تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۶
کد خبر: ۲۰۳۲۷۵
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
نیروهای جهادی از رفع محرومیت تا حضور در آزمایشگاه کووید ۱۹
جهادگران اهوازی این بار با حضور در آزمایشگاه تشخیص کووید – ۱۹ به منظور تسریع در استخراج نمونه‌ها و کاهش زمان جواب دهی از مدت‌زمان یک هفته‌ای به یک روز به کمک کادر درمان شتافتند.

 تا قبل از اینکه با تلفن همراهم تماس گرفته شود و از سوژه مطلع شوم تنها تصورم از فعالیت گروه‌های جهادی از زمان شیوع بیماری کووید – ۱۹ تأمین مایحتاج افراد نیازمند همچنین تأمین نیازهای کادر درمان از جمله تهیه و توزیع ماسک، شیلد، بسته‌های تقویتی و غسل فوت‌شدگان بر اثر این بیماری بود.

جهادی متفاوت

اما این بار جهاد شکل متفاوتی دارد، جهادگران فارغ از سن و سال حضور در دل خطر را نشانه گرفته‌اند و یکی پس از دیگری برای جهاد نام‌نویسی می‌کنند. با هماهنگی یکی از دوستان جهادی توانستم وارد مجموعه شوم تا از نزدیک بتوانم جنس جهادشان را لمس کنم؛ بنابراین عازم مقصد آزمایشگاه تشخیص کووید – ۱۹ بیمارستان شفا شدم. ابتدای ورود به بیمارستان با نهایت خوش‌رویی از من استقبال شد. هنوز وقت داشتم از تصمیمم منصرف شوم اما دوست داشتم ببینم آنجا چه جاذبه‌ای وجود دارد که این‌گونه کوچک و بزرگ عطش حضور و خدمت در آنجا را دارند.

یک دست لباس ایزوله، یک گان، یک کلاه، سه جفت دستکش، پاپوش و ۶ عدد ماسک به من داده شد. پوشیدن این لباس‌ها و زدن آن تعداد ماسک‌ها بر روی صورت کار ساده‌ای نبود. بالاخره توانستم لباس‌ها را بپوشم. بعد از پوشیدن لباس‌ها احساس خفگی می‌کردم. صدای نفس‌هایم را می‌شنیدم.

با آن حجم از لباس فقط می‌توانستم عمیق نفس بکشم تا طاقت بیاورم و با هر نفس عمیق؛ لباس‌ها روی قفسه سینه‌ام عقب و جلو می‌رفت. تحمل گرما برایم سخت‌تر شد و حالت تهوع امانم را بریده بود اما هر طوری که شد تحمل کردم و با راهنمایی مسئولان آزمایشگاه وارد بخش پذیرش آزمایشگاه تشخیص کووید – ۱۹ بیمارستان شفا شدم.

هنوز شیفت شروع نشده بود و تنها یک نفر در آزمایشگاه حضور داشت. حجم لباس‌ها مانع از عادی راه رفتنم می‌شد و آن‌قدر سنگین شده بودم که نمی‌توانستم به راحتی حرکت کنم. یک نفر در بخش پذیرش نشسته بود، تلفن همراه را برای ضبط مصاحبه آماده کردم. بعد از سلام و احوال‌پرسی با او فکر کردم مسئول آزمایشگاه است و با اولین سؤالم متوجه شدم که او یکی از اعضای گروه جهادی است که خدمت در جبهه مبارزه با بیماری کووید – ۱۹ را بهترین خدمت به جامعه می‌دانست.

نحوه آشنایی‌اش با کاری که پذیرفته بود شبیه به نحوه آشنایی من بود بنابراین بهتر توانستم درکش کنم و با جهادش انس بگیرم. فاطمه داودی جهادگر حاضر در بخش پذیرش آزمایشگاه کووید – ۱۹ بیمارستان شفا است، او درباره نحوه آشنایی و حضورش در آزمایشگاه کووید – ۱۹ بیمارستان شفا می‌گوید: یکی از دوستانم حضورش در آزمایشگاه کووید – ۱۹ را در یکی از صفحه‌های مجازی خودش استوری کرده بود و من هم آن روزها خیلی علاقه داشتم به کادر درمان کمک کنم و بتوانم مانند این عزیزان در گوشه‌ای از این جبهه به مبارزه بپردازم.

اولین تجربه

وی ادامه می‌دهد: چند روز بعد از طریق همان دوستم متوجه شدم یکی از آزمایشگاه‌های تشخیص کووید – ۱۹ به نیروی جهادی نیاز دارد. برایم جالب بود که یک نیروی جهادی در آزمایشگاه تشخیص کووید – ۱۹ چه کاری می‌تواند انجام دهد. بنابراین با پیگیری و پیام‌های پی‌درپی به دوستم که در آزمایشگاه کار می‌کرد از او خواستم هر طوری که شده من را هم بپذیرند تا بتوانم کمکی کرده باشم.

نیروی جهادی آزمایشگاه کووید – ۱۹ بیمارستان شفا می‌افزاید: در همان ایامی که شعله‌های آتش بیماری کووید – ۱۹ در استان خوزستان زبانه کشید و تعداد نمونه‌ها بالا رفت بنابراین فعالیت کادر درمان سنگین‌تر شد. هشتم خردادماه بود که با من تماس گرفته شد و اطلاع دادند به یک نیرو نیاز دارند که از عصر تا صبح روز بعد در آزمایشگاه قسمت پذیرش شیفت بماند.

وی ادامه می‌دهد: از ابتدای شیوع بیماری کووید – ۱۹ با گروه‌های جهادی کارهای مختلفی را انجام داده بودم اما حضور در کنار کادر درمان را لمس نکرده بودم. برای همین آن‌قدر کار برایم تازگی داشت که از فرط خوشحالی بدون اطلاع دادن به خانواده سریع اسنپ گرفتم و به آدرسی که گفته بودند (بیمارستان شفا) رفتم.

نیروهای جهادی در هر لباسی

داودی می‌گوید: به نگهبانی که رسیدم خودم را معرفی کردم. از خوش‌رویی و راهنمایی‌های دقیق نگهبان متوجه شدم از قبل معرفی و هماهنگی‌های لازم صورت گرفته است. یک پک تجهیزات بهداشتی ایزوله شده به من دادند. نمی‌دانستم کدام یک از لباس‌ها را بپوشم و یا اینکه چگونه آنها را باید پوشید که یک خانم چند دقیقه بعد از من وارد اتاق تعویض لباس شد و با نگاه کردن به او توانستم لباس‌های ایزوله را بپوشم.

وی در ادامه به کاری که در آزمایشگاه انجام می‌داد اشاره و اظهار می‌کند: روزانه بیش از هزار نمونه تست خون برای تشخیص بیماری کووید – ۱۹ از سراسر استان به آزمایشگاه ارسال می‌شد و چون تعداد نمونه‌ها و حجم کار بالا رفته بود نیاز بود در بخش پذیرش برای مرتب کردن نمونه‌ها سرعت عمل پذیرش به مساوات افزایش تعداد نمونه‌ها بالا برود.

۱۵ ساعت کار بی‌وقفه

نیروی جهادی آزمایشگاه کووید – ۱۹ بیمارستان شفا ادامه می‌دهد: در بخش پذیرش باید برچسب‌های چاپ شده به نمونه‌ها چسب می‌شد و به ترتیب اعداد کدهای پذیرش را باید مرتب می‌کردیم تا نمونه برای استخراج جواب به آزمایشگاه منتقل شود. شیفت‌های حضور نیروهای جهادی در کنار مسئولان ۶ صبح تا ۱۴ ظهر، از ۱۴ ظهر تا ۲۲ شب و از ۲۲ شب تا ۶ صبح روز بعد بود که در هر شیفت تعدادی از نیروهای جهادی فارغ از جنسیت و حتی سن و سال در کنار مسئولان آزمایشگاه حضور پیدا می‌کردند تا بلکه کمکی به کادر درمان به ویژه مسئولانی که به خاطر افزایش نمونه شرایط کاری سخت‌تری را می‌گذراندند، داشته باشند.

وی می‌گوید: نیروهایی که روزهای بیشتری در آزمایشگاه حضور داشتند کار را به نیروهای جدید آموزش می‌دادند و همین موضوع سبب می‌شد که اعضا با یکدیگر سریع‌تر آشنا شوند و جو حاکم از حالت خشک و بی‌روح بودن خارج شود و صفا و صمیمت جایگزین شود. چون کار سخت با شرایط سخت امکان پذیر نبود بنابراین باید با ایجاد یک جو دوستانه شیفت‌ها را تکمیل و کار را پیش می‌بردیم.

داودی می‌افزاید: برخی از نیروهای جهادی را سراغ دارم که بیش از ۱۵ ساعت بدون آب و غذا در این اتاق کار می‌کردند چون سایز صندلی‌ها از میز کوچک‌تر بود بیشتر وقت را سرپا می‌ایستادند. با وجود اینکه از ابتدای کار به ما گفته بودند که هیچ‌گونه محدودیتی برای دریافت تجهیزات ایزوله شده نداریم اما تمام سعی خود را می‌کردیم که از اتاق ایزوله خارج نشویم چون اگر می‌خواستیم غذا یا آب بخوریم باید لباس‌ها به صورت کامل تعویض می‌کردیم.

به خانواده‌ها اطلاعاتی نمی‌دادیم

وی با بیان اینکه دوستان جهادی معتقد بودند که باید در استفاده از لباس‌های ایزوله صرفه‌جویی کرد زیرا افرادی دیگری هستند که نیاز بیشتری به این لباس‌ها دارند، می‌گوید: حضور جهادی این نیروها سبب شد که مدت‌زمان جواب دهی از یک هفته به یک روز کاهش پیدا کند و این کار کمک بزرگی به بیماران و کادر درمان بود زیرا فرد مبتلا شده می‌دانست در چه وضعیتی قرار دارد و سریع‌تر بتواند به خود درمانی (قرنطینه خانگی) یا بستری بپردازد.

نیروی جهادی آزمایشگاه کووید – ۱۹ بیمارستان شفا درباره واکنش خانواده‌ها نسبت به اینکه فرزندانشان در جایی که خطر آلوده شدنشان درصد بالایی دارد، می‌گوید: به هر حال خانواده‌ها استرس خودشان را دارند اما هر یک از ما کل اتفاقات رخ داده و کاری را که انجام می‌دادیم، خیلی واضح به خانواده‌هایمان نمی‌گفتیم و آنها هم اطلاع زیادی از کار ما نداشتند بنابراین کمتر دچار استرس می‌شدند.

جهاد مختص زمان و مکان خاصی نیست

وی معتقد است نیروی جهادی نباید کار، مکان و زمان برایش اهمیتی داشته باشد چرا که خدمت به خلق زمان، مکان و اینکه چه کاری باشد را نمی‌شناسد و باید با نیت خالص دست کسانی را که نیازمند هستند، گرفت چرا که خداوند و اهل بیت هیچ‌گاه جهاد را محدود به کاری خاص و یا زمان و مکان خاصی نکرده‌اند.

فاطمه داشت توضیحات بیشتری درباره کاری که انجام می‌داد، می‌گفت اما هرچه زمان می‌گذشت من بیشتر حس غرق‌شدگی داشتم. موهای سرم آن‌قدر خیس شده بودند که حس می‌کردم اگر کلاهم را در بیاورم بدون شک چند لیوان آبی در آن جمع شده باشد. پشت گوش‌هایم احساس درد شدید داشتم. صحبت کردن پشت ماسک با صدای بلند برایم سخت شده بود چون با هر سوال نفس کم می‌آوردم و حالت تهوعم شدیدتر می‌شد. با لباس‌ها راحت نبودم، نفسم به شماره افتاد و افت فشار گرفتم که با صدای فاطمه نیروی جهادی به خودم آمدم.

او که فهمیده بود حالم بد شده است با خنده و صدای بلند گفت روز اول کارش مثل من شده بود. فاطمه می‌گوید: آن‌قدر گیج شده بودم که فقط با فکر کردن به پرستارانی که ساعت‌ها حتی مازاد بر ساعت شیفت‌شان در این لباس‌ها خالصانه خدمت می‌کردند، توانستم تحمل کنم.

شیرین کردن کار در اوج سختی

به من پیشنهاد داد اگر دوباره خواستم به آزمایشگاه بروم حتماً با او هماهنگ کنم که قلق لباس پوشیدن دستم بیاید و کمتر اذیت شوم چون خودش در روزهای اول به خاطر اینکه ۶ عدد ماسک باید روی بینی خود قرار می‌داد احساس درد روی استخوان بینی داشته که بعد حرفه‌ای‌ترها (کسانی که جلوتر از فاطمه در آزمایشگاه کار می‌کردند) به او گفته بودند که قبل از ماسک زدن چسب زخمی روی بینی باید بزند تا شدت درد کاهش پیدا کند و به جای انداختن بندهای ماسک به پشت گوش؛ بندهای ماسکش را از طریق دستکش به پشت سرش ببندد.

تحمل محیط برایم سخت بود و سعی کردم به جای پرسیدن سوال و صحبت کردن که تمام انرژی‌ام را گرفته بود بیشتر به کاری که فاطمه انجام می‌داد، نگاه کنم. از شدت گرما احساس پخته شدن می‌کردم و نیروهای جهادی یکی پس از دیگری با لباس‌هایی مانند آدم فضایی وارد می‌شدند و بعد از سلام و احوال‌پرسی شروع به کار کردن می‌کردند.

کمتر از یک ساعت در لباس‌های ایزوله بودم اما آن‌چنان دنیا جلوی چشمانم تیره و تار شده بود که احساس می‌کردم در جایی تنگ در حال خفه شدن هستم اما با این وجود نمی‌توانستم باور کنم نیروهای جهادی و خود پرسنل آزمایشگاه ساعت‌ها در این لباس دوام می‌آورند.

اما در همان حال و احوالات متوجه شدم میز و صندلی‌ها، نمونه‌ها و کار کردن در آن فضا هیچ جاذبه‌ای نداشت بلکه جاذبه اصلی به قول فاطمه همان عشق علاقه به وطن و مردم وطن بود که سبب شده فاطمه و امثال فاطمه برای حفظ جان دیگران از جان خود بگذرند و آرامش خود را در آرامش دیگران ببینند و تنها دلیلی که می‌توانست آنها را بیش از ۱۰ ساعت در لباس‌های ایزوله که بیشتر شبیه غرق شدن در دریا بود، نگه دارد همان رسیدن به نقطه اوج خلوص و فداکاری بود.

مرجع / مـهـر
:
:
:
آخرین اخبار