علی دایلی | نظام ارباب رعیتی یا فئودال، همان نظامی اجتماعی - اقتصادی است که در نتیجهٔ فروپاشی جامعه بردهداری یا در نتیجهٔ فروپاشی کمون اولیه (نظام اشتراکی) به وجود آمده و با وجود تنوع راههای رسیدن به آن، تقریباً در کلیه سرزمینهای جهان وجود داشته است.
این دیدگاه از سوی مباشران ورزش از جمله دست اندرکاران، تماشاگران، مدیران، مربیان و بازیکنان جایی به باور تبدیل شد که فرزند مسعود سلطانیفر، رسماً خود را به عنوان یکی از دو آتشهترین هواداران تیم قرمزپوش پایتخت معرفی کرد.
پس از این موضوع بود که واکنش این وزارتخانه در قبال دو باشگاه معطوف به هجمهها و مسیر این دو تیم از سایر باشگاهها منفک شد، دو تیمی که از بودجههای کلان دولتی بهره میبرند اما این اعتبارات برای تیمهایی که دارای سرمایه اجتماعی در شهرستانهای فاقد امکانات و رفاه هستند، غیر قانونی قلمداد میشود.
نگاه به این دو تیم پایتخت، همواره در مسیر راضی نگه داشتن هواداران دو تیم بوده و اگر قصوری برای دیگری رخ داده است، این وزارتخانه سعی داشته تا به هر شکل ممکن، میزان رضایتمندی طرف مقابل را حتی با صرف هزینههای کلان و بی سرانجام، جبران کند.
این موضوع در چند روز اخیر، پس از اظهار نظر شجاعانه مالک باشگاه مشهدی در محافل مختلف خبری رنگ و بوی بیشتری به خود گرفت، وقتی که فرهاد حمیداوی طی یک گفتوگوی رسانهای عنوان کرد که برای انتقال سرمربی تیمش تحت فشار بوده است، پرده از رازی برداشت که اهالی این رشته را یاد دوره حکومتهای ملوکالطوایفی انداخت، حکومتهایی که همواره سعی داشتند برای حفط منافع قشر مرفه و مورد حمایت خود، از اقشار دیگر برای رسیدن به مقاصد خود بهره گیرند.
اما این پایان ماجرا نبود، مصاحبهها، نقل قولها و اظهار نظرهای قاطع سران دو باشگاه سرخابی پایتخت، همواره بر این موضوع تأکید داشت که هر بازیکن و یا مربی که مد نظر این تیمها قرار داشته باشد، لاجرم در تعطیلات زمستانی لیگ برتر، اقدام لازم برای به خدمت گرفتن وی، صورت خواهد گرفت.
این اظهار نظرها که بدون در نظر گرفتن شرایط قراردادی، مالی و اجتماعی باشگاههای مقابل صورت میگرفت، اذهان عموم را به سمت و سویی سوق میداد که گویی تمام تلاش باشگاههای شهرستانی برای ساختن تیمی قدرتمند؛ عبث و تنها تقویت دو تیم پایتختنشین برای وزارت مطبوع حائز اهمیت است.
همین موضوع باعث شد تا در چند روز گذشته، پیشنهادهایی به دو باشگاه صنعت نفت آبادان و نفت مسجدسلیمان داده شود و آنها را برای جدایی مربیان موفق آنها در جریان بگذارند.
گرچه مربی کروات نفتیهای آبادان سعی کرد با حفظ پرستیژ خود بر قرارداد منعقد شده با باشگاهش پایبند بماند، اما از مسجدسلیمان نیز اخبار جسته و گریختهای به گوش میرسید که نشان میداد که در مقابل درخواست قرمزهای پایتخت، تسلیم خواهند شد.
خودخواهی تیم سرخپوش پایتخت که حمایت یک وزارتخانه را در ورای خود داشت، باعث شد تا تیم صنعت نفت با مهاجم گلزن خود و آقای گل فعلی لیگ وارد یک چالش بزرگ شود، چالشی که حالا پس از پایان مهلت نقل و انتقالات زمستانی نیز قصد رسیدن به سرانجام را ندارد و مهاجمی که ادعای حرفهای گری دارد و هزینه حرفهای بودن را دریافت میکند، برای انتقال به تیم قرمزپوش پایتخت، به بهانه جویی وا داشته است.
چنین عرفی در فوتبال ایران که رفته رفته جای قانون را گرفته و سعی دارد با قدرت به مقاصد خود دست پیدا کند، بدون شک در روزهای نه چندان دور، این آوردگاه را تبدیل به یک مافیای بزرگ ورزشی در جهان خواهد کرد و باشگاهداری در کشور تنها برای رفع و رجوع استانداردهای مورد اشاره فدراسیونهای جهانی و آسیایی صورت خواهد گرفت.
وقتی هدف، رضایتمندی دو باشگاه پایتخت و هواداران آنها باشد، بدون شک رنگ و بوی یأس و ناامیدی دامان ورزش کشور را خواهد گرفت و باشگاههای دارای سبقه و سرمایه اجتماعی باید بار خود را بسته و نسبت به تغییر کاربری خود اهتمام ورزند و این موضوع را میتوان دستاورد عمده یک وزارتخانه رنگمحور قلمداد کرد.