تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۸:۴۳
کد خبر: ۴۱۴۲۰
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
گزیده سرمقاله روزنامه های امروز
ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از حسين شريعتمداري با عنوان«...اين‌همه راه آمده‌ايم»اختصاص یافت:
«شما يک زندگي جدا از دنياي جديد داشته‌ايد. مباحث مربوط به اقتصاد مدرن و حقوق و روابط جديد بين‌الملل را مطالعه نکرده‌ايد. تحصيلات شما در علوم اسلامي و الهي است. شما با دنياي کنوني سياست و معادلات جاري آن در زندگي اجتماعي درگير نبوده‌ايد. با اين وجود، آيا احساس نمي‌کنيد که بايد در راهي که اعلام کرده‌ايد تجديدنظر کنيد؟»

اين پرسشي بود که روز نهم آذرماه ۱۳۵۸ خبرنگار مجله آمريکايي تايم در مصاحبه اختصاصي خود با حضرت امام(ره) از ايشان پرسيده بود. پاسخ امام راحل(ره) اما، تعجب آميخته به ناباوري خبرنگار تايم را در پي داشت. امام خميني(ره) در پاسخ فرموده بود؛ «ما، معادله جهاني و معيارهاي اجتماعي و سياسي که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجيده مي‌شده است را شکسته‌ايم، ما خود چارچوب جديدي ساخته‌ايم که در آن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفته‌ايم.

از هر عادلي دفاع مي‌کنيم و بر هر ظالمي مي‌تازيم، حال شما اسمش را هر چه مي‌خواهيد بگذاريد، ما اين سنگ را بنا خواهيم گذاشت، اميد است کساني پيدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شوراي امنيت و ساير سازمان‌ها را بر اين پايه بنا کنند. نه بر پايه نفوذ سرمايه‌داران و قدرتمندان که هر موقعي خواستند هر کسي را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمايند. آري با ضوابط شما، من هيچ نمي‌دانم و بهتر است که ندانم».

خبرنگار مجله «تايم» حق داشت از پاسخ امام راحل ما(ره) انگشت‌حيرت به دندان بگيرد و در مقدمه‌اي که براي انتشار مصاحبه حضرت امام(ره) تهيه کرده بود، بنويسد؛ «سخن از يک روحاني بزرگ شيعه در ميان است که به‌زعم خود آمده است تا نظام حاکم بر جهان امروز را نه فقط در ايران که در همه دنيا تغيير دهد و نظامي را جايگزين کند که در آن عدالت و ظلم، روابط اجتماعي و معادلات سياسي با معيارهاي اسلامي تعريف مي‌شوند».

نمي‌دانيم آيا خبرنگار مجله تايم در قيد حيات است يا نه؟ اگر بود مي‌ديد و اگر باشد مي‌بيند که آنچه آن روز، امام راحل(ره) ما با اطمينان مي‌فرمود و خبرنگار تايم با دهاني بازمانده از تعجب و دروني آکنده از انکار مي‌شنيد، اتفاق افتاده است.

۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را مي‌توان با روزي که رسول خدا(ص) دعوت خويش آشکار کرد، به مقايسه نشست. با اين تفاوت که پيامبر اعظم(ص) اسلام ناب را به وحي از خداي مهربان گرفته بود و سلاله پاک او، امام خميني(ره) غبار قرن‌ها بدعت و تحريف و کج‌انديشي و بدانديشي که بر آن نشسته بود را زدوده و اسلام ناب محمدي(ص) را همانگونه که در صدر بود،‌ ارائه کرده بود. رژيم آمريکايي شاه، سراسيمه از آنچه در پيش بود، قيام را به خون کشيد و اين توهم را که نه خود و نه اربابانش باور داشتند در شيپورهاي فريب آن روزها دميد که گويي «دارها برچيده و خون‌ها شسته است»!

اما قيام، تازه آغاز شده بود و تشنگاني که با آدرس غلط قدرتهاي استکباري در پي آب به سوي سراب رفته بودند، نشاني سرچشمه زلال را که امام راحل(ره) نشان‌داده بود، شناخته بودند. ديري نپائيد که طلايه بهمن ۵۷ نمايان شد و ياران امام(ره) که آن روزها مي‌فرمود؛ در رحم مادران و صلب پدران و يا گهواره‌ها هستند، نيز از راه رسيدند. همه آمده بودند و آماده بودند تا «فلک‌را سقف بشکافند و طرحي نو دراندازند» و انداختند.

حضرت امام(ره) در پيامي به مناسبت سالروز قيام ۱۵ خرداد که سال ۱۳۶۲ يعني در اوج جنگ تحميلي و حمله همه جانبه تمامي قدرت‌هاي ريز‌و‌درشت دنيا به ايران اسلامي، منتشر شده بود، آورده‌اند؛«ما امروز، دورنماي صدور انقلاب اسلامي را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مي‌بينيم و جنبشي که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميدبخش آتيه روشن است و وعده خداوند تعالي را نزديک و نزديکتر مي‌نمايد، گويي جهان مهيا مي‌شود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مکه‌معظمه... از پانزدهم خرداد ۴۲ که حکومت مستکبران جبار در اين سرزمين به اوج خود رسيده بود و مي‌رفت تا عربده شوم «اناربکم الاعلي» از حلقوم فرعون زمان طنين افکند تا ۲۲ بهمن ۵۷ که پايه حکمراني جباران‌عصر در اين مرز و بوم فرو ريخت و تخت و تاج ۲۵۰۰ ساله فرعون‌گونه ستمشاهي به دست تواناي زاغه‌نشينان و ستمديدگان تاريخ برباد رفت و... ايامي معدود بيش نبود و از ۲۲ بهمن ۵۷ تا امروز که ۱۵ خرداد ۹۲ را درآغوش مي‌کشيم ساعاتي محدود بيش نيست ولي تحولي که - انجام آن- کمتر از صد سال -هم- بعيد به نظر مي‌رسيد با تقدير خداي بزرگ در اين ايام معدود و ساعات محدود تحقق يافت و جلوه‌اي از وعده قرآن کريم نورافشاني کرد».

امام راحل ما(ره) باز هم مثل هميشه حق داشت که در سروده‌اي مي‌فرمود؛ «انتظار فرج از نيمه خرداد کشم» چرا که آن روز اگرچه آميخته به دود و آتش و خون بود ولي بعثت دوباره - تعبير حکيمانه حضرت آقا از انقلاب اسلامي- آغاز شده و اسلام ناب محمدي(ص) از غربتي که دهها قرن بر آن تحميل کرده بودند، بيرون آمده بود.

بعد از آن، اين گردونه چرخيد و چرخيد تا به رحلت حضرت امام(ره) رسيد. غربِ سيلي خورده بار ديگر غريو شادي کشيد. ساعتي پس از آن که امام راحل ما چشم از جهان فروبست، اين خبر با ذوق‌زدگي احمقانه‌اي روي تلکس خبرگزاري رويتر نشست که «با مرگ خميني، انقلاب اسلامي به نقطه پايان رسيده است» و ساعتي ديگر خبرگزاري آمريکايي آسوشيتدپرس در مصاحبه با يکي از نظريه‌پردازان مؤسسه «هري‌تيژ» به تفسير اين رخداد پرداخت که «شخصيت کاريزماتيک- جاذبه ويژه- خميني مسلمانان جهان را با حالتي سحرگونه به خود جذب کرده بود و اکنون که از دنيا رفته است،‌ مانند هر شخصيت کاريزماتيک ديگر، بنياني که بنانهاده بود فرو مي‌ريزد» اما چند ساعت بعد وقتي در سراسر ايران اسلامي زن و مرد و کودک با چشم اشکبار به خيابان‌ها ريختند و خبر اين ضايعه غم‌انگيز در لبنان و فلسطين اشغالي و مصر و بحرين و الجزاير و... پيچيد و هنگامه آفريد، خبرگزاري رويتر با ناباوري آن را رخدادي عظيم‌تر از استقبال مردم به هنگام ورود حضرت امام(ره) ناميد و با انتقال بي‌وقفه رهبري به حضرت آقا؛ اضطراب دشمن به اوج رسيد ... خميني عزيز ما غروب نکرده بود، بلکه در قامت ديگر سلاله پاک رسول خدا(ص) دوباره طلوع کرده بود... و ديري نپائيد که اين گزاره ملکوتي از دل‌ها به زبان‌ها تراويد که «خامنه‌اي، خميني ديگر است».

باز هم عقبه‌هاي سخت بود و شيب‌هاي تند که ملت مانند دوران امام‌راحل(ره) در رکاب خلف حاضر او با موفقيت پشت سر مي‌گذاشتند و قله‌هايي که پير جماران وعده داده بود را يکي پس از ديگري فتح مي‌کردند. اين برداشت نه سخن خلاف است و نه لاف گزاف. کافي است به توصيه حضرت امام، نقطه آغاز را با نقطه‌اي که امروزه در آن ايستاده‌ايم به مقايسه بنشينيم، تا با خواجه شيراز همنوا شويم که:

رهرو منزل عشقيم و زسر حد عدم
تا به اقليم وجود، اينهمه راه آمده‌ايم

امروزه اما، همه شواهد حکايت از آن دارند که در ادامه همان راه به پيچ‌بزرگ تاريخ نزديک شده‌ايم. پيچ بزرگي که به نوشته هاآرتص، خميني و خامنه‌اي تابلوهاي راهنماي آن را نصب کرده‌اند و... راستي! آنگونه که دشمنان بيروني ادعا مي‌کنند و دنباله‌هاي داخلي همان را نشخوار مي‌کنند، اگر انقلاب اسلامي درگذر سال‌هاي گذشته رو به ضعف نهاده است، چرا -به قول حضرت آقا- کينه‌توزي‌ها و دشمني‌ها و شمشير از رو بستن‌هاي دشمنان همه روزه دامنه گسترده‌تر و شتاب بيشتري گرفته است؟! و به قول حضرت امام(ره) در خطاب معروفشان به آمريکا «اگر مي‌گوئيد هيچ اتفاقي نيفتاده است، پس چرا اينهمه سر و صدا مي‌کنيد؟!»

از ميان هزاران اظهارنظر و تفسير و تحليل دشمنان تابلودار بيروني، اشاره به بخشي از سخنان نتانياهو که روز ۲۶ مي ۲۰۱۱- پنجم خرداد ۱۳۹۰- در کنگره آمريکا ايراد کرده است خواندني است؛«دفعه قبل که پشت اين تريبون ايستاده بودم درباره خطر ايران هسته‌اي هشدار دادم، اما، اکنون آن زمان گذشته است و لولا و محور تاريخ در حال چرخش است. امروز از تنگه خيبر در عربستان تا تنگه جبل‌الطارق در مراکش، دگرگوني عظيمي در حال وقوع است.

اين دگرگوني کشورها را متلاطم و دولت‌هاي دوست ما را متلاشي کرده است و خاطرات ايران ۱۹۷۹ را زنده مي‌کند. بايد قبول کنيم نيروي قدرتمندي وجود دارد که با الگوي مورد نظر ما -پاسخ حضرت امام به خبرنگار تايم را مرور کنيد- مخالف است. در رأس اين نيروي قدرتمند، ايران خميني و خامنه‌اي قرار دارد. کساني که ايران و خطر آن را ناديده مي‌گيرند، سرخود را در شن [!] فرو کرده‌اند.»

و... اين قصه اگرچه سر دراز دارد و حتي شرح مختصر آن نيز در اين وجيزه نمي‌گنجد، ولي اين نکته گفتني و اين سؤال پرسيدني است که «براي نشستن بر کرسي رياست امور اجرايي کشوري با اين ويژگي‌ها، چه شخصيتي و با چه ويژگي‌ها بايسته است؟... شايسته به مفهوم واقعي آن بماند.»

مقاله ای انتقادی از سیروس محمودیان با عنوان « از «تحرير» تا «تقسيم»»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :
۱- بررسی ریشه‌های اصلی شعله‌ور شدن تدریجی آتش اعتراضات دامنه‌دار اخیر مردم استانبول در ميدان تقسيم و گسترش تکانه‌ای آن به بیش از ۹۰ منطقه ترکیه از جمله آنکارا، ازمیر، مرسین و... ضمن يادآوري وقايع سال۲۰۱۱ مصر كه از ميدان تحرير شروع شد و تمام اين كشور را تا سقوط مبارك فرا گرفت، نشان می‌دهد دولتمردان غربگرای ترکیه که آشکارا در پستوی اجرای بی‌چون و چرای سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا و حمایت از تروریست‌های منطقه بویژه در سوریه و عراق، سودای احیاي امپراتوری عثمانی را در سر می‌پرورانند از رخداد سیاسی- اجتماعی پیش رو که به نوعی امکان مبدل شدن ضرب‌الاجلی آن به یک چالش براندازانه میان مردم مسلمان و لائیک‌های غرب‌محور وجود دارد بشدت دچار هراس شده‌اند.

۲- ملاحظه نوع برخورد خشن پلیس و استفاده بی‌سابقه آنها از انواع گلوله‌های پلاستیکی غیر‌متعارف، گاز‌های سمی و اشک‌آور و مجروح شدن صدها تن از شهروندان ترک و البته بازداشت چند هزار نفری معترضان از سوی پلیس خشن ترکیه موید آن است که برخلاف تبلیغات رسانه‌ای صورت گرفته تلقی سیاستگذاران لائیک ترکیه از ماهیت باطنی اعتراض ابتدایی مردم به تخریب پارک غزی در استانبول یک اعتراض ساده مردمی با زمینه محیط‌زیستی نیست.

۳- لائیک‌ها به خوبی می‌دانند اعتراض به قطع درختان پارک تنها بهانه‌ای برای شکل دادن به هسته اولیه اعتراضات خیابانی مردمی است که اتفاقا این اعتراض مدنی از یک عمق زیرساختی اجتماعی – سیاسی قابل‌تامل برخوردار است. در حقیقت مخالفت با استمرار حاکمیت لائیک‌ها علت تامه این اعتراضات است.

۴- شاید به‌کار بردن عناوینی مانند «خستگی مفرط مردم ترکیه از غربگرایی»، « ناامیدی مردم از مختصات اسلام آمریکایی» یا «شورش اجتماعی علیه حاکمیت مطلق لائیسیته» به نوعی بتواند مناسب‌ترین گزینه برای تبیین علل اعتراضات حال حاضر مردم ترکیه باشد. دیکتاتوری، ابتذال و فساد اخلاقی حاکم بر مناسبات یک کشور از الزامات تعیینی و تخصيصی لائیسیته محسوب می‌شود که اساسا هیچ همخوانی یا وجه مشترکی با فطرت سلیم انسان‌ها و مشخصا مسلمانان ندارد.

حوادث ترکیه از سال‌ها پیش نه به دلیل ابهامات و ایرادات اجتماعی بلکه به دلیل واقعیات نهفته در متن سکولاريسم و پلورالیسم دینی حاکم بر ترکیه قابل پیش‌بینی بود. طبعا در آتیه نزدیک نیز به‌واسطه خلأهای موجود در نظریه‌پردازی ساختاری لائیسیته دولتی و عدم تعلق ارکانی آن به عامه مردم و ناکارآمدی سکولاریسم اجتماعی در اقناع نیازهای معنوی جامعه ترکیه تدریجا اخبار بیشتری از مواجهات میدانی فزاینده مردم آن کشور با دولتمردان لائیک آن ـ ولو در پوشش اسلامگرایی ـ شنیده خواهد شد.

۵- بازبینی مواضع شتابزده دولتمردان ترکیه در قبال حوادث چند روز اخیر با وجود فرافکنی‌های صورت گرفته از سوی دولت رجیب طیب اردوغان و گذاشتن عنوان مجعول «ساختگی بودن» بر موضوع اعتراضات مردمی از سوی شخص اردوغان یا منسوب کردن آن به اقدامات سازمان‌یافته مخالفان حزب عدالت و توسعه یا وابسته نشان دادن معترضان به عوامل بیگانه به وضوح حکایت از آن دارد که در گذر تاریخ استفاده از ظرفیت مفاهیمی مانند «دموکراسی غربی، آزادی بی‌مبنای فسادمحور، ملي‌گرايي و کمالیسم، جدایی دین از سياست، بزرگنمایی مساله تجزیه‌طلبی كردها و مهم‌تر از همه تلاش سازمان‌یافته لائیک‌ها برای مدیریت پنهانی و جهت‌دهی نهایی به مجموع مطالبات اسلامی- ملی شهروندان ترک» به هیچ وجه اثرات ملموس و تعیین‌کننده‌ای نداشته است. بی‌شک شمول اجتماعی – سیاسی موضوع اعتراضات مردم ترکیه فراگیرتر از آن است که بتوان آن را در متن و حاشیه یک اعتراض ساده محیط‌زیستی محدود کرد.

۶- در شرایطی که دولتمردان لائیک ترکیه عمیقا نسبت به پیشرفت‌های روزافزون پروسه صلح با کردهای شورشی شرق ترکیه و ترمیم شکاف‌های قومیتی ترکیه امیدوار بودند مواجه شدن با حقیقت تلخ اعتراضات دامنه‌دار مردم شهر‌های ترکیه این واهمه را نزد آنان پدیدار کرد که این اتفاق ظاهرا غیر‌قابل پیش‌بینی می‌تواند در بطن خویش جرقه‌ای پایدار، برای شکل‌گیری بهار ترکی - کردی در ترکیه باشد.

چرا که لائیک‌ها مشخصا بر مطالبات مردمی و اوضاع فرهنگی – اجتماعی آن کشور اشراف دقیق اطلاعاتی – امنیتی دارند و به‌خوبی مطلع هستند اتفاقات چند روز اخیر ترکیه ریشه در آتش زیر خاکستری دارد که گوشه‌هایی از آن از حدود ۳۰ سال قبل با فراز و فرودهای نموداری قابل محاسبه و البته محصور در واقعیت انکارناپذیری به نام «اسلام‌خواهی مردم ترکیه» هویدا شده است.

۷- ملاحظه مولفه‌های تاثير‌گذار بر امر امنیت داخلی و حفظ ثبات سیاسی کنونی ترکیه حاکی از آن است که این کشور به‌طور ماهیتی از گسل‌ها و شکاف‌های عمقی اجتماعی – سیاسی غیرقابل ترمیمی رنج می‌برد که با وجود تلاش‌های گسترده سیستم لائیک حاکم بر ترکیه درباره ایجاد یک همگرايي ملی در میان قوميت‌های متنوع آن کشور تاکنون نتیجه مطلوبی به‌دست نیامده است. در این میان تورم افسارگسیخته و بی‌عدالتی اجتماعی بر دامنه مشکلات لاینحل اقتصادی پیش‌روی مردم ترکیه افزوده است. توجه به نقش تخریبی توسعه صنعتی متکی به نظام سرمایه‌دار در تعمیق شکاف‌های موجود و در نهایت امر افزایش میزان ناراضیان مردمی از سیستم لائیک ترکیه به شکل معناداری عینیت اجتماعی می‌بخشد.

۸- در پایان لازم به اشاره است دولتمردان ترکیه در ۵۰ سال گذشته به‌طور عینی مسؤولیت مستقیم اجرای سیاست‌های دولت‌های غربی در منطقه ژئوپلتیک خاورمیانه را برعهده داشته‌اند. در طول این سال‌ها دولتمردان لائیک ترکیه هیچ دغدغه‌ای جز تامین منافع غربی‌ها نداشته و به عنوان پیاده نظام دنیای غرب در منطقه به ایفای نقش پرداختند.

این امر شوم در حالی در یک کشور مسلمان اتفاق افتاده است که قاطبه مردم مسلمان بشدت نسبت به وضع موجود و عملکرد دولتمردانشان در عرصه‌های مختلف معترض بودند. باید پذیرفت اعتراضات فعلی مردم ترکیه ریشه در عقده‌های فرو خورده ملتی دارد که با وجود اعتقاد به اسلام مبتلا به سیاست انفعالی دولتمردان لائیک‌شان شدند.

از منظر دیگر می‌توان گفت نمایه علل شورش‌های خیابانی اخیر مردم ترکیه را عملا باید در پهنای سکه‌ای جست‌وجو کرد که غرب‌محوری، سرسپردگی به صهیونیست‌ها، حاکمیت دیکتاتوری و سرکوب مردم مسلمان ترکیه یک روی زشت آن است؛ آتش‌افروزی در منطقه و حمایت آشکار دولت اردوغان از تروریست‌های سوری و عراقی روی دیگر آن سکه است.

صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای با عنوان«بيداري اسلامي و سياست خارجي دولت يازدهم»اختصاص یافت:
۱- "يارون فريدمن" نويسنده صهيونيستي روزنامه "يديعوت آحرونوت" چندي پيش مدعي شد که "بيداري اسلامي" يا به اصطلاح اعراب "بهار عربي" با وقوع يک جنگ شيعي – سني به پايان مي رسد و براي هميشه متوقف خواهد شد. پيش بيني که يادآور راهبرد بن گوريون، اولين نخست وزير رژيم صهيونيستي، مي باشد. راهبردي که اسرائيل از زمان تاسيس اوليه جعلي خود برپايه آن استوار شد، براساس گفته ديويد بن گوريون: "ما ملتي کوچک هستيم و امکانات و منابع ما اندک است و بايد اين خلاء را در برخورد خود با کشورهاي عرب دشمن از طريق شناختن نقاط ضعف آنها به‌ويژه در زمينه روابط موجود بين گروه هاي نژادي و اقليت هاي طايفه اي برطرف کنيم به گونه اي که ما به آنها دامن بزنيم تا در نهايت به مشکلاتي تبديل شود که حل يا مهار کردن آنها براي اين کشورها دشوار شود ".

واقعيت اين است که موج بيداري اسلامي در خاورميانه عربي و توفق گروه هاي اسلام گرا در کشورهاي تونس، مصر و ليبي از يک سو و تقويت محور مقاومت با خروج نيروهاي خارجي از عراق و افزايش نفوذ ايران در اين کشور، رژيم صهيونيستي را با يک چالش بنيادي مواجه ساخته است که موجوديت آن را تهديد مي کند. از همين رو است که صهيونيست ها با الگو قرار دادن راهبرد بن گوريون به دنبال به انحراف کشيدن "بهار عربي" و تبديل آن به يک "خزان اسلامي" هستند. عراق روزي نيست که شاهد انفجار بمب و کشتار مردم در محله هاي شيعه نشين و سني نشين نباشد. از سوي ديگر درگيري ميان کردها و حکومت مرکزي هر روز بيشتر مي شود.

سوريه در يک جنگ تمام عيار مذهبي گرفتار شده است. علماي وهابي و تکفيري فتواي جهاد مي دهند و گروه گروه از جوانان کشورهاي عربي براي کشتن برادران ديني خود به شام مي روند. ظلم سعودي ها به شيعيان در مناطق شرقي عربستان، موجي از اعتراضات مردمي را ايجاد کرده به گونه اي که اعتراض در خيابان هاي قطيف به امري عادي تبديل شده است. خيابان هاي قاهره و اسکندريه هر از چندگاهي شاهد درگيري خونين مسلمانان و مسيحيان قبطي است. اين در حالي است که سلفي هاي سعودي موجي از شيعه هراسي را در اين کشور آغاز کرده اند، موجي که دانشگاه الازهر به عنوان پايگاه اعتدال در جهان اسلام را هم در برگرفته است.

در يمن شيعيان زيدي و حوثي ها به جرم داشتن کيشي متفاوت قرباني مي شوند، سلفي هاي کويت عرصه زندگي را بر شيعيان تنگ کرده و در تلاش اند تا اين اقليت ريشه دار را از صحنه سياسي محو نمايند. قطر و شبکه الجزيره در کنار افرادي چون شيخ يوسف قرضاوي به پايگاه رسانه اي تفرقه در ميان امت اسلامي تبديل شده اند. سلفي ها در تونس زندگي را به کام مردم تلخ کرده اند . خيابان هاي طرابلس در شمال لبنان بيشتر به صحنه جنگ مي ماند تا محل زندگي، تنها کافي است سنگي از محله باب التبانة به سمت جبل محسن پرتاب شود تا موجي از گلوله هاي سبک و سنگين آسمان شهر را تاريک کند.

بحرين روزهاي سختي را مي گذراند. تنها کشور عربي که به کمک ديگر کشورهاي عرب بي اعتنا به خواسته شهروندانش به سرکوب گسترده آنها پرداخته و جامعه جهاني نيز در برابر آن سکوت مطلق اختيار کرده است. خاندان آل خليفه به کمک نيروهاي نظامي و امنيتي کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس به ويژه عربستان سعودي، امارات متحده عربي و اردن آن چنان مخالفان صاحب اکثريت ساختار جمعيتي خود يعني شيعيان را سرکوب مي کنند که حتي متحدان غربي آن به اين رفتار معترضند.

از سوي ديگر و با گذشت نزديک به شش ماه از اعتراض هاي مردمي و عدم توجه هيئت حاکمه به خواسته هاي به حق شيعيان بحريني که اکثريت اين جامعه را تشکيل مي دهند، اکنون هشدارها به احتمال رسيدن بحران اين کشور به يک جنگ داخلي تمام عيار بيش از پيش افزايش يافته است. جنگي که مي تواند اين کشور کوچک خليج فارس را تبديل به کانون بحران براي همه کشورهاي عربي پيرامون خود کند. مسئله اي که قطعا در وهله نخست خواب را بر عربستاني هايي که به واسطه برخورداري از اقليت به شدت ناراضي شيعه خود که نزديک به ۲۰ درصد جمعيت اين کشور را تشکيل مي دهند، حرام خواهد کرد.

۲ - نظام سياسي – امنيتي منطقه تا پيش از تحولات اخير در خاورميانه مبتني بر" توازن قوا" طراحي شده بود. توازن قوا را سيستمي از اتحاد قدرت ها مي دانند که در آن "صلح و امنيت از طريق برابري (نسبي) قدرت ميان دو بلوک رقيب برقرار مي گردد. کشورهاي دخيل در سيستم موازنه قوا به اتحاد با ممالک دوست متوسل مي شوند تا ضمن حفاظت از خود، موقعيت بهتري در قياس با ديگران به دست آورند."

کنث والتز در نظريه واقع گرايي ساختاري خود ،توازن قوا را به ضرورت و به نحوي گريز ناپذير متاثر از ساختار و پويايي نظام بين المللي مي داند تا نتيجه خواست رهبران دولت ها. بر اين اساس خلاء يک قدرت مسلط در سيستم بين الملل باعث مي شود واحد هاي سياسي براي حفظ موجوديت خود به ائتلاف هاي منطقه اي و پيمان هاي فرامنطقه اي پيوسته و از طريق موازنه قوا صلح و امنيت را جستجو کنند. به عنوان نمونه فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و خلاء ناشي از افول بلوک شرق باعث تحول در ساختار بين الملل و شکل گيري ائتلاف هاي جديد منطقه اي و بين المللي شد.

به بيان ديگر مبناي نظام توازن قوا بر بازي حاصل جمع صفر( بازي برد - باخت) و افزايش "قدرت نسبي" بازيگران رقيب است و لذا از درون آن تنش، بي اعتمادي و جنگ بيرون مي آيد. نظام سياسي-امنيتي مبتني بر توازن قوا در منطقه خليج فارس عمدتاً بر محور تهديدات سنتي ميان دولت ها در دوران جنگ سرد و شرايط خاص دهه هاي ۱۹۷۰، ۱۹۸۰ و۱۹۹۰ و با تکيه بر خواست و منافع بازيگران فرامنطقه اي و متحدان محلي آن ها طراحي شده بود. چنين نظامي تأکيد بر «تضادها» و «اختلافات» دارد و لذا در ماهيت چه به شکل سنتي و چه جديد، خود منشاء ناامني است.

اين در حالي است که با تغيير و تحولات جديد ژئوپلتيک در منطقه تغيير پارادايم امنيتي حاکم بر منطقه نيز اجتناب ناپذير مي نمايد. در غير اين صورت منطقه شاهد درگيري خونين طايفه اي خواهد شد. زيرا بر اساس تئوري توازن قوا "موج اعتراض هاي عربي" و به دنبال آن فروپاشي برخي از نظام هاي موجود ، ظهور ائتلاف هاي نوين منطقه اي و همچنين "تغيير اولويت در جايگاه خاورميانه در سند امنيت ملي آمريکا" به عنوان عوامل "بي نظمي" و "آنارشيک" در نظر گرفته مي شوند؛ که رقابت قدرت هاي منطقه اي از جمله ايران، ترکيه و عربستان را به دنبال دارد. اين رقابت و درگيري تا بدانجا ادامه پيدا مي کند که توازن جديدي در منطقه شکل بگيرد.

از سوي ديگر فضاي ايجاد شده در منطقه به ويژه "احياي اسلام سياسي" و "افزايش نقش مردم در روند سياست گذاري کشورها " اين فرصت را در اختيار نخبگان سياسي مسلمان قرار داده تا با اتخاذ "ديپلماسي وحدت اسلامي" نظام سياسي امنيتي جديدي را بر مبناي "امنيت دسته جمعي" و با تاکيد بر "هويت اسلامي مشترک " براي منطقه خاورميانه ترسيم نمايند.مبناي اين سيستم همکاري بوده و بر تقويت مولفه هاي مشترک و کاهش تدريجي مولفه هاي اختلا ف زا تاکيد دارد.

اين سيستم ضمن آنکه باعث کاهش حضور قدرت هاي خارجي در منطقه و تغيير کارکرد آنان از ميليتاريزه کردن منطقه به کمک براي تقويت سيستم همکاري هاي جامعه منطقه اي و کمک به ايجاد و تقويت زيرساخت ها مي گردد، مي تواند عدم توسعه که يکي از اصلي ترين دلا يل ناامني است را برطرف نمايد. در عين حال سيستم همکاري منطقه اي و امنيت دسته جمعي، مکانيسم مناسبي خواهد بود براي مبارزه با تروريسم و ريشه هاي آن.

۳- يازدهمين انتخابات رياست جمهوري در ايران در شرايطي در حال شکل گيري است که اوضاع منطقه اتخاذ يک سياست خارجي تنش زا در منطقه را غير قابل اجتناب ساخته است. کمپين هاي انتخاباتي نامزدها يکي از بهترين فرصت ها براي مفصل بندي يک گفتمان جديد براي سياست خارجي کشور مي باشد.

جمهوري اسلامي ايران به واسطه سابقه روشن در تعامل با گروه هاي اسلام گرا در منطقه پتانسيل عبور از بحران کنوني در منطقه را دارد. تلاش در جهت تبديل اين توانايي از شرايط بالقوه به بالفعل امري است که در سايه يک نگاه فراملي و بهره گيري از سرمايه انساني در دستگاه ديپلماسي ممکن است. از همين رو است که به جرات مي توان گفت که تنش زدايي منطقه اي مي تواند از اولويت هاي اصلي سياست خارجي دولت يازدهم باشد.

فرصتي که به دنبال بيداري اسلامي در منطقه و احياي اسلام سياسي ايجاد شده را بايستي غنيمت شمرد. افراط گرايي مذهبي و تاکيد بر اختلاف شيعه و سني و بي توجهي به روند رشد اختلافات طايفه اي و مذهبي باعث از دست رفتن اين فرصت مي شود. جمهوري اسلامي به عنوان نمونه عملي اسلام سياسي و حاکميت شرع مي تواند با به رسميت شناختن تفاوت هاي موجود در نگرش شيعي خود به دين مبين اسلام با نخبگان اهل تسنن و با تاکيد بر ديپلماسي وحدت اسلامي همزيستي مسالمت آميز اسلام سياسي شيعه و سني را در کشورهايي چون بحرين، سوريه، لبنان، عراق و پاکستان ترويج نمايد.

مصطفی درایتی(فعال اصلاح‌طلب)در مقاله ای با عنوان «اصلاح‌طلبان و دو راهی اجماع»برای ستون سرمقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:
اصلاح‌طلبان تاکنون به جمع‌بندی درباره اجماع نرسیده‌اند و هنوز منتظرند تا دو کاندیدای مطرح با نوع اظهارنظرها و موضع‌گیری خود به‌صورت معمول این اجماع را به خودشان نزدیک‌تر کنند. نقش مناظره‌ها یا شبه‌مناظره‌ها و فراز و نشیب‌هایی که وجود دارد، تفاوت‌هایی بین این دو ایجاد می‌شود و به‌نظر می‌رسد که هنوز تا رسیدن به اجماع کامل کمی زمان لازم داشته باشد لذا اگر روند امور به‌گونه‌ای پیش رود تا بیشترین کاربرد برای نزدیک شدن اجماع را پیش آورد، بستگی به نوع موضع‌گیری شفاف این دو کاندیداست که بتوانند نظر گروه‌ها و جریانات اصلاحات را به خود نزدیک یا ایجاد امیدواری کنند والا به صرف توصیه‌ها و غیره و ذلک ممکن است که این اتفاق ایجاد نشود.

ضمن اینکه جامعه و بالطبع برخی از گروه‌های اصلاحات از شوک عدم احراز صلاحیت آیت‌ا... هاشمی خارج نشدند که این هم به‌نظرم نقش جدی در اینکه احتمالا این اجماع را به تاخیر بیندازد، دارد. ولی نوع شفافیت و موضع‌گیری که ممکن است هزینه‌هایی هم داشته باشد با توجه به اینکه هر کار سیاسی بدون هزینه نخواهد بود، مهم است. امیدوارم این اتفاق گروه‌های اصلاح‌طلب را به اینکه روی فردی اجماع بیشتری داشته باشند، کمی نزدیک کند درحالی که هنوز به نظر نمی‌رسد به این نقطه رسیده باشیم.

خاصیت و نوع و مکانیسم کار در جریان اصلاحات با جریان مقابل تفاوت‌هایی دارد و از شاکله ویژه‌ای برخوردار است. اولا طیف اصلاح‌طلبان گسترده است و این گستردگی سلایق متعدد خاصی را در خود جای داده و قشری که هم خودشان داخلش هستند و هم مخاطبانشان، معمولا از طبقه متوسطه، تحصیلکرده و نخبگان تشکیل شده است لذا در این مرحله باید به کار سهل و ممتنعی ورود پیدا کند و به‌عبارتی اگر به این نکته بپردازیم که بعضا گفته می‌شود اصلاحات فرماندهی مشخصی ندارد نه به خاطر نبود شخصیت‌های برجسته در میانشان است بلکه به جهت نوع این طیف چنین فرماندهی که بعضا در جریان اصولگرایی گفته یا دیده می‌شود، امکان تحقق ندارد.

تفاوتی که وجود دارد و توجه به اینکه تقریبا این دو نفر با اراده شخصی‌شان وارد انتخابات شده‌اند، نه با پشتوانه‌ای از گروه‌های خاصی از جریان اصلاحات اگرچه به برخی از گروه‌ها نزدیک‌اند یا در آن طیف قابل توجیه هم هستند، طبیعتا یکسری اتفاقات از قبل پیش‌بینی شده نیست و حضور ما در مقطعی است که فقط این دو بزرگوار توانستند در عرصه باقی بمانند و گزینه اجماعی و حداکثری هم در عرصه حضور ندارد. در اینجا نیازمند یک پایه، اصول و نگرش ویژه هستیم که طبیعتا با توصیه کردن یا خواستن ممکن است در این جریانات توجیه‌پذیر نباشد اگرچه این امیدواری همیشه وجود دارد که تغییراتی که در عرصه عمومی صورت می‌گیرد، اینها را به‌هم نزدیک کند که بعدا هم ممکن است اینها را به اجماع عکس هم برساند.

ولی میدان برای تصمیم گرفتن به هم ریخته است و این موضوع مشکلاتی را ایجاد می‌کند که غیرطبیعی هم نیست و باید پذیرفت که تصمیم در این مقطع خیلی تصمیم آسانی نخواهد بود. به‌هر صورت اصلاحات به دنبال این است که قدمی به جلو برداشته شود اما اگر چنین نشود با عقل سیاسی سازگاری ندارد و تا زمانی که جریانات اصلاحات به حداقلی از فایده برای این اجماع نرسد، توقع اجماع پیدا کردن ممکن است چندان توقع بجایی نباشد. طبیعتا با فرصت محدودی که وجود دارد باید در روزهای آینده منتظر فعل و انفعالات جدیدی در عرصه انتخابات باشیم. این باعث می‌شود که فضای انتخاباتی با توجه به زمان باقیمانده تا انتخابات هر روز تغییر کند و نشاط و شور در جامعه متبلور شود که نشان‌دهنده نوعی از امید یا فعالیت جدی برای انتخابات است.

در ادامه مقاله امروز روزنامه رسالت نوشته حبیب الله عسگر اولادی را با عنوان«نيم قرن جهاد»را در ذیل می خوانید:
جز گل روي تو ، اميد به جايي نبود
درد عشق است ، به غير تو دوايي نبود
(ديوان امام (ره) صفحه ۱۰۴ )

درود و سلام خداوند كريم بر روح بلند امام خميني رضوان الله عليه و شهداي گرانقدر پانزدهم خرداد

پانزدهم خرداد مبداء انقلاب اسلامي و پديداري قيام الهي امام خميني(ره) در راه است. نيم قرن از جهاد و خروش ملت ايران عليه تباهي هاي عصر الحاد ، نفاق و كفر به رهبري يك مرد خدايي مي گذرد. مردي كه گل روي او بذر اميد را در دل ملت ايران براي رهايي از طواغيت زمان كاشت و محصول آن عزت و شرافت و كرامت ملت ايران در نگاه جهانيان بود. نطق شورانگيز و شجاعانه امام خميني(ره) در عصر عاشوراي ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ در پاسخ به مظالم شاه و مداخله آمريكا و رژيم صهيونيستي در مقدرات كشور و اقتدا به جدّ بزرگوارش حضرت حسين بن علي (ع) حكايت از ظهور مردي در تاريخ ايران مي كرد كه قرار است يك نقطه عطف در حركت انقلابي مردم پديد آورد.

آري ۱۵ خرداد نقطه عطف در تاريخ انقلاب اسلامي و سرآغاز حركتي نو در تاريخ بشر است. هنوز صداي امام(ره) در نطق تاريخي عصر عاشورا در مدرسه فيضيه در گوش من شنيده مي شود آنجا كه مردانه در برابر استبداد داخلي و استعمار خارجي ايستاد و پرچم استقلال و آزادي كشور را يك تنه به دوش كشيد. او آمده بود تا دردهاي ملت را نسخه و دوايي بدهد. او درد محرومين و مستضعفين و مظلومين را داشت و شكمهاي گرسنه فقرا خواب را از چشمان او در شبها گرفته بود. او درد اتحاد و وحدت ملي و انسجام اسلامي داشت و براي همين به مراجع عظام تقليد، روحانيت و نخبگان جهان اسلام اميدها داشت.

ديكتاتوري شاه ملعون و سلطه غرب و بويژه ستم تاريخي رژيم صهيونيستي در منطقه و اشغال قدس مهمترين دغدغه او بود و در هيچ نطقي از محكوم كردن استبداد و ديكتاتوري شاه و آمريكا و رژيم جنايتكارصهيونيستي غفلت نمي كرد. او آرمانهاي بلند قرآني و الهي داشت و مي خواست پا جاي پاي انبياء و اولياي الهي بگذارد و احكام اسلام را در عصر ما پياده كند.

او تحقق همه آرزوهاي خود را در برپايي حكومت اسلامي و استقرار جمهوري اسلامي جستجو مي كرد. حكومتي كه حاكميت از آن «فقه» و «عدل» باشد. تكيه بر ولايت فقيه تئوري او براي برپايي حكومت عدل برپايه اسلام و قرآن است.ولايت فقيه رقيب جدّي در برابرتئوريهاي متداول آن روزي و امروزي در باب فلسفه سياسي است، به همين دليل آمريكا و شوروي سابق با امام(ره)آشكار و پنهان اعلام جنگ كردند و تاكنون اين جنگ به صورتهاي گونه گون ادامه دارد. امام(ره) براي مقابله با قدرتهاي جهان راهبرد نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي را ارائه فرمودند و اين راهبرد تاكنون برتري و توفيق خود را در مديريت سياست خارجي و داخلي نشان داده است. ملت ما با همين راهبرد به استقلال حقيقي رسيد و شاهد آزادي را به آغوش كشيد. ‏

بنده بحمدالله به عنوان خادم ملت و به عنوان كسي كه از مردم كوچه و خيابان كه از اوايل دهه ۴۰ در خدمت نهضت اسلامي امام خميني(ره) قرار گرفتم، شهادت مي دهم امام(ره) لحظه اي از مبارزه با طاغوت و نجات ملت از ستمگران داخلي و خارجي نياسود و تا آخرين لحظه حيات خود با اين دغدغه زيست و با همين دغدغه از ميان ما به ملكوت اعلي پركشيد.

اكنون نزديك به ربع قرن است او از ميان ما رفته است و ما امروز به تكريم نيم قرن جهاد همچنان ايستاده ايم.امّا ندا و صداي الهي او همچنان در اين كشور حتي منطقه ، دنياي اسلام و جهان شنيده مي شود.مردم ما با او زندگي مي كنند، با او سخن مي گويند و با او نفس مي كشند مردم عزيز ايران با با تمام همتي كه در مقابل مشكلات دارند امّا امام خميني رضوان الله عليه در قلب آنان است و امروز در تبعيت از ولي امر مسلمين و خلف صالح امام(ره) يعني مقام معظم رهبري با همه وجود پشتيبان نظام اسلامي هستند انصاف بايد داد كه خبرگان ملت پس از رحلت امام(ره) پرچم شرف و عزت ايران و حركت جوشان انقلاب اسلامي را به دست مردي سپردند كه پاي در جاي پاي امام(ره) نهاد و حتي ذره اي از راه امام(ره) ، تقويت و ترويج مرام امام(ره) و نيز راهبرد امام كوتاهي نكرده و با مدد رباني و ولايي به بيراهه نرفت.

شهادت مي دهم آيت الله العظمي امام خامنه اي جز ترويج مكتب امام(ره) و تقويت مباني نظام و تكريم ياران امام(ره) راهي نپيمود. امّا متاسفانه معدودي با تحريك دشمنان اين نعمت الهي را قدر نشناختند و بناي بي مهري با او و راه امام گذاشتند و حاضر نشدند در چارچوب منشور برادري امام خميني (ره) برادري خود را با انقلاب و مردم تداوم بخشند. تاريخ بي مهري آنان را در حوادث تلخ ۸۸ فراموش نمي كند امّا ايشان بنا و منش صبوري راداشتند.

اين صبوري متضمن وحدت و تحكيم استقلال و استقبال شايسته رأي ملت و جمهوريت نظام بود. خدا كند كه برخي اهل غفلت اين موضع استخوان در گلو و خار در چشم رهبري را با تولي به ولايت و تبرّي از نقشه هاي شوم دشمن براي حفظ مصالح ملي، اقتدار و امنيت ملي و شرايط و موقعيت انقلاب و نظام قدر بدانند و درك كنند و به دامن انقلاب ، نظام و امامت برگردند.

خدا مي داند من براي روز وصل مجدد لحظه شماري مي كنم و در اين مدت هم تلاشها كرده ام تا آنان كه در فتنه جنگ نرم دشمن از خيمه انقلاب بيرون افتادند دوباره برگردند و هنوز هم نااميد نيستم و يقين دارم روح بلند امام (ره) ناظر اعمال همه ماست و صبوري رهبري مظلوم انقلاب با هدايتها و رهنمودها توطئه هاي نبرد نرم دشمن عليه ملت و انقلاب را نقش بر آب مي كند و خواهد كرد. ان شاءالله

مطلب را با اين بيت اميد بخش از ديوان امام (ره) به پايان مي برم :
غم مخور ! ايام هجران رو به پايان مي رود
روز وصلش مي رسد ، ايام هجران مي رود

صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«با ميراث امام خميني»اختصاص داد:

در آستانه بيست و چهارمين سالگرد رحلت امام خميني بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي قرار داريم، مرد بزرگي كه با رهبري انقلاب اسلامي و به پيروزي رساندن آن در ايران، تحولي بنيادين در تفكر سياسي جهان امروز پديد آورد و در ذهن تاريخ و در فرهنگ انقلابي عصر حاضر جاودانه شد.

امروز كه نسيم بيداري اسلامي در كشورهاي عربي و شمال آفريقا وزيدن گرفته و ديكتاتورها يكي پس از ديگري سقوط مي‌كنند، بيش از روزها و سال‌هاي اول بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌توان به عظمت كاري كه امام خميني انجام داد پي برد. هر چند عده‌اي تلاش مي‌كنند رويدادهاي انقلابي سال‌هاي اخير در كشورهاي عربي و شمال آفريقا را "بهار عربي" بنامند و از اين طريق چنين وانمود كنند كه اصولاً اين تحولات هيچ ربطي به انقلاب اسلامي و افكار امام خميني ندارد، ولي شعارهاي "الله اكبر" و گرايش‌هاي اسلامي كه در آراء مردم اين كشورها موج مي‌زند بر اين فرضيه خط بطلان مي‌كشد و به روشني نشان مي‌دهد كه بيداري اسلامي عامل واقعي اين تحولات است و اين همان خطي است كه با رهبري امام خميني در ايران ترسيم شد و اكنون درحال امتداد يافتن است.

اين واقعيت بسيار درخشان و تاريخي، رسالت ما مردم ايران را كه در كانون انقلاب اسلامي قرار داريم و در فضائي تنفس مي‌كنيم كه با نفس گرم و مسيحائي امام خميني متبرك شده است، سنگين‌تر مي‌كند. ما بايد براي حراست از ميراث امام خميني هرچه در توان داريم بكار بگيريم و از هيچ تلاش و كوششي دريغ نورزيم.

ميراث امام خميني، قدرت و حكومت و منصب و مقام نيست. آنچه امام خميني براي ملت ايران به ارث گذاشته و طبعاً مردم ايران نيز بايد آن را با امانت‌داري به ساير ملت‌ها منتقل كنند، حاكميت عدالت، اخلاق، خردورزي، اعتدال، اصول و ارزش‌ها بر جامعه است كه مي‌توان آنها را به عنوان يك مجموعه "حاكميت ارزش‌هاي الهي" ناميد، چيزي كه از بعثت پيامبر رحمت كه اكنون در آستانه آن قرار داريم سرچشمه گرفته است.

امام خميني در برابر طاغوت داخلي كه نظام شاهنشاهي بود و استكبار بين‌المللي كه سلطه جهانخواران است قيام كرد و با توكل بر خدا و بهره مندي از حمايت همه‌جانبه توده‌هاي مردم توانست انقلاب اسلامي را به پيروزي برساند و مردم ايران را از قيد و بندهاي استبداد داخلي و استعمار خارجي نجات دهد. قطعاً ادامه راه امام خميني فقط با حراست از همين ميراث ميسر خواهد بود و از دست دادن آن يا خدشه وارد شدن به آن موجب از دست رفتن انقلاب و تهي شدن نظام بر آمده از آن خواهد شد.

ارزيابي اجمالي اما واقع بينانه شرايط كنوني نشان مي‌دهد ميراث امام خميني در بخش‌هاي عدالت، اخلاق،‌ خردورزي و اعتدال بشدت در معرض خطر قرار دارند.عدالت، چه در وجه اقتصادي و چه در وجوه ديگري مانند سياسي، قضائي، اجتماعي و اخلاقي در نظر گرفته شود، اكنون در جامعه ما مخدوش است. فاصله طبقاتي بسيار زياد است و درحالي كه عده معدودي در مركز جمهوري اسلامي در خانه‌هاي اشرافي ده‌ها ميلياردي زندگي مي‌كنند، بسياري از مردم زير خط فقر بسر مي‌برند و حتي عده‌اي به نان شب محتاجند و براي امرار معاش به كارهائي تن مي‌دهند كه خود راضي نيستند.

چنين وضعيتي با نقطه نظرهاي امام خميني درباره مردم بهيچوجه سازگاري ندارد. امام خميني عاشق مردم بود و همانطور كه بارها مي‌گفت هرگز حاضر نبود حتي يك تار موي كوخ نشينان را با تمام كاخ نشين‌ها و كاخ‌ها و ثروت‌هاي آنها عوض كند. اين را بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي در عمل به اثبات رساند. خوي ساده زيستي، رسيدگي به مردم، سفارش تهي دستان به مسئولين، جلوگيري از گرايش‌هاي طبقاتي در وضع قوانين، نكوهش آن دسته از مسئولين قوا كه از خط همراهي با مردم فاصله مي‌گرفتند و توصيه هميشگي به مسئولين اجرائي، نمايندگان مجلس و مقامات قضائي به ساده‌زيستي، حل مشكلات مردم و فاصله نگرفتن از اقشار ضعيف، بخشي از عملكرد امام خميني در اين زمينه را تشكيل مي‌دادند.

بخش‌هاي ديگر عدالت، يعني عدالت سياسي، اجتماعي، قضائي و اخلاقي نيز دچار مشكلاتي هستند كه بي‌توجهي به آن مي‌تواند مشكلات زيادي را سبب شود. برخورد سياسي عادلانه، پالايش دستگاه قضائي از تبعيض و فساد، مبارزه با بداخلاقي‌ها از وظايف مهم مسئولين نظام جمهوري اسلامي است كه متأسفانه در بسياري از موارد بر زمين مانده و راه را براي به خطر افتادن ميراث امام خميني هموار كرده است. اگر سيره امام خميني در زمينه‌هاي مختلف، معيار و الگوي عمل مسئولين قوا باشد، قطعاً تمام اين مشكلات حل خواهند شد.

اعتدال، اخلاق و خردورزي كه همگي از يك خانواده هستند و در اصول و ارزش‌هاي ديني ريشه دارند، در سال‌هاي اخير توسط افراطيون در معرض خطر قرار گرفته‌اند به همين موازات، خطر تفريط نيز اكنون ميراث امام خميني را تهديد مي‌كند. نظام جمهوري اسلامي وظيفه دارد اخلاق را بر جامعه حاكم كند، با خرافات مبارزه نمايد،‌ اعتدال را به جاي افراط و تفريط بنشاند و همه چيز را براساس خردورزي به پيش ببرد.

ميدان‌دار شدن افراطيون بداخلاق در بعضي بخش‌ها و تفريطي‌هاي سطحي‌نگر در بخش‌هاي ديگر، بداخلاقي را رواج داده، حرمت‌ها را به دست تاراج سپرده، خرافات را ميدان‌دار كرده و خردورزي را به عزلت كشانده است. اين مسير، ‌خارج از راهي است كه امام خميني پيش پاي ما قرار داده بود و اگر ادامه يابد ما را از ميراث امام خميني دور خواهد كرد.

خوشبختانه در جامعه انقلابي ما افراد زيادي وجود دارند كه اين انحرافات را تشخيص مي‌دهند و براي مبارزه با آنها استعداد و آمادگي دارند. چاره كار در اينست كه از اين استعدادها و آمادگي‌ها استفاده گردد و تا ديرتر نشده جلوي اين انحرافات گرفته شود. اين واقعيت را بايد همواره در ذهن داشته باشيم كه امام خميني "هويت" انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است و حراست از ميراث امام خميني تضمين كننده بقاء اين هويت خواهد بود. بنابر اين، همه موظف هستيم براي استمرار انقلاب و تقويت نظام جمهوري اسلامي بكوشيم، كاري كه فقط از طريق حراست از ميراث امام خميني ميسر خواهد بود.

«پیروزی بخش خصوصی در تغییر گفتمان اقتصادی کشور»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته هادی حدادی را از نظر می گذرانید:
نگاهی بی‌طرفانه به برنامه‌های تبلیغاتی و به ویژه تلویزیونی کاندیداهای ریاست‌جمهوری یک واقعیت غیرقابل انکار را نمایان می‌کند و آن حاکم شدن خواست‌های اقتصادی و البته خواست‌های همسو با مطالبات بخش خصوصی در اظهارنظرهای نامزدهای ریاست‌جمهوری است. این مهم نه تصادفی است و نه مصلحت اندیشانه. بلكه ناشی از سازماندهی درستی‌است که صاحبان کسب و کار و تشکل‌های نمایندگی آنها در چند سال اخیر آغاز کرده‌اند. در صورت توجه به واژگان مورد استفاده کاندیداها پررنگی مواضع زیر قابل ملاحظه است:

بهبود فضای کسب و کار، ثبات بازار ارز، خصوصی‌سازی به جای خصولتی سازی، بازپرداخت مطالبات پیمانکاران و کاهش تورم، پرداخت سهم بخش خصوصی از هدفمندسازی یارانه‌ها و... . همه اینها ثمره تلاش‌هایی است که جامعه فعالان بخش خصوصی با درایت، بلندنظری و گستردگی آغاز کرده‌اند.

از پیگیری برای تصویب قانون بهبود مستمر فضای کسب و کار تا صدور بیانیه مطالبات اتاق بازرگانی ایران تا بیانیه‌ها و مصاحبه‌های تشکل‌های بخشی درباره مطالبات پیمانکاران تا بزرگ کردن اهمیت شورای گفت‌وگو‌ي دولت و بخش خصوصی و... . این نشان می دهد بخش خصوصی توانسته است گفتمان مورد نظر خود را بر محیط سیاسی مسلط کند که دستاوردی بی‌نظیر در تاریخ حرکت صاحبان کسب‌و‌کار است.

این گفتمان با طرح توسط کاندیداها در رسانه‌های عمومی خود‌به‌خود راه خود را به افکارعمومی و گروه‌های اجتماعی دیگر نیز باز می کند و می تواند در ارتقای جایگاه بخش خصوصی، کارفرمایان و کارآفرینان در نگاه مردم نقش بارزی ایفا کند. نکته ای که هرگز نباید فراموش شود استمرار، گسترش و تعمیق این حرکت اجتماعی است.

اینکه سیاست محوری را در عرصه سیاسی جایگزین سیاست بازی کنیم (تغییر سیاست‌ها به جای تغییر سیاستمداران) یعنی تلاش کنیم سیاست‌های مورد نظر و اصولی خود را عمومی‌سازی کنیم، مورد تایید قرار داده و به تصویب برسانیم. این مهم در بخش خصوصی آغاز شده و نوید روزهای امیدبخشی می دهد.

بخش خصوصی باید انسجام و پیوند بیشتری در خود ایجاد کند، سیاست‌های مورد نظر خود را با مبانی تئوریک مناسب و با پشتوانه قدرت سازماندهی و با گستردگی رسانه‌ای بیشتری با افکار عمومی و اصحاب سیاست مطرح كند.در روزهای پیش‌رو نیز نزدیک‌تر با کاندیداها طرح موضوع کند و برنامه‌های ایشان را مطالبه و ارزیابی و نقد نماید.الگوی حرکت بخش خصوصی ایران شایسته بهره‌گیری توسط سایر گروه‌های اجتماعی است.
برچسب ها: سرمقاله ، گزیده ، روزنامه
:
:
:
آخرین اخبار