يك شاعر و منتقد ادبي گفت: باید قبول کنیم ادبیات دانشگاهی ما عقبمانده و شاعرکُش است و سهمی در نوآوریهای ادبی معاصر نداشته است.
سعید سروشراد اظهار کرد: واقعیت این است که نهاد آموزشی ادبیات کشور ما چه در مقطع متوسطه و چه در مقطع آموزش عالی نهادی عقب مانده و ناتوان است.
وی بیان کرد: این حرف ادعایی به گزافه نیست. باید از متولیان آموزش عالی این سوال را پرسید که طی این 80 سال که از تاسیس دانشکده ادبیات میگذرد چه ثمره ادبی به کشور تحویل دادهاند؟
او ادامه داد: متاسفانه ادبیات دانشگاهی ما علاوه بر این که خود هیچ تولید قابل توجه ادبی نداشته بلکه تا آن جا که در توان داشته با حرکتهای جدید ادبی و هنری مخالفت كرده است.
سروشراد توضيح داد: من با یک مثال ساده حرفم را توضیح میدهم. تصور کنید اگر در استان خوزستان در مقطع كارشناسی ارشد و دکتری فقط پنج دانشگاه از مجموع دانشگاههای دولتی، آزاد، پیام نور و علمی کاربردی ـ فعال باشند و فارغ التحصیل بیرون بدهند و باز فرص کنید از هر دانشگاه در هر ترم فقط و فقط 10 نفر داشته باشیم که در مقاطع ارشد یا دکتری فارغ التحصیل بشوند سالانه در استان خوزستان صد نفر فارغالتحصیل دکتری و ارشد داریم و لاجرم سالانه صد پایاننامه دکتری و ارشد ادبیات در استان نوشته میشود. حالا اگر این عدد را در 35 استان ضرب کنیم. سالانه چیزی حدود 3500 رساله نوشته میشود. البته مطمئن هستم که رسالههای سالانه فارغ التحصیلان ادبیات بیشتر از اینها است.
اين شاعر عنوان کرد: باید از مسؤولان آموزش عالی پرسید با این همه رساله چرا هیچ اتفاقی در ادبیات نمیافتد؟ باید پرسید چرا طی این 80 سال هیچ جریان ادبی در دانشگاه به وجود نیامده است؟ اصلا جریانهای جدید ادبی به کنار، چرا کتاب قابل تاملی درباره ادبیات کلاسیک ارایه نمیشود؟ در این رسالهها چه چیزی نوشته میشود که دیده نمیشود؟ واقعا اگر حرفی هست پس چرا دیده نمیشود؟ اگر هم حرفی نیست پس استادان ادبیات ما چه میکنند؟
او ادامه داد: باید از مسؤولان پرسید جوابگوی میلیاردها تومانی که آموزش عالی سالانه در زمینه ادبیات دانشگاهی هزینه کرده تا به حال چه حاصلی داشته است و چند نفر نویسنده يا شاعر از دانشگاههای ما بیرون آمدهاند؟
سروشراد خاطرنشان کرد: وقتی به تاریخ 100 ساله ادبیات معاصر نگاه میکنیم میبینیم افرادی که جریانساز بودهاند چه در زمینه شعر، چه در زمینه داستان و چه در زمینه نقد ادبی هیچ کدام فارغالتحصیل دانشکده ادبیات نبودهاند.
او اضافه کرد: نه صادق هدایت، نه صادق چوبک و نه محمود دولتآبادی هیچ کدام ثمره دانشکده ادبیات نبودهاند. از طرفی در شعر هم نه فروغ فرخزاد، نه سهراب سپهری، نه منوچهر آتشی و نه بسیاری دیگر از شاعران هیچ کدام از دانشکده ادبیات بیرون نیامدهاند.
اين شاعر گفت: ممکن است به نظر برسد ادبیات دانشگاهی در حوزه شعر کلاسیک موفق بوده اما این گونه نیست. بزرگان شعر کلاسیک معاصر هم از دانشگاههای ما توشهای نداشتهاند.
او ادامه داد: حسين منزوی، سیمین بهبهانی، محمدعلی بهمنی و غیره هیچ کدام از دانشکده ادبیات بیرون نیامدند. باز ممکن است نام برخی بزرگان مانند محمدرضا شفیعیکدکنی یا قيصر امینپور به میان آید. در این جا هم باید گفت اتفاقا این دو قبل از ورود به دانشگاه در جبهه شعر معاصر فعال بودهاند و پس از توفیق ادبی به دانشگاه وارد شدند و جالب این جا است که پس از خروج از دانشگاه هیچگاه نتوانستند در شعر آوانگارد سهمی داشته باشند. به این معنا دو شاعر خوش ذوق و با قریحه وارد دانشگاه شدند و بعد تبدیل به شاعرانی درجه دو شدند و برگشتند؛ اگرچه از تحقیقات ارزشمند شفیعیکدکنی نمیتوان چشم پوشید.
اين منتقد ادبي معتقد است: ادبیات دانشگاهی ما ادبیاتی است که با هر حرکت جدید ادبی سرستیز دارد اما با گذر زمان اندک اندک مجبور به پذیرش میشود.
او اضافه كرد: مساله ادبیات دانشگاهی این نیست که فقط جریانهای ادبی مدرن را نمیفهمد. مثلا فرض کنید نیما را نمیفهمد و چون حافظ را میفهمد نیما و فروغ را نمیفهمد بلکه مساله این جا است که متاسفانه استادان دانشکدههای ادبیات ما خود حافظ و سعدی را هم نمیفهمند و متاسفانه مشکل بزرگتری هم وجود دارد و آن این که اگر کسی بداند که چیزی را نمیداند امیدی به رستگاری او هست.
سروشراد بیان کرد: متاسفانه ما با گروهی روبهرو هستیم که علاوه بر این که درک درستی ندارند بلکه فاجعه این جا است که توهم دانستن هم دارند. لذا من دانشجویان ادبیات را مقصر نمیدانم. مشکل خود استادان ادبيات هستند.
به باور اين منتقد ادبی: راهکار این است که برای استادان ادبیات کلاس گذاشت و به آنها جریانهای ادبی را آموزش داد و درک درست از ادبیات را مجدداً برای آنها تشریح کرد تا در سالهای بعد امید داشت که ثمراتی از دانشکده ادبیات داشته باشیم.
او تصريح کرد: با روال کنونی هیچ امیدی نیست که در دانشگاههای ما اتفاق خجسته ادبی بیفتد.