تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۳
کد خبر: ۷۱۳۵۱
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
انتظار چشمانت را چه کسی پاسخ می دهد...
با آرامشی عجیب منتظر نشسته اند ،چشمانشان را یا بر زمین دوخته و یا به انتظار آمدن میهمان ها نگاهشان به سمت درب ورودی است ، امروز روز پدارن و مادرانی است که گرد پیری بر چهره آن ها نشسته و در خانه های سالمندان چشم انتظار آشنایان خود هستند.

سلام که میکنی بی جوابت نمی گذارند ،اما آنقدرها هم حوصله علیک گفتن به سلامت ندارند ، اصلا ًدر ابتدا زیاد حوصله میهمان را ندارند، اگرچه خودشان ما را به این میهمانی دعوت کرده اند.

امروز (9 مهر) روز سالمندان است ،برای دیدارشان با جمعی از هنرمندان و شاعران اهوازی به خانه سالمندان آمده ایم . چقدر دایره کلمات و جملات برای صحبت با آن ها کم است . ترس از این است که مبادا حرفی بزنم و یاد گذشته خاطرشان را مکدر کند .پس سکوت بهترین راه است تا دلی نشکند و قلبی نلرزد ،اما چقدر سکوت و نگه داشتن اشک در حصار چشم در کنار آن ها سخت است .

علی آلبوغبیش شاعر پیر دل خسته جمع که می آید ، باقی سالمندان کمی سر شوق می آیند ، برخی از او می خواهند زودتر چند بیتی شعر بخواند ، در ابتدا می گوید؛ استرس و کمی لرزش دستان من به خاطر حضور شما است و اینکه مدت ها است در جمع شعر نخوانده ام و با آرامشی ستودنی خواندن اشعارش را آغاز می کند و کم کم استرس این شاعر به اشتیاق برای خواندن اشعارش تبدیل می شود.

سروده هایش در مدح امام حسین (ع) و ائمه اطهار است و چند شاعر حاضر در جمع احسنت ها برایش سر می دهند .اما شعر بعدی را که آغاز می کند صدای دست و سوت سالن را فرا می گیرد. شاعر شیرین سخن ،این بار می گوید ؛ برای روحانی، رئیس جمهور ایران شعری گفته ام که می خوانم و اینچنین ادامه می دهد؛

مبارک باد دلا روحانی آمد/به این شب نوگل ایرانی آمد

با تشویق و شوری که در مرکز ایجاد شد، سالمندان هم کمی به ذوق آمدند و با شنیدن صدای تار و دف وجدشان بیشتر شده و چند دقیقه ای غم تنهایی را فراموش می کنند. اما در چهره تک تک آن ها می توان غم و تنهایی را دید .

یکی ورزشکار بوده و روزی تمام شهر او را بر دستانشان تا میدان مسابقه می بردند و برای پیروزی هایش دعاها و نذرها می کردند، دیگری سال ها شغل مقدس تربیت و تعلیم دانش آموزان را داشته . یکی دیگر پدری مهربان بوده که شب ها تا زمانی که فرزندانش به خواب نمی رفتند ،خواب به چشمانش نمی آمد ،در سویی دیگر مردی نشسته که سال ها کارگری و انجام کارهای سخت کمرش را خم کرده اما فرزندانش اخمش را ندیده اند و دیگری...

اما امروز پدران این مرکز در زمان خداحافظی با ما وقتی دستمان را به گرمی می فشردند ،تشکر کرده و می گفتند؛ بازهم به دیدار ما بیاید خوشحال می شویم و چقدر این جمله را با غم و حزن بر زبان می آورند... و این بار این غم در دل ما رسوخ کرد که باید کسانی را تنها بگذاریم که روزی تمامی تلاش خود را کردند تا ما رشد کرده و چه غم هایی را تحمل کردند تا غمی بر دل فرزندانشان ننشیند.

و اینکه امروز سهم آن ها از سال ها رنج و محنت، گوشه ای خلوت از این دنیای دون شده تا روزهایشان را با یاد گذشته چشم به راه دیدار عزیزانشان بگذرانند.
مرجع / ایرنا
:
:
:
آخرین اخبار