تاریخ انتشار: ۰۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۰
کد خبر: ۲۰۱۲۳۴
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
صدای بابا آب داد در روستای خیرآباد بهبهان دوباره پیچید
شاد انگار لبخند از کودکان بی ریای خیرآبادی ربوده است و دانش آموزانش از عقب ماندنشان نسبت به دیگران ناراحت بودند.
 رنگ محرومیت در جای جای خوزستان نشسته است، بعضی پر رنگ‌تر و بعضی کم رنگ اما آنچه هست نداری است و روز‌های پر حسرت پدران و مادرانی که روزهای جوانیشان را در پشت همین آرزوها گذرانده و امروزه این رنگ‌ها بیش از گذشته چشم نوازی می‌کند اما، از رنگ‌هایی نیست که کودکان دوست دارند. رنگ تلخ محرومیت اینجا در روستاهای بهبهان سیاه و سفید شده و بچه‌های این دهستان در افکار کودکانه خود شاید بیش‌تر از این دو رنگ تلخ تاکنون ندیده‌اند.

انگار خواب بی تفاوتی روی چشمانمان نشسته بود و یک ویروس ناخواسته به خواب رفتگان را با یک سیلی حواس جمع کرد تا آدم‌ها قدر رنگ‌های شاد کودکانه‌ دورهمی بزرگترها را بدانند و از همه مهم‌تر بعضی‌ها صدای بی رمق آرزوهای کودکانه روستایی‌های ساده و صمیمی را پشت هیاهوی روزمره بشنوند و اتفاقی رخ دهد. گروه‌های جهادی صدای محرومیت روستای قلعه مدرسه را شنیده و برای زدودن کاستی‌های آموزشی که پشت چهره کرونا و با چاشنی فقر خو را پنهان کرده بود راهی این محل می‌شوند.

 از بهبهان 25 کیلومتر به سمت گچساران می‌رویم. در کنار رودخانه خیرآباد در 7 کیلومتری جاده فرعی، روستای خیرآباد را پیدا کردیم. روستایی که «قلعه مدرسه» را در خود جای داده‌ است و اهالی محلی نیز همان قلعه مدرسه می‌نامند. صدایی از بازیگوشی بچه‌های روستایی نیست و شاید قصه پر غم کرونا به این روستا نیز آمده و آهالی آن را مجبور به خانه نشینی کرده است. رویش مهری‌ها دانشجو معلمان بسیجی هستند که در این اوضاع و احوال دست از خانه نشینی شسته‌اند و برای آموزش کودکان راهی مناطق مختلف می‌شوند.

هر جهادی یک برنامه شاد

در سفر  به روستای خیرآباد ما نیز همراه دانشجویان دانشگاه فرهنگیان شدیم و از آغاز مسیر، صفای جهادی خودش را نشان داد و هر کس از خاطراتش در سفر به مناطق محروم و روزهای کرونایی می‌گفت. انیس روتخلی مسئول گروه جهادی رویش مهر لابه لای طنزهای اعضا گروه لب به سخن باز می‌کند و کار را برای هم گروهی‌هایش شرح می‌دهد: در این منطقه با توجه به ضعف بنیه مالی والدین، عدم دسترسی والدین به فضای مجازی و عدم فراهم بودن زیرساخت شبکه اینترنت مطلوب کارمان کمی سخت‌تر است و هر کس به زبان ساده باید نقش یک صفحه مجازی مثل برنامه شاد را اجرا کند تا بچه‌ها بتوانند به بهترین شکل دروس را فرا بگیرند.

کم کم به روستای خیرآباد نزدیک می‌شویم و باید از قبل بچه‌ها کنار قلعه مدرسه جمع شده باشند. بلافاصله بعد از ایستادن مینی بوس معلم‌های باصفا با لبخند پیاده شده و هر کس کناری برای خود گعده‌ای به پا می‌کند و با طنز و شوخی آرام آرام بحث اصلی شروع می‌شود. درس!

شاد انگار لبخند از کودکان بی ریای خیرآبادی ربوده است و دانش آموزانش از عقب ماندنشان نسبت به دیگران ناراحت بودند. از همان اول بچه‌های گروه رویش مهر فهمیدند که هرچه بلد هستند باید وسط دایره بگذارند تا شاگردهایشان بی مهری شاد را فراموش کنند و رنگ خوشحالی برگردد. با آغاز درس در دایره‌های جداگانه سکوت فرا تر از انتظار حوالی ما را فراگرفت و همه دانش آموزان مدرسه رویش مهر آرام گرفتند تا درس‌های عقب مانده را از حفظ شوند و برای من نیز فرصت خوبی است چند عکس یواشکی ثبت کنم.

با گذشتن کمتر از دو ساعت شیطنت بچه‌ها گل می‌کند و سودای زنگ تفریح به سرشان می‌زند. در ذهنشان دیوار امنیت درست شده که از درس عقب نمانده‌اند و این یعنی آغاز رفتارهای کودکانه. معلم‌ها هم فرصت را طلایی می‌بینند که خستگی چند روزه به در کنند و خود را هم بازی بچه‌های روستا ببینند البته این خنده و هیاهو بیش‌تر از نیم ساعت طول نمی‌کشد و دانش آموزان باید به دایره‌های دور معلم برگردنند تا دوباره سکوت همه جا را فرا بگیرد.

یکی از بچه‌ها در همین لا به لا من را عمو دوربینی صدا می‌کند و با زبان عامیانه و کودکانه می‌گوید‌: همه ما بچه‌های درسخوانی هستیم و همیشه نمره‌های خوبی می‌گرفتیم اما این مریضی نگذاشت که ما دکتر شویم و حالا مجبوریم از صبح تا شب در خانه‌هایمان بمانیم که برایمان سخت است.

این کودک با صفا در ادامه گفت: عمو دوبینی، ما از روز اول به پدرمان برای برنامه شاد گفتیم اما پدرم چون در این روزها بیکار شده نتوانست گوشی دوربین دار تهیه کند تا از درس عقب نمانم ولی امروز دوستان شما همه چیز را به ما یاد دادند و از هر چیزی که سئوال می‌پرسیدیم جوابش را آماده داشتند و برای ما خیلی راحت و آسان توضیح می‌دادند.

وقت رفتن . . .

وقت آرام آرم به پایان می‌رسید و خورشید پر نور کم رمق می‌شد. اندوه و شادی با هم درآمیخته شد. خبری از سکوت بهت انگیز صبح در روستا نبود و دورتر صدای بچه‌های روستای خیرآباد به گوش می‌رسید که با هم می‌گفتند کاش دوباره برگردند تا بتوانیم بیشتر یاد بگیریم اما دانشجو معلم‌های دانشگاه فرهنگیان هنوز راه نیوفتاده دلتنگ صفا و خنده‌ی دانش آموزان این روستا شدند و اندوهگین که باید مهر را بگذارند و بروند...


مرجع / باشگاه خبرنگاران
:
:
:
آخرین اخبار