کولهبارهای عشق بسته میشود و محبوب در چشمها مینشیند، میلیونها آدمِ عصر تکنولوژی بر تمام متعلقاتشان تکبیر میگویند و قدمها به جادهای سپرده میشود که مقصد امواج آن دریای شش گوشه حضرت مهربانیها است.
در هر روز از این چهل روزهی عزتمند، قطره قطرهی آدمهایی بر مدار مرزهای جهان از شر زندگی دیجیتال به سفینه النجاه حسین (ع) دخیل میبندند و دلهای ملهوف خود را به شوق استشمام هوای کربلایی که روزی نفسگاه حنجر معطر سیدالاحرار بود از زندان سینهها رهایی میبخشند.
زبان بینالمللی قافله عشق
خوزستان نیز مرز دلدادگی جسمهایی است که از روح آقای آزادگان جهان در آنها دمیده شده است؛ فرقی نمیکند پیر باشی یا جوان، زن باشی یا مرد، رنگ چهره؟ ملیت؟ نه آنها نیز برای حسین(ع) فرقی ندارد، او خریدار تمام ارواحی است که دل از بند تاریکیها گسسته و در جستجوی نور به زبان بینالمللی قافله عشق " یا حسین" میگویند.
جاماندگانِ بی سروسامان
امروز چهلمین روزِ بر نیزه نشستن سوره انسان و ما رأیتُ الّا جمیلاً بانویی با بوی قرآن است، هر آنکه توانست خود را به قافله نینوا رساند و به عشق شهید کربلا سروسامان گرفت اما جاماندگان از سرزمینی که تکههای الماس به خون نشسته را در خاک خود به آغوش کشیده، صبح را با اضطراب بی سروسامانی آغاز کردند.
شادگان
چه کسی میتوانست در آرامش خانهها آرام بگیرد وقتی که در آسمان و زمین، ستارههای لبیک یا حسین تپیدن گرفته بود.
جاماندگان شادگانی از ساعت 7 صبح مسیر عاشقی 11 کیلومتری خود را با چشمهای به اشک نشسته تا قدمگاه حضرت ابوالفضل(ع) آسمانی کردند.
شوش
مردم شوش نیز با شعار " اجینه انزور گبر احسین ، و ننصب الاربعینیه" ( به زیارت قبر امام حسین(ع) آمدهایم تا مراسم با شکوه اربعین را برپا کنیم) مرهمی بر زخم دلهای جاماندهشان گذاشتند و به نیت گرفتن براتِ زیارت اربعین سال بعد دستهایشان را به ضریح حضرت دانیال نبی(ع) دخیل بستند.
پیامبری که هر ساله پناهِ جاماندگانِ دشت نینوا است و از نقطه نقطه خوزستان در روز اربعین به حضرتش گره میخورند.
دزفول
دزفولیها چونان عابسی که در جواب پرسش دیوانگیاش گفت: " نعم، حُبُ الحُسین اَجَنَنی" دل به میدان بیقراری زدند و از آستانه سبز قبا تا بن جعفر را به نیت مسیر جنون آمیز نجف تا کربلا قدم بر زمین کوفتند و با لبیک یا حسین سر به آسمانِ کربلا سپردند.
200هزار دزفولی، سر از پا نشناخته و سیاهپوش سرداری که عزایش عزت و شرف است با دستهای لرزان و چشمان گریان بر سینهها کوفتند تا دلهای بیقرارشان را به ذکر یا حسین آرام ببخشند.
اندیمشک، گتوند، شیوند ایذه و اهواز
شهرها و حصارهای جغرافیایی در قافله حسین(ع) معنایی ندارد، امروز چهلمین روز عاشقی بود و هرکس که کامش به نچشیدن طعم کربلا تلخ بود به میدان شهرش آمد تا صدای لبیک یا حسینش را در گوش تاریخ به یادگار بگذارد.
اندیمشک، گتوند، ایذه، اهواز و تمام شمال و جنوب و شرق و غرب خوزستان از ابتدای صبحی که به اسم اربعینِ وتر موتور دمیده شد به تلاطم افتاده بود، تلاطمی با بوی سیب سرخ که نشانِ راه جاماندگان از مسیر دلبری بود.
امتداد قصه جا ماندگان تا به نماز ظهری رسید که میتوانست زیر سقف آسمان بینالحرمین باشد اما حالا با چشمهای خیس و دور از شهرِ عشق اقامه میشد و پایان این عزاداری چشمهای جا ماندهای شد که سراغ هر کدامشان را میگرفتی جوابش اشکی بود که با آه میگفت: " جا ماندهایم، حوصله شرح قصه نیست" .