تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۲
کد خبر: ۸۲۸۵۸
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
دنیای پرخاطره کریم باوی؛ از مستطیل سبز تا جبهه‌های جنگ
اگرچه سال‌هاست خوزستان را به مقصد کرج ترک کرده اما هنوز با همان لهجه دلنشین آبادانی صحبت می‌کند. خاطرات بسیاری از دوران فوتبالی خود دارد و باوجود این که به یکی از بهترین مهاجمان و سرزن های فوتبال ایران معروف است ولی خودش از دوران ورزشی‌اش رضایت ندارد. او چند سالی نیز در جبهه برای دفاع از آب و خاک ایران، جنگید و سال ها با ترکش های باقی مانده از آن زمان در بدنش، زندگی کرد.

از کریم باوی می گویم؛ همان فوتبالیستی که برای به دست آوردن پیراهن مارادونا از شیوه‌ای خاص استفاده کرد تا این پیراهن امروز به یکی از بهترین داشته های زندگیش تبدیل شود. کریم باوی، مهاجم جنوبی سرخ های پایتخت از تیم های منچستریونایتد، شالکه و چندین تیم عربی پیشنهاد داشت اما به جز یکی دو تیم عربی، اجازه بازی در هیچ تیم خارجی به او داده نشد تا دومین گلزن باشگاه پرسپولیس، امروز با وجود گذشت سال ها از دوران بازیگری اش، همچنان با حسرت از آن سال ها یاد کند.

باوی، مهاجم آبادانی سابق فوتبال ایران به سال‌های دور رفت؛ به نقطه آغازین فوتبالش. به جبهه های جنگ، به روزی که با اولین حقوقش انگشتری زنانه گرفت، به لحظه برآورده کردن آرزوی یک پیرزن، به روزی که همسرش او را ترک کرد، رفت. او از شاهین هم گفت؛ شاهینی که حالا بی بال و پر شده است.

گفت‌وگوی تفصیلی ما با کریم باوی را در ادامه می خوانید:

*آقای باوی چه شد که بین این همه رشته، فوتبال را انتخاب کردید؟

من متولد سال 1344 در آبادان هستم و از همان كودكي كه هفت، هشت ساله بودم با توجه به اين كه آبادان شهري فوتبال خيز بود و مردم آن نيز فوتبال دوست بودند، جذب اين رشته پرشور شدم و به سمت توپ فوتبال و بازي با توپ هاي پلاستيكي رفتم. كم‎كم هم با توجه به استعدادی كه داشتم زمانی که آقاي نادر شرافتي مربي تيم ايران گاز آبادان، بازي من را ديد، پسنديد و من را به باشگاه خودش برد. ما در آن جا در زمين هاي خاكي تمرين مي كرديم. تا 12، 13 سالگي یعنی تا زماني كه جنگ شد در اين تيم بازي مي كردم و آن موقع باتوجه به اين كه استعداد بسیار خوبي داشتم براي تيم هاي نوجوانان و جوانان آبادان نيز انتخاب شدم.

*جنگ شد و زندگي شما وارد فصل ديگري شد؛ از آن زمان هم بگوييد.

زماني كه جنگ شد، كمي آوارگي پيش آمد و چند ماهي از آبادان به خرمشهر عزيمت كرديم و بعد هم به اهواز آمدیم و از آن جا هم به سمت اصفهان، تهران و بعد به فرديس كرج كه در حال تبديل شدن به شهرك بود، نقل مکان کردیم. آن زمان با توجه به اين كه پدرم كارگر شركت نفت بود، اين شركت به پرسنل خود براي اين كه آواره نشوند، وام مي داد تا خانه بخرند و پدر من نيز خانه اي در فرديس كرج ديد و آن را خريد. من در آن جا با چند نفر آشنا شدم و در زمين خاكي فرديس كرج همراه با مرحوم بابك معصومي، اكبر يوسفي و چند بازيكن ديگر بازي مي كرديم و به فوتبالم ادامه دادم. اين دوران تا 16 سالگي به همين صورت طي شد و من آن زمان با توجه به اين كه زندگي خانواده ام به سختي مي گذشت، حتي شاگردي بنايي هم مي كردم. در همين دوران بود كه با چند نفر در فرديس كرج آشنا شدم و به جبهه رفتم.

*و در همین دوران بود که آن روز سرنوشت ساز و ورود رسمي تان به دنياي فوتبال رقم خورد.

من نزديك به دو سال و نيم در جبهه بودم و قرار بود، كم كم جزو كادر مخصوص سپاه شوم تا اين كه يك روز به مرخصي رفتم و با تيم فرديس كرج براي برگزاري يك بازي مقابل منتخب تهران، عازم تهران شدم. در تيم منتخب تهران امير قلعه نويي و دو سه بازيكن پرسپوليس حضور داشتند كه ما در اين بازي با حساب 4 بر يك به پيروزي رسيديم و هر چهار گل را هم خودم به ثمر رساندم. در همین بازی بود که قلعه نويي كه به تازگي به تيم شاهين تهران رفته بود، از بازی من تعجب كرد و به من گفت كه در كدام تيم بازي ميكني؟ و من به او گفتم در تيمي بازي نمي كنم و دوستانم به او گفتند كه به تازگي از جبهه برگشته است. سپس قلعه نویی به من گفت فردا به ميدان امام حسين (ع) بيا تا تو را به نارمك كه باشگاه شاهين تهران در آن جا است، ببرم. فردای آن روز باتوجه به اين كه لباس و كفش ورزشی نداشتم، سر قرار نرفتم. یادم هست که من برای بازی با تیم منتخب تهران نیز حتي لباس و كفش را از كسي قرض گرفته بودم. به هر حال دو روز بعد یکی از دوستانم كه با امير قلعه نويي رفيق بود هر دو به دنبال من آمدند و به من گفتند كه چرا براي تمرين به تيم شاهين نيامدي كه به آن ها گفتم اگر راستش را بخواهيد بدانید من لباس و پول كرايه نداشتم که بتوانم بیایم.

خلاصه آن ها من را سوار يك خودرو پيكان كردند و بازهم پيش همان كسي كه از او لباس قرض گرفته بودم، رفتم و لباس گرفتم و به سمت باشگاه شاهين رفتیم. آن موقع مرحوم محراب شاهرخي و نصرالله عبداللهي مربيان تيم شاهين بودند. آن ها براي جذب بازيكن تست مي گرفتند. هوا در حال تاريك شدن بود كه قلعه نويي پيش عبداللهي رفت و به او گفت، اين بچه جنوبي است و خيلي خوب است، پس چرا نگذاشتي بازي كند؟ كه او به قلعه نويي گفت، مگر او بازي بلد است؟ قلعه نویی هم گفت بله خيلي خوب است. همان موقع قلعه نويي به گوشه زمين رفت و يك سانتر کرد و من هم روي دست دروازه بان و مدافعان بلند شدم و آن توپ را وارد دروازه كردم و سپس عبداللهي به من گفت تو كجا بودي و كجاي كره زمين زندگي مي كردي؟ بعد من را به اتاق برد و به من گفت تو چطوري اين قدر به هوا بلند مي شوي و سر ميزني؟ او گفت بايد به تمرين بيايي كه من به او گفتم مي خواهم به جبهه بروم و امروز هم به خاطر امير قلعه نويي به اين جا آمدم. او گفت تو به تمرينات بيا و من هم گفتم، كرايه ماشين هم ندارم اما در نهایت راضی شدم.

دنیای پرخاطره کریم باوی؛ از مستطیل سبز تا جبهه‌های جنگ

*پس شما یک شاهینی شدید.


بله، يادم هست آن موقع بهمن ماه سال 63 بود كه 19 ساله بودم و اين باشگاه پنج هزار تومان به من داد تا براي تمرين به این تیم بروم. آن زمان مدتي بود كه دوست داشتم انگشتري را كه در طلافروشي ميدان انقلاب ديده بودم، براي مادرم بخرم و زماني كه آن پنج هزار تومان را به من دادند به آن ها گفتم اين پول براي من است كه گفتند بله و اگر به تمرين بيايي به تو پول مي دهيم. من وقتي اين پنج هزار تومان را گرفتم از باشگاه تا ميدان انقلاب را به عشق اين كه به آن طلافروشي برسم و آن انگشتر را براي مادرم بخرم، دويدم. مسیر طولانی بود، ولي براي من كه آن قدر ذوق داشتم، مسافت زيادي نبود. وقتي به طلافروشي رسيدم و وارد آن جا شدم، صاحب مغازه وقتي ديد صورتم پر از عرق است، مي خواست من را بيرون بياندازد اما وقتي پولم را به او نشان دادم، به من گفت بفرما بنشين و براي من آب آورد تا بنوشم. به صاحب مغازه گفتم سه سال است كه مي خواهم اين انگشتر را براي مادرم بخرم و او به من گفت عجيب است كه چهار سال است كه اين انگشتر در اين جا مانده است و كسي هم آن را نمي خرد. در نهايت من اين انگشتر را با 800 تومان از پنج هزار توماني كه داشتم، خريدم و با ذوق و شوق به سمت خانه مان رفتم و انگشتر را به مادرم دادم كه بسيار خوشحال شد و به من گفت از کجا پول آوردي كه اين انگشتر را خريدي؟ و به او گفتم باشگاه شاهين من را انتخاب كرد و به من گفته كه هر وقت به تمرين بيايي به تو پول مي دهيم و مادرم به من گفت راست مي گویي؟ پس ننه نرو جبهه برو كمي فوتبال بازي كن شايد بتوانيم در كرج، زمين يا خانه اي بخريم. آن زمان با توجه به ازدواج برادرم، ما از خانه اي كه داشتيم، نقل مكان كرديم و خانه اي ويلايي در جاي ديگر كرايه كرديم و ماهي 900 تومان كرايه مي داديم.

*احتمالا با آن پول به جز خرید انگشتر کارهای دیگری هم انجام دادید.

بله همین طور است؛ سه هزار تومان را به مادرم دادم و 1200 تومان آن را در جيبم گذاشتم.

*از اولین بازي تان در شاهين بگوييد.

تيم شاهين در ليگ باشگاه هاي تهران در اولين مسابقه اش با تيم بانك ملي تهران بازي داشت كه تا دقيقه 70 تيم شاهين از حريف عقب بود كه عبداللهي و شاهرخي به من گفتند كه آباداني بلند شو به زمين برو و ببينيم چه كار مي كني. باور كنيد در اين 20 دقيقه كولاك كردم؛ يك پاس گل به فرشاد پيوس دادم كه توانست گل بزند و دو ضربه سر هم زدم كه به تيرك دروازه خوردند. من خط دفاع حريف را به هم ريخته بودم، البته در اين مسابقه موفق به گلزني نشدم ولي همه تعجب مي كردند و مي گفتند اين بازيكن از كجا آمده است كه اين طور به هوا مي پرد و سر مي زند. مردم خيلي من را تشويق مي كردند. در اين مسابقه مربي تيم ملي هم نظاره گر بازي بود و فرداي آن روز اسم من را به عنوان دعوت شدگان به تيم ملي در روزنامه ابرار ورزشي كار كردند كه برادرم آمد و به من گفت در فرديس اسمت پيچيده است كه به تيم ملي دعوت شده اي و من بعد وقتی اسمم را در روزنامه که به عنوان آخرین نفر نوشته شده بود دیدم، باورم نمي شد.

*در دوران فوتبالی تان دو بار آقاي گل شديد، خاطره ای از این دوران دارید؟

با تيم هاي شاهين تهران و تهران الف برای دو بار عنوان آقاي گلی را به دست آوردم. يادم هست يك روز كيهان ورزشي من را به همين خاطر به دفتر روزنامه دعوت کرد و من با آقاي عبداللهي به آن جا رفتيم كه به من گفتند به دليل اين كه آقاي گل شده اي مي خواهيم از طرف كيهان ورزشي به تو هدیه بدهيم. آن ها بليت رفت به مشهد مقدس را به من دادند كه 400 تومان بود و من به سردبير كيهان گفتم براي برگشتن چه كار كنم كه به من گفت، برگشتن با خودت است و ما توانستيم فقط بليت رفت را براي تو تهيه كنيم. آن زمان در محله ما يك پيرزن مهاجر بود كه آرزوي رفتن به مشهد را داشت و من هم بليت برگشت را نیز تهيه كردم و آن پیرزن را براي چهار روز به مشهد فرستادم.

*پس از فوت دكتر اكرامي بازيكنان شاهین از اين تيم جدا شدند، سرنوشت شما چه شد؟

پس از فوت دكتر اكرامي بازيكنان به سمت تيم هاي استقلال و پرسپوليس رفتند. به طور مثال قلعه نويي و دو، سه بازيكن ديگر به استقلال پيوستند. آن زمان علي پروين مربي پرسپوليس هم گفت من كريم باوي و مجتبي محرمي را مي خواهم و ما هم راهي پرسپوليس شديم.

*گویا شما از کشورهای مختلفی پیشنهاد بازی داشتید.

آن موقع از تمام كشورهاي عربي دعوتنامه داشتم و حتي از طرف منچستریونايتد و شالكه آلمان هم دعوتنامه داشتم ولي متاسفانه مسوولان ما در حقم جفا كردند و با ممنوع الخروج كردن من، اجازه نمي دادند كه من به خارج بروم. آن موقع مي گفتند كه تو بچه جبهه و جنگ هستي و اشكال دارد كه به خارج بروي و براي غربيه ها بازي كني و به من گفتند تنها كاري كه مي توانيم براي تو انجام دهيم، اين است كه به تو خروجي دو هفته اي براي بازي در كشورهای عربي بدهیم. من خيلي دوست داشتم به تيم منچستريونايتد یا شالكه آلمان بروم كه نگذاشتند. مربي شاكله نيز خيلي خواهان من بود و حتي نامه هم فرستادند كه به باوي نياز داريم ولي متاسفانه نشد كه بروم.

*پس به هیمن دلیل قصد فرار از كشور را داشتيد؟!

سال 65 بود و من آن زمان تازه مي خواستم به پرسپوليس بروم كه از نادي العربي قطر هم پیشنهاد داشتم. باتوجه به این که اجازه خروج نداشتم، مي خواستم با قايق از طريق بوشهر فرار كنم كه متاسفانه من را گرفتند. مسوولان اين تيم تلفني به من گفته بودند كه فلان روز ما در ميانه هاي دريا منتظرت هستيم و از آن جا تو را به قطر مي بريم و اگر هم مي خواهي در اين جا بمان و هر چقدر هم پول بخواهي به تو مي دهيم. به هر حال قصد فرار داشتم که در نهايت هم متوجه شدند و من را گرفتند. آن موقع كسي كه من را دستگير كرد نمي دانست من فوتباليست هستم و فقط به او گفته بودند كه يك آدم مهمي است كه مي خواهد فرار كند و وقتي من را دستگیر کرد، باور نمي كرد كه من كريم باوي هستم و پس از دستگيري من را از سلول خارج كرد و به خانه اش برد و گفت، آقا كريم بايد به تو احترام بگذارند، چرا كه اين قدر براي تيم ملي گل مي زني. من هم وضعيت زندگي ام را و اين كه چرا مي خواستم به آن جا بروم را برايش توضيح دادم. در هر صورت اگر آن موقع مي گذاشتند من به اين تيم بروم، باور كنيد زندگي ام از اين رو به آن رو مي شد.

*از پیشنهادهای دیگرتان هم بگویید.

شيخ ابوظبي امارات نيز از من دعوت كرد كه اماراتي شوم و آن موقع اماراتي ها بازيكن خارجي جذب نمي كردند ولي به من گفتند كه مي توانيم به تو تابعيت اماراتي دهيم تا در این جا بازی کنی. حتي مجلس كويت هم تصويب كرده بود كه من كويتي شوم و سفير كويت نیز به در خانه مان در فرديس آمد و از من دعوت كرد كه كويتي شوم و براي تيم ملي اين كشور بازي كنم.

دنیای پرخاطره کریم باوی؛ از مستطیل سبز تا جبهه‌های جنگ

*شما اگرچه موفق به بازی در تیم منچستریونایتد نشدید ولی سابقه بازی مقابل این تیم را دارید.


بله، اين مسابقه در همان دوراني بود كه هر دو ماده يك بار براي اين كه اقامت من باطل نشود، به قطر مي رفتم و دو هفته مي ماندم و سپس به ایران برمي‌گشتم که يك بار منچستريونايتد مي خواست با تيم نادي العربي بازي كند كه مربي نادي العربي، زاگالو برزيلي بود كه از من خواست مقابل اين تيم بازي كنم و من به آن ها گفتم خود اين انگليسي ها بهترین سر زن هاي دنيا هستند اما او به من گفت، هيچ كسي روي اين كره زمين نمي تواند روي سر تو سر بزند. من در اين مسابقه دو گل؛ يكي با پا و يكي هم با سر به تيم منچستر زدم. یادم هست زماني كه دقيقه 45 با سر به اين تيم گل زدم، تيم حريف به داور گفت كه اين بازيكن چيزي در پاهايش گذاشته است كه اين قدر به هوا مي پرد كه بعد كفش ها و ساق هاي من را در آوردند و پاهايم را معاينه كردند و گفتند پاي خالي است! آن موقع فرگوسن مربي منچستر بود که به من گفت تو چطوري اين قدر به هوا مي پری و با قدرت سر ميزني؟

پس از بازي هم زماني كه مربي منچستر به هتل آمد تا با من صحبت كند، رييس باشگاه العربي آمد و من را به خانه اش برد و گفت تا زماني كه اين تيم اين جا است، نمي خواهم در اين هتل بمانی. آن زمان مربي منچستر به من گفت ما حاضريم سه برابر پولي كه تیم های عربی به تو مي دهند، بدهيم كه به منچستر بيایي. رييس باشگاه نادي العربي هم خيلي هواي من را داشت و هر سري به من پول و هديه مي داد و به من مي گفت لازم نيست به كشورهاي خارجي بروی و بازي كني و ما خودمان تو را مي خواهيم و حتي بيشتر از تيم منچستر به تو پول مي دهيم. آن زمان علاوه بر نادي العربي چهار تيم قطري در نوبت بودند كه من را با پول خوب جذب كنند. حتي زاگالو برزيلي هم به من می‌گفت تو جايي نرو تا من تو را به برزيل ببرم. در آن جا خيلي به تو مي رسند و به تو هم پول مي دهند.

*شما مقابل مارادونا بازی کرده‌اید و از این تقابل، خاطره خوبی هم دارید‎؛ خودتان بیشتر توضیح می‌دهید؟

سال 66 مسابقاتي بين تيم آمريكاي جنوبي و منتخب آسيا برگزار شد که از من هم به عنوان بازيكن قطر دعوت شد که در تيم منتخب آسيا بازي كنم. در این دیدار من اواخر نيمه دوم وارد بازي شدم كه آن موقع تيم ما 3 بر صفر از حريف عقب بود كه سانتانا، مربي تيم مان من را به زمين فرستاد و به من گفت ما به تو خيلي اميدواريم و هر طور كه شده است بايد براي ما گل بزني که البته من موفق به گلزني نشدم. داور عربستاني این بازی را مي شناختم و من دقایق پاياني بازي به سمت او رفتم و به عربي به او گفتم به ثانيه‌های پاياني بازي كه نزدیک شدیم و مي خواستي سوت را بزني، يك اشاره به من بده كه او هم گفت باشه. داور در ثانيه پاياني بازي به من گفت كريم خلاص! و من هم بعد هر جا كه مارادونا مي‌رفت به دنبالش مي رفتم و مربي مان به من گفت تيم مي خواهد سانتر كند، به جلو برو ولي حواس من به اين بود كه ببينم مارادونا كجا مي‌رود و او را دنبال مي كردم، تا زمانی که داور سوت پايان بازي را زد پيراهن او را از پشت درآوردم كه همه تعجب كردند و حتي مربي‌مان به من گفت آفرين چقدر تو باهوش هستي كه به او گفتم اين پيراهن براي من به يادگار مي ماند. بازيكنان عربستاني هم به من گفتند كه ما مي خواستيم اين كار را انجام دهيم و حالا هم ما به تو پول مي دهيم و تو اين پيراهن را به ما بده كه من گفتم خير، مي‌خواهم اين پيراهن را به عنوان يادگاري به ايران ببرم. اکنون اين پيراهن يكي از مهم‌ترين داشته‌هاي ورزشي من است.

*شما در پنج شهرآورد پایتخت هم حضور داشته اید، از حال و هواي آن بازی ها و تفاوت آن با شهرآوردهای فعلی بگویید.

من در پنج داربي بازي كردم ولي موفق به گلزني نشدم اما همراه با تيم شاهين دو گل به استقلال و دو گل هم به پرسپوليس زدم. داربي‌هاي آن موقع مانند الان نبود؛ در آن بازی ها زد و بند و مسايل پشت پرده نبود و فوتبال واقعا پاك بود، چرا كه پول نبود. آن موقع پول نبود ولي شور و هيجان بسيار بود و با شهرآوردهای الان متفاوت بود. يادم هست در يكي از شهرآوردها 110 هزار تماشاگر به ورزشگاه آمد و اگر شهرآورد اخير را ديده باشيد، 55 هزار نفر به ورزشگاه آمدند. آن موقع از اول تا پايان فصل پولي به ما نمی دادند و تنها پولي كه به ما مي دادند مربوط به بردی بود که در شهرآورد به دست می آوردیم.

*شما یکی از بهترین گلزن های پرسپولیس هم هستید.

من در حال حاضر دومين گلزن باشگاه پرسپوليس هستم و طي هشت سالي كه در اين تيم بودم، 87 گل به ثمر رساندم و بعد از پيوس، بزرگترين گلزن اين تيم هستم.

*پس از هشت سال حضور در پرسپولیس از این تیم جدا شدید و به خوزستان و به تیم شاهین اهواز برگشتید.

آخرين حضورم در فوتبال مربوط به سال 76 است كه برای یک سال براي تیم شاهين اهواز بازي كردم. آن زمان مسوولان باشگاه شاهين به دنبال من آمدند و به من گفتند با توجه به اين كه اواخر فوتبالت است، به تيم شاهين بيا و ما به تو احتياج داريم و در آن سال توانستيم اين تيم را به ليگ برتر كشور بياوريم. من در این مدت 9 گل برای تیم شاهین به ثمر رساندم.

*چه شد که پس از خداحافظي از فوتبال تصمیم گرفتید به کویت بروید؟

صالح الحساوي مهاجم كويتی بود كه وضع مالي اش خيلي خوب بود. من هم با توجه به وضعيت مالي ای كه داشتم با او تماس گرفتم كه مي خواهم به آن جا بيايم كه او هم از من دعوت كرد تا به آن جا بروم و اگر توانستم بازي كنم و وضعيت مالي ام بهتر شود. سه ماهي در تيم نادي العربي كويت بودم و يك دوره مربيگري هم ديدم. سال 77 زماني كه از كويت برگشتم كيف دستي اي داشتم كه تمام دينار و دلارهايم در آن بود و وقتی وارد فرودگاه ايران شدم و خواستم سه چمدانم را بردارم، متوجه شدم كه كيف دستي ام نيست كه متاسفانه آن را برده بودند. در آن كيف علاوه بر پول، كارت پايان خدمتم نيز بود. صالح الحساوي و پدرش خيلي به من كمك كردند و من به آن جا رفتم تا در درآمدزايي كمكي به من شود و بتوانم در ايران مغازه اي بخرم كه با شرایطی که برایم ییش آمد، به اين صورت نشد.

*شما به یکی از بهترین سرزن های ایران هم معروف هستید، خودتان نظرتان چیست؟

من خیلی خوب سر مي زدم و يادم هست مربيان خارجي براي من توپ سانتر مي كردند و من سر مي زدم و آن ها از اين كار من لذت مي بردند و از من فيلم مي گرفتند.

*از دوران حضورتان در جبهه و ترکش هایی که تا همین چندماه پیش، از آن زمان در بدن تان به یادگار داشتید، بگویید.

سال 61 و 62 در جبهه بودم و يك بار در سال 61 در عملیات والفجر مقدماتي در فكه مجروح شدم و يك بار هم سال 62 در عمليات ثامن الائمه، نزدیک های دهلران بود که مجروح شدم. من از هر عمليات يك تركش در بدنم داشتم و با همين وضعيت هم فوتبال بازي مي كردم و همه نیز تعجب مي كردند كه من چگونه با این وضعیت بازی می کردم.

*درست است پلي كه به سمت آبادان مي رفت، توسط شما و دوستان تان منفجر شد تا عراقی ها نتوانند آبادان را تصرف کنند؟


آن موقع عراقي ها خرمشهر را تصرف كرده بودند كه با انفجار اين پل آن ها نتوانستند آبادان را هم تصرف كنند. درباره این اقدام هم باید بگویم که آن زمان من به همراه سه نفر ديگر براي اين كه عراقي ها نتوانند آبادان را بگيرند، تصميم به انفجار پلي كه به آبادان ختم مي شد، گرفتيم. يكي از ارتشي ها بمبي درست كرد و به ما گفت كه اين بمب را در زير پل بگذاريد تا اگر عراقي ها خواستند از آن رد شوند آن را منفجر كنی. اگر عراقی ها از اين پل رد مي شدند، آبادان سقوط مي كرد. در همين اقدام يكي از دوستانم توسط تك تيراندازها به شهادت رسيد. ما اين بمب ها را كه چسبي بودند، زير تيرآهن پل كار گذاشتيم و من خودم بعد از این کار، به وسط آب پريدم و در نهايت هم اين پل، از وسط قطع شد.

*ترکش هایی که در بدن داشتید شرایط را برای شما بسیار سخت کرده بود و گویا حتی خانه نشین هم شدید و بعدا عمل جراحی سختی انجام دادید.

با توجه به وضعيت پاهايم، 10 سال بود كه نمي توانستم زیاد راه بروم و دكترها می گفتند همین چند قدم را هم به دليل اين كه ورزشكار بوده اي مي‌تواني برداري و چند وقت ديگر اين چند قدم را هم نمي تواني برداري. از عمل جراحي اخير من، شش هفت ماهی مي گذرد. من دو بار پاهايم را عمل كردم تا اين تركش ها در نهايت از بدنم خارج شدند. اكنون از لگن تا زانوهايم پروتز گذاشته شده است. پيش از اين، هيچ پزشكي جرات نمي كرد كه با توجه به وضعيتي كه داشتم، من را عمل كند ولی حميد استيلي و اكبر يوسفي دكتري را پيدا كردند كه از اروپا آمده بود و بهترين دكتر ارتوپد در اروپا شناخته شده بود. براي اين كه تحت عمل جراحي قرار بگيرم استيلي، يوسفي و رويانيان خيلي به من كمك كردند. به نظرم دكتر افشين طاهري‌اعظم نیز يكي از نوابغ دنيا است و در حالي كه هيچ دكتري جرات نمي كرد من را عمل كند او به من گفت كه مي توانم اين كار را انجام دهم. من دو عمل بسيار سخت داشتم كه يكي از عمل هايم 11 ساعت و ديگري 9 ساعت به طول انجاميد. هزينه عمل من خيلي زياد شد كه باشگاه پرسپوليس، رويانيان و استيلي اين پول را جمع آوري كردند. در حال حاضر هم وضعيت جسماني ام به صورتي است كه با شاگردانم تمرين مي كنم و مي‌دوم و قرار است در كلاس هاي مربيگري هم شركت کنم.

دنیای پرخاطره کریم باوی؛ از مستطیل سبز تا جبهه‌های جنگ

*چند سال عضو تيم ملي بوديد و آیا از دوران ورزشي‌تان راضي هستيد؟

من 10 سال در تيم ملي بودم، 34 بازی ملی و 29 گل زده دارم، البته چند گل هم دارم كه به دليل اين كه تیم ملی بازی هایش در مسابقات دهه فجر بود، برای من ثبت نشده است. من از دوران ورزشی ام راضي نيستم چرا كه من هم مانند خيلي ها مي توانستم به خيلي جاها برسم ولي متاسفانه با توجه به اين كه به من اجازه خروج ندادند، ضربه خوردم. در هر صورت با توجه به فعاليت هاي من در اين فوتبال و جبهه هاي جنگ، مي توانستند خيلي كارها براي من انجام دهند که این طور نشد و برای من هم جبران نكردند. اگر به اين صورت نمي شد، مي توانستم از نظر مالي به چيزهاي بهتري دست پيدا كنم و اگر به سمت و سوي فوتبال نمي آمدم حداقل در جبهه شهيد مي شدم و اسمم پيش خدا بلند بود.

*آرزويي داشتيد که به آن نرسیدید؟

بدترين دوران تيم ملي مربوط به زماني بود كه ما در تيم ملي بوديم و اصلا پولي نمي دادند. يادم هست در جام ملت هاي آسيا كه سوم شديم، زماني كه جزو چهار تيم آمديم، نفري 50 دلار به ما دادند و به نظرتان با اين پول چه كار مي توانستيم انجام دهيم؟ حتي زماني كه صالح الحساوي من را به اتاقش دعوت كرد، براي اين كه شان و منزلت كشور را بالا نگه دارم به او گفتم به من پنج هزار دلار دادند و او هم كيف پولش را به من نشان داد و گفت هر چقدر پول مي خواهي بردار، به ما كه جزو چهار تيم آمده ايم نفري 27 هزار دلار داده اند.

*در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟

اكنون كه سلامت جسمانی ام را به دست آورده ام مي خواهم در کلاس مربيگري شركت كنم. آكادمي فوتبال پرسپوليس نیز در دست من است و خودم نیز مدرسه فوتبالي در كرج دارم. مردم كرج، پدر و مادر بازيكنان و خود بازيكنان نسبت به من علاقه مند هستند، چرا كه من دلسوزانه كار مي كنم. فكر كنم در آينده نزديك كه بهبودي ام را به دست آورم، وضعيت مالي ام نيز بهتر شود و قرار است مغازه لباس ورزشي بزنم چرا که به اين كار علاقه مند هستم و قلعه نويي هم به من گفته است که هر كاري بتوانم براي تو انجام مي دهم.

*هنوز با دوستان قدیمی فوتبالی تان در ارتباط هستید؟

بله، با خيلي از دوستان مانند استيلي، قلعه نويي و دايي در ارتباط هستم.

*از زندگی شخصی‌تان هم بگویید.

سال 69 ازدواج كردم و پس از چند سال زندگی مشترک اواخر سال 72 زماني كه يك هفته در این‌جا نبودم، همسرم همراه با برادرش كارهايش را بدون اين كه به من بگويد انجام داده بود تا به آمريكا برود. او ريحانه، دختر سه ماه ام را برداشت و از ايران رفت و پس از آن هم از هم جدا شدیم. با توجه به وضعيتي كه داشتم نمي توانستم به دنبال دخترم بروم و اكنون هم به آن صورت اطلاعي از آن ها ندارم. البته هر كسي دوست دارد فرزندش را ببيند و من هم می خواهم با توجه به اين كه شرايط خوب شده است، از اين به بعد به دنبال پیدا کردن دخترم باشم. پس از رفتن همسرم با پدر و مادرم زندگی می کردم که سال 73 مادرم فوت شد و دو ماه پیش نیز پدرم را از دست دادم و اکنون هم تنها زندگی می کنم.

*از فوتبال آبادان و شهری که در آن با توپ فوتبال آشنا شدید، صحبت کنید.

زماني كه جنگ شد، فوتباليست هاي آبادان كه واقعا عشق و علاقه به فوتبال آبادان داشتند، متفرق شدند و زماني كه جنگ تمام شد و مردم آبادان برگشتند، ديگر فوتبال آبادان آن رشد و نموي كه بايد داشته باشد را ندارد و آن دلسوزان و سينه سوختگان كه با تمام وجود زحمت مي كشيدند، ديگر نيستند. به همين دليل فوتبال آبادان در حال نابودي است و ديگر به آن صورت بازيكني ندارد و بازيكنان خوزستاني در تيم ملي نيستند، در حالي كه زماني كه ما در تيم ملي بوديم، هفت هشت بازيكن از خوزستان بودند. من سعي مي كنم سلامتي ام را به دست آورم و زمانی که كارت مربيگري گرفتم به آبادان بروم و دلسوزانه كار كنم و به اين تيم كمك كنم تا نفت آبادان را به دوران گذشته خود برگردانيم و روح افرادي مانند دهداري ها را كه در اين تيم زحمت كشيدند و همچنین دیگر مربيان را شاد كنيم.

*به نظرتان نفت آبادان امسال لیگ برتری می شود؟

مسوولان اين تيم بسيار كمك مي كنند تا تيم امسال ليگ برتري شود و ان شاالله با كمك مردم آبادان این امر محقق می شود.

*در پایان یک جمله درمورد این کلمات بگویید.

آبادان: شهر هميشه قهرمان

شاهين: بال هايي كه شكسته است

پرسپوليس: بايد هميشه قهرمان باشد

علي پروين: هميشه سلطان

تيم ملي ايران: با مربي ايراني، آينده خوب

كي روش: مربي اي كه فوتبال ايران را به خوبي به جهان معرفي نكرد

بهترين تيم ايران: سپاهان

بهترين مهاجم فعلي ايران: طارمی
مرجع / ایسنا
:
:
:
آخرین اخبار