کلیدواژههایی مثل «در رأس امور نبودن مجلس» بوده است: «آقای احمدینژاد
همه تلاش خود را میکند که فضا دوستانه باشد و همیشه هم تابع قانون بوده و
این را هم اثبات کرده است اما مجلس هم اختیاراتی دارد و معتقد است در رأس
امور است و همهجوره تلاش میکند در رأس امور بماند، این حاشیهها را هم
برای دولت میسازد که نشان بدهد در رأس امور است، اما واقعیت چیز دیگری
است؛ واقعیت این است که قانون اساسی این را نمیگوید بلکه قانون اساسی برای
هر یک از قوا ماموریتی تعریف کرده است و همه وظایفی دارند و باید طبق
قانون رفتار کنند. در هیچ کجای قانون اساسی ننوشته است که مجلس در رأس امور
است، قوه دیگر نیست. قوا وظایفشان در قانون اساسی تعریف میشود اما
متاسفانه مجلس بر اشتباه خود پافشاری میکند. سوال من از مجلس این است که
چرا به جای حمایت و هموار کردن راه حاشیه درست میکند؟» (در گفتوگو با
روزنامه اعتماد، ۱۹ اردیبهشت ۹۰).
حمله به چهرههای جدا شده از دولت
وزرا
و چهرههایی که داوطلبانه یا اجباری با دولت قطع همکاری کردند، از توپخانه
انتقادات جوانفکر بینصیب نماندند. دو مورد از آنها خیلی پررنگتر از
سایر موارد بود که مدام در گفتوگوهای او تکرار میشود؛ اولی وزرایی هستند
که اواخر دولت نهم در آن جلسه معروف هیات دولت، برای اسفندیار رحیممشایی
خط و نشان کشیدند و همین کار منجر به کنار گذاشتن آنها از دولت شد.
جوانفکر هنوز هم نمیتواند عصبانیتاش از این افراد را پنهان کند: «آقای
اژهای هم با ما نبود. یک اتفاقی در کشور افتاد که نباید میافتاد، آقای
موسوی یک رفتاری کرد که نباید میکرد، مقام معظم رهبری توصیه کردند و ایشان
را به رعایت مصالح کشور فراخواندند. رفتارهای تحریکآمیز آقای موسوی باعث
شد یک عده به خیابانها بیایند و درگیری ایجاد کردند. در این درگیریها
بسیاری از بچههای بسیجی و پلیس کتک خوردند و زخمی شدند. مگر نشدند؟ خب،
این اتفاق افتاد و طبیعی است که عدهای بازداشت میشوند و ممکن است در یک
جایی تر و خشک با هم بسوزند. اصلاحطلبان مرتکب اشتباهات بزرگی شدند که
باید آنها را در جای خودش بررسی کرد اما حاضر نیستیم به خاطر اشتباهاتشان
سر اینها را ببرند و بگویند اینها شایسته هر برخوردی هستند! من چنین
چیزی را نمیگویم! قبول دارم که در تصمیمگیری و رویکردهایشان اشتباه
کردند که این در جای خودش قابل طرح و بررسی است، اما این بحثی که شما
فرمودید اینطور پاسخ میدهم که وقتی التهاب میشود، وقتی تشنج و آشوب
میشود ممکن است بعضا افراد بیگناه هم هدف برخورد قرار گیرند و عدهای
آسیب ببینند.» (در گفتوگو با روزنامه اعتماد، ۲۸ آبان ۹۰).
ماجرای
عجیبتر هم به داستان پرسروصدای استعفای مصلحی از وزارت اطلاعات برمیگردد
که خانهنشینی جنجالی احمدینژاد را هم در پی داشت. آن روزها همه
خبرگزاریها و روزنامهها خبر این استعفا را تیتر یک کردند اما وقتی خبر
قبول نکردن استعفا از سمت رهبر معظم انقلاب رسید، این خبر را اصلاح و منتشر
کردند الا یک خبرگزاری و یک وبلاگ و یک روزنامه؛ جوانفکر که مدیریت
«ایرنا» و روزنامه «ایران» را در دست داشت حاضر نبود حتی این خبر را در
وبلاگاش «شاهد» منتشر کند و همین ماجرا اعتراضهای شدیدی را برای او در پی
داشت: «با من تماس گرفتند که پذیرش استعفای مصلحی را از روی ایرنا بردار،
گفتم شما کی هستید؟ گفتند ما میگوییم بردارید و نظر آقاست. گفتم نظر آقا
را باید روابط عمومی یا دفتر معظم له اعلام کنند و... گفتند نه. همین که
ما میگوییم! گفتم عمل نمیکنم. گفتند که خودت باید با دستگاه قضایی
روبهرو شوی و از فردای آن روز فشارها شروع شد.» (در گفتوگو با روزنامه
اعتماد، ۲۸ آبان ۹۰). در کنار این دو از سایر نقلقولها هم نمیگذرد، حتی
حاضر است به اظهارات متکی هم که بابت نحوه کنار گذاشتهشدناش از
رئیسجمهور دلگیر است جواب بدهد: «آقای متکی و اژهای بهتر است ساکت
بمانند. عزتشان در سکوتشان است. اگر پردهها بیفتد مردم خیلی چیزها را
میفهمند».
مرجع/ شفاف