ده ساله شدم.یا شاید هم سن کودک درون گهواره که مادر را فقط برای خودش وپدر میخواهد. برای همین ما از چهره ی مادر محروم شده ایم. شاید هم حدیث خواسته هر کدام از ما، مادر خود را با ذهن و خیال خود در این نقاشی بپردازیم و صدای گرم و آرامش را از لابه لای نقش ها و رنگ ها بشنویم که ما را در خلسه ی دنیایی آرام و زیبا غوطه ور می کند
خوزنیوز / احمد فاضلی شوشی: حدیث صنوبر. چه اسم با مسمایی! اگر به نقاشیاش بنگری میبینی صنوبر_درخت همیشه سبز_ چگونه حدیث میگوید با ما انسانها، بیآنکه روسی بداند یا انگلیسی، یا فرانسوی، یا آلمانی. اما زبانش را همه میفهمند. در اولین نگاه به نقاشی لالایی اثر حدیث صنوبر-دختر خانم ده ساله- بیدرنگ یاد نقاشی میز غذاخوری اثر هنری ماتیس افتادم که در آن نقشهای سفرهی روی میز و نقش دیوار و طبیعت بیرون از پنجره در هم آمیختهاند و یک کل ساختهاندکه در آن انسان و طبیعت و میوه و زیبایی، همه با هم ترکیب شدهاند.
بعد از آن شکی برایم نماند که صنوبر حدیثی کوبیستی آفریده است که حتی بنمایه هایی از نقاشیهای مصر باستان دارد. به پاهای پدر دقیق شوید. پاها نیم رخند و صورت و بالا تنه تمام رخ، و دست ها نیم رخ و کفش هایش نیز تمام رخ. انگار که با چند دوربین از زوایای مختلف از پدر عکس گرفتهاند و بعد از هر عکس قسمتی را بریده و با هم ترکیب کردهاند. گهواره را نگاه کنید که همانند حوض های آب نقاشیهای مینیاتور ایرانی است. کل اثر هم همین طور. نقاش خردسال و بزرگ اندیشه، پرسپکتیو را نادیده گرفته است. اما بعد یادم افتاد که حدیث اصلا نقاشان بزرگ را نمی شناسد و به طبع از مکاتب هنری هم خبر ندارد.
بعد خواستم ادای روشنفکران فمینیست را در آورم و بگویم جامعه ی مرد سالار را نگاه کنید که چگونه کودک را با تلقین های مردسالارانه بار آورده است، به طوری که این کودک ده ساله خود به خود متاثر از نقش های کلیشه ای جنسیتی ست و پدر را در مقام نان آور خانواده ترسیم کرده و مادر را خانه نشین کرده و نقش کلیشه ای مادر را در مقام تربیت کنننده ی فرزند و محصور در خانه نشان داده است. زن در این نقاشی آن قدر به حاشیه رفته که حتی چهره اش هم هویدا نیست. حتی از کودک درون گهواره، که علیالظاهر پسر است، میفهمیم نقاش در خانواده و جامعهای بار آمده که بیشتر پسر دوست هستند.
بعد به خود آمدم. دارم چه کار میکنم؟! چرا میخواهم با این نامها و مفاهیم پرطمطراق، نقاشی زیبا، صمیمی، و دوست داشتنی حدیث را که با این لطافت و صمیمیت سیال چندین کشور را درنوردیده بیالایم و این نقاشی زیبا را با لکه های اصطلاحات و تعابیر بزرگسالان لک و پیس بیندازم؟ پس خودم را کوچک کردم. ده ساله شدم.یا شاید هم سن کودک درون گهواره که مادر را فقط برای خودش وپدر میخواهد. برای همین ما از چهره ی مادر محروم شده ایم. شاید هم حدیث خواسته هر کدام از ما، مادر خود را با ذهن و خیال خود در این نقاشی بپردازیم و صدای گرم و آرامش را از لابه لای نقش ها و رنگ ها بشنویم که ما را در خلسه ی دنیایی آرام و زیبا غوطه ور می کند:
یوما لا لا ولا لا ویا لالا / اعیونک اعیون الغزاله
لالا لالا گل پونه / بابا اومد توی خونه
مادر با لباسها و روسری پر نقش ونگارش با طبیعت یکی می شود. و حدیث چقدر خودمانی همسایهاش، طبیعت، را مهمان خانهی خود میکند. ونرم نرمک می سرایم:
می پرد پروانه/ می شکوفد گل ها/ کودکی در خواب است/ خواب گل می بیند/ خواب سبزه و انار/ پدری خسته زکار، اما شاد/
مادری سبزتر از "برگ درخت" / شب چه زیبا شده است / شب چه پررنگ وقشنگ/ شب همه رنگارنگ / چه کسی از این شب می ترسد! / من و مادر چه صمیمی هستیم / مادرم می بردم تا گل ها / با صدایش من را / با گل و پروانه/ می برد تا دل شب /
پدرم آمده است / دست او پر میوه / من چه شادم امشب / وه! که خوابم چه گوارا، شیرین!/ کاش هر جا، همه وقت/ کودکان دنیا/ خواب گل، پروانه/ مادرِ گل، پدرِ میوه ببینند/ خدایا ای کاش . . .