خوزنیوز/ هوشنگ رادمنش: تقریباً و بیکموکاست، همه استانداران پیشین این استان در این دام افتادند. این دامی کهنه برای استاندارانی است که میخواهند بهزعم خود، تکانی به استان بدهند و چون استانداری نبوده تا چنین آرزویی نداشته باشد، لاجرم دام مدام، در انتظار آنان، پهن و گسترده، فراهم بوده است. بله، این دام با طعمههای خود بسیار آشناست.
این دام چیست؟
اجازه بدهید کمی به عقب بازگردیم.
همه استاندارانی که به این استان آمدند، میخواستند کاری کنند تا این استان تغییری کند تا بهواسطه آن، گرفتاریهای بزرگ مردم برطرف شده و نیز، نام نیکی از خود بجای گذارند. سادهانگاری است اگر کسانی بپندارند که فلان استاندار نمیخواست کاری در این استان انجام دهد یا اینکه بهعمد کاری میکرد که گرفتاریها پابرجا بمانند.
پس بیایید یکبار و برای همیشه به این قصه پر غصه پایان دهیم که در این خانه بیرمق، استانداری خوزستان، کسانی میآمدند که سودای کار و خدمت نداشتند. بهتر و پسندیدهتر این است که گمان خویش بر این کنیم که آنان همه در سودای خدمت بودند و میخواستند کاری کارستان کنند. حال نتوانستند، این قصهای است دیگر که نگارنده اکنون میخواهد روایت خویش بر آن بگذارد و نقلی بهزعم خود نماید.
چرا استاندارانی که میخواستند تغییری ایجاد کنند موفق نشدند؟
چون آنها در بند گذشته بودند. اسیر راه و رسمی بودند که برای شان بجا گذاشتهشده بود. آنها بر سنت پیشینیان خود بودند. این سنت چه بود؟ اینکه چه کسی استاندار است، معاونش کی باشد، مدیرکلهایش فلان و بهمان باشند، مدیران ستادی و صف چه کسانی باشند و دیگر از همین دست. همه آنهایی که استاندار شدند، (به شهادت تجربهای که همه ما داریم) در این سنت بودند.
در این سنت، کی بودن اهمیت داشت؛ یعنی شخصیت حقیقی مدیران در انتخاب آنها تعیینکننده بود؛ یعنی اینکه کی بوده و حالا قرار است چه کسی باشد. این، هم سنت استانداران پیشین این استان و باکمی تسامح، این سنت پایدار در کشور ما بوده و هماکنون نیز هست.
این یعنی کی استی نگری! یعنی اولویت هویتها بر اندیشهها؛ یعنی ارجحیت بر اساس خون، گروه، خانواده ، فامیل ، زبان و اینجور چیزها؛ یعنی استناد به نام و عنوانها بهجای ایدهها و برنامهها؛ یعنی اسیر شعار و دادوفریاد شدنها.
آیا هدف این است که تفاوت میان مدیر خوب و مدیر بد، نادیده انگاشته شود؟ یعنی گفته شود که مدیران، ازنظر شخصی و شخصیتی، تأثیری در سازمانها و تشکیلات محولهشان ندارند و فرق چندانی میان یک مدیر توانمند یا مدیر ضعیف وجود ندارد؟ البته خیر، هدف، این نیست.
همه ما که هندسه و ریاضی مدرسهای خواندهایم، با برهان خلف آشنا هستیم. برهانی که بهجای اینکه بهطور مستقیم ، یک موضوعی را اثبات کند، خلاف آن را انکار میکند. بسیار خب، اگر سنت تغییر مدیران و اینکه گرفتاریهای کشور و پیرو آن، استان ما به این وابسته بوده که چه کسی مدیر و رئیس است، پس چرا این گرفتاریها با هر تغییری ازایندست و با هر آمدوشد آدمها، افزون و افزونتر شده و میشود؟ چرا این قطار گرفتاریها با هر لوکوموتیوران جدیدی، سنگینتر شده و در مسیر پیشین خود، درماندهتر میشود؟
دام این است: مدیر توانمند چاره کار است!
اما این مدیر توانمند کجاست یا تا اکنون کجا بوده؟ کجا پرورش یافته است؟ در کدام مدرسه و دانشگاه درس خوانده که مدیران پیشین از آن بیبهره بودند؟ این مدیرانی که قرار است سکان را جوری بچرخانند که راه تغییر و تحول پیدا شود تا پیشازاین در کدام دستگاه و سازمان بودند؟ آنجا چه کردند؟ و اگر درجایی نبودند با کدام بینش و اندیشه اعلانشده از سوی آنها، این نتیجه بهدستآمده که آنها میتوانند مسیر را به جهت درست، تغییر دهند؟
سناریوها تقریباً از اساس شبیه یکدیگرند. استانداری میرود و استانداری میآید. همه منتظر تغییرند و از خود میپرسند، استاندار جدید از چه کسی شروع میکند؟ چه کسی را اول برمیدارد و چه کسی را بعد بهجای او مینهد؟
چرا اینطور است؟ چون سنت این است؛ یعنی تغییر، باید از آدمهایی که سرکارند شروع شود، از نامها، از عنوانها.
خیلیها میگویند، آخر مگر میشود استانداری بیاید و ادعا کند که میخواهد تغییر ایجاد کند و سپس با آدمهای استاندار قبلی کار کند؟ خب، اگر اینها میتوانستند که در همان دوره کاری میکردند و اگر موفق بودند که استاندارشان را عوض نمیکردند؟
میبینید! استدلال تا حد فریبندهای درست و راست مینماید؟ اگر مجموعهای که با استاندار پیشین بودند و نتیجه کارشان آنطور نبوده که این استاندار برجای بماند، به قول منطقیون و بهتبع اولی، اگر استاندار برود، چرا آنها نروند؟!
اما این استدلال همانقدر که فریبنده است، ضعیف و ناکارآمد نیز هست زیرا نمیتواند به کمترین پرسشی که مطرح است پاسخ بگوید که اگر تغییرات کابینهای ، پاسخ درستی برای گرفتاریهای این استان هستند، چرا سه دهه که از این سنت میگذرد، آنها همچنان و بلکه بیشازپیش گریبان ما را گرفتهاند؟ اگر تغییر آدمها بهتنهایی پاسخ نیاز تغییر است، چرا امواج این تغییرات ما را به ساحل مقصود نرسانده است؟
برای استاندار شریعتی، این دام پیش از آمدنش فراهم و گسترده بوده است. البته که کسی نبوده تا این دام را برایش پهن و گسترده کند. کسی را نباید متهم کرد. این دام، حیله سنت اداری و بوروکراسی ایران است. سنتی که چون راهحلی برای برونرفت کشور و اجزای آن از بحرانهای موجود نداشته ، بدان تمسک کرده است.
این همان سنتی است که کشور را دچار مدرکگرایی کرده و کوچک و بزرگ را به این تب دچار نموده است. این همان سنتی است که بهجای آنکه آینده را نشان مان دهد، ما را درگذشته، اسیر و به جان هم انداخته است. این همان سنتی است که از نوآوری و بدعت میترسد. این همان سنتی است که شناخت و داناییاش نه بر اساس نادانستههایش، بلکه بر اساس دانستههایش است و همواره خود را در دانستههای پیشین، تکرار و بازتولید میکند. این همان سنتی است که میخواهد همهچیز را در وجود شخصیت آدمها خلاصه کند و را و روشها را در محاق کیش شخصیتها گموگور کند...
میبینید! میتوان فهرستی بلندبالا بر حاشیه این سنت نوشت و نشان داد که این دام کذایی، چگونه بخش کوچکی از یک دستگاه بزرگ است که پرتوان، میخواهد ما را در جای پیشین و پر از مسئلهمان نگاه دارد.
استاندار شریعتی میتواند در این دام نیافتد! نه اینکه در مجموعه مدیرانش تغییری ندهد، خیر، بلکه این را در نظر قرار دهد که تغییر آدمها در صورتی جواب میدهد که بینش و برنامهها از قبل تغییر کرده باشد یا بدان سوی عزم داشته باشد.
هماکنون میتوان حدس زد که فهرست چند صد نفره ای برای مدیریت استان از مدیران ستادی گرفته تا فرمانداران ، مدیران کل و عامل و سپس مدیران شهرستانها تهیه یا در حال تهیه است؛ اما آیا همهکسانی که در این فهرست جای گرفتهاند میدانند که در آینده، به دنبال چه تغییری در استان هستند، چه میخواهند و چگونه به این خواستههایشان میرسند؟ آیا کسی هست تا از آنها بپرسد تفاوت شما با مدیر پیشین بر برچه خواهد بود؟
همهکسانی که استاندار جوان خوزستان را میشناسند بر همت او برای کار کردن آشنا هستند؛ اما این توانمندی اگر برای کار کردن ضروری باشد، اما برای نتیجه گرفتن، کافی نیست.
برای تغییر، فهم تغییر، اساسی است. اگر استاندار جدید میخواهد تغییری در استان دهد، لاجرم میداند که باید شناخت آن را از پیش فراهم سازد. برای شناختن، بینش و ابزار مهم است. با دادوفریاد، با شعار و فرمان و بخشنامه نمیتوان این ابزار را فراهم کرد. فقط میتوان زمان را برای تغییر به تأخیر انداخت!
سید فیلد، استاد سناریونویسی، جملهای دارد که بسیار سودمند است. میگوید، با یک سناریوی خوب میتوان یک فیلم عالی ساخت، با یک سناریوی متوسط میتوان یک فیلم خوب ساخت اما با یک سناریوی بد، هیچ فیلمی نمیتوان ساخت!
در خانهای که بر چشمانداز کارون، سالها است که طبقهای بر طبقه دیگرش افزوده میشود، در استانداری خوزستان، سالهاست که بازیگران خوب و بد میآیند و میروند اما هیچ سناریوی متوسط یا خوبی وجود نداشته است.