روزهای قبل از عملیات بود. من جانشین اطلاعات تیپ 7 ولیعصر بودم. حسن باقری از نحوه شناسایی ها ناراحت بود و رفته بود پیش احمد سوداگر، حاج احمد گفته بود مسئول شناسایی ها آقای سعیدفر است. حسن باقری آمد و خیلی عصبانی به من گفت چرا شناسایی هایتان را تمام نمی کنید؟ ...
خوزنیوز / مجید فضیلت پور :یکم/ واکنش سردار عبدالکریم فضیلت پور به مستند آخرین روزهای زمستان قسمت آخر مستند "آخرین روزهای زمستان" پخش شد و روایتگری زندگی سردار بزرگ "حسن باقری" یا همان "غلامحسین افشردی" نیز به پایان رسید. من و پدرم سراپا گوش و چشم بودیم تا رسید به عملیات غرور آفریـن بیـت المقـدس. وقتـی راوی گفـت کـه تیـپ 27 محمـد رسـول الله (ص) در عـملیـات بیـت المقدس بعلت نرسیدن تیپ 7 ولیعصر به جاده اهواز خرمشهر و عدم الحاق با آن تیپ، تحت فشار عراقیها قرار می گیرد، پدر ناراحت شد و طی تماس تلفنی مراتب اعتراض خودش را با سردار کوسه چی جانشین فرمانده وقت تیپ ولیعصر (عج) در میان گذاشت. از آنجایی که بنده قبلا به مناسبت هفته دفاع مقدس خاطره این عملیات را از زبان پدر در همین وبلاگ نوشته بودم ضمن قرار دادن لینک خاطره فوق، تاکید می کنم که نیروهای تیپ 27 محمد رسول الله خاطرات جنگ را از دیدگاه خود نوشته اند و ای کاش دست اندر کاران مستند شهید باقری با نیروهای تیپ 7 ولیعصر (عج) نیز در این خصوص مصاحبه می کردند تا خدایی ناکرده در این مورد تحریفی صورت نگیرد.
اولین مرحله عملیات آزاد سازی خرمشهر از زبان سردار فضیلت پور:از حوالی انرژی اتمی دارخوین از رودخانه کارون عبور کرده بودیم. شام را قبل از تاریکی هوا خوردیم. پس از خواندن نماز اول وقت در تاریکی های شب از خط مقدم خودی گذشتیم. گردان یاسر باید پس از طی 6 – 7 کیلومتر خود را به دو نیروی کمین دشمن می رساند که فاصله شان از هم فقط 200-300 متر بیشتر نبود و پس از عبور از نیروی کمین باید به جاده اهواز خرمشهر می رسید. چند کیلوتر طی کردیم که فرمانده تیپ ولی عصر (عج)، حاج آقا رئوفی با من تماس گرفت و گفت: از بالای یک نقطعه مرتفع سمت راست را نگاه کن و بگو چه می بینی؟ به همراه برادر محمد عیدی مراد از نیروهای زبده اطلاعات تیپ از بالای مرتفع ترین نقطه یک قلعه مخروبه در روستای "مشارع کهنه" به سمت راست نگاه کردم، ردیفی نورافکن متحرک را دیدم که از کارون به سمت جاده اهواز خرمشهر در حرکت هستند. به آقای رئوفی گزارش دادم و سوال کردم مگر قرار نیست حمله غافلگیرانه باشد پس این چراغ های روشن چیست؟ خندید و گفت: این کار احمد کاظمی است. این ها هم تانک های غنیمتی عملیات فتح المبین است. متوجه شدم با این وضع ما باید هرچه زودتر خودمان را به محل مورد نظر می رساندیم؛ چون هر آن ممکن بود دشمن متوجه عملیات شود و اعلام آماده باش کند و عبور ما از کمین دشمن با مشکل مواجه شود. چون گردان یاسر اجازه درگیری با نیروهای کمین و خط اول دشمن را نداشت. در اصل وظیفه ما غافلگیری دشمن از پشت سر بود. لذا سرعتمان را زیاد کردیم و بدون درگیری از کمین گذشتیم. باید خودمان را بعد از طی 11- 12 کیلومتر در عمق دشمن به جاده اهواز خرمشهر می رساندیم و با بستن جاده اصلی اهواز خرمشهر و انفجارهای غیر منتظره یکی از سلسله اعصاب (جاده اهواز خرمشهر) دشمن را قطع می کردیم. بحمدالله موفق شدیم قبل از هوشیاری خطوط اول دشمن از کمین عبور کنیم و خود را به جاده اهواز خرمشهر برسانیم.
بر سینه خاکریز بلندی که چسبیده به جاده اهواز خرمشهر بود مستقر شدیم و آرایش گرفتیم و نظاره گر عبور خودروهای مختلف دشمن از 2 متری خود شدیم. وقتی درگیری در خطوط اول که 11 کیلومتر با ما فاصله داشت شروع شد، ما با متوقف کردن خودروهای عبوری دشمن و اسیر کردن سرنشینان آنها جاده را بستیم و از رسیدن مهمات و نیروی کمکی به خطوط اول درگیری دشمن جلوگیری کردیم.
ماموریت نیروهای درگیر خودی در خطوط مقدم که پایان یافت حرکت خود را به سمت جاده اهواز خرمشهر (محل استقرار ما) آغاز کردند. آقای رئوفی تماس گرفت و از ما خواست با شلیک کلت منور محل استقرار خود را به نیروهای گردان بلال، عمار و شهدا نشان دهیم. چند گلوله منور شلیک کردیم ولی آنها ما را پیدا نکردند. به آقای رئوفی گفتم گلوله آرپی جی 7 به آسمان شلیک می کنم تا بعد از انفجار در تاریکی های شب ما را پیدا کنند. تا آن لحظه هیچ نیروی خودی به این حد از عمق عقبه دشمن نرسیده بود. ولی چون نیروهای باقیمانده دشمن در اطراف، درگیری ایجاد می کردند انفجار گلوله های آرپی جی هم افاقه نکرد. از آقای رئوفی اجازه گرفتیم تا یکی از خودروهای غنیمتی فرماندهان عراقی را بر بالای خاکریز به آتش بکشیم. اما آتش زدن خودرو همان و روانه شدن آتش توپخانه و یگان های احتیاط دشمن همان. هرچند با این انفجار و اعلام حضور در عمق 17 کیلومتری دشمن عقبه دشمن را متزلزل کردیم و به گردان های تیپ گرای خودمان را دادیم. اما دشمن بیکار ننشست و ما را زیر آتش شدید توپخانه، به شدت تحت فشار قرار داد. دیگر هوا روشن شده بود و دشمن گردان ما را زیر آتش شدید گرفته بود. ما از دو طرف محاصره شدیم و دشمن اجازه نداد تا نیروهای خودی به ما ملحق شوند. ما تا ساعت 10 صبح مقاومت کردیم. طوری شد که مجبور شدیم 2 کیلومتر عقب نشینی کنیم. و در این عقب نشینی در سطح دشت مورد حمله تیر مستقیم ضد هوایی، تیربار کالیبر 50 و کالیبر تانک، واقع شدیم و تلفات سنگینی دادیم.
هرچند در شب بعد دوباره مواضعمان را پس گرفتیم، اما آن شب خیلی به ما سخت گذشت.
دوم/ واکنش سردار حاج حبیب سعیدفر (جانشین اطلاعات تیپ 7 ولیعصر) اول باید سردار را بشناسیم. او یکی از نیروهای اطلاعاتی 8 سال دفاع مقدس است. مسئولیت ایشان در جنگ، جانشین اطلاعات تیپ 7 ولی عصر (عج) که بعدا تبدیل به لشکر شد، بوده است. وقتی متوجه شدم "سردار سعیدفر" در خصوص گزارشات مستند " آخرین روزهای زمستان" در خصوص عملیات غرورآفرین "بیت المقدس" به شدت واکنش نشان داده اند تصمیم گرفتم با ایشان یک دیدار داشته باشم تا از نزدیک خاطرات ایشان را گوش کنم.
سردار سعیدفر می گوید: روزهای قبل از عملیات بود. من جانشین اطلاعات تیپ 7 ولیعصر بودم. حسن باقری از نحوه شناسایی ها ناراحت بود و رفته بود پیش احمد سوداگر، حاج احمد گفته بود مسئول شناسایی ها آقای سعیدفر است. حسن باقری آمد و خیلی عصبانی به من گفت چرا شناسایی هایتان را تمام نمی کنید؟ بچه های لشکر 27 تمام کرده اند. گفتم ما شیوه خودمان را داریم. اینجا با منطقه کردستان فرق می کند. دشمن روی دشت تسلط دارد. نمی شود به شیوه کردستان عمل کرد. مواضعمان لو می رود. ما اینها را تجربه کرده ایم. درحالی که حسن باقری قانع نمی شد گفت شیوه شما برای شناسایی چیست؟ گفتم ما هر شب فقط بخشی از کار را شناسایی می کنیم. مثلا امشب 30 درصد فرداشب 60 درصد و شب دیگر 100 درصد. اما دو شب قبل از عملیات به هیچ وجه شناسایی نمی کنیم. حسن گفت آمدیم عراق در این دو شب مواضعش را تغییر داد. گفتم یک شب قبل از عملیات تعداد محدودی می رویم فقط مواضعمان را چک می کنیم.
آن روز دعوا با حسن باقری تمام شد و حسن قانع نشد. من هم به حسن گفتم ما شیوه بچه های تیپ27 محمد رسول الله را قبول نداریم. آنها با نحوه عملکردشان مواضع ما را لو می دهند و دشمن از تحرکات ما با خبر می شود. من به حسن گفتم این کار را نکنید بچه ها را به کشتن می دهید.
سردار حاج حبیب سعیدفر ادامه می دهد: دشمن متوجه تحرکات نیروهای اطلاعات عملیات تیپ 27 محمد رسول الله شده بود و هیچ واکنشی از خود نشان نداده بود. به همین خاطر مواضع خودی لو رفته بود و نیروی های تیپ 27 متوجه نشده بودند. عراق شب عملیات سر خاکریزش تیربار کاشته بود و بچه های اطلاعات تیپ 27 متوجه نشده بودند. لذا روز عملیات یک گردان از تیپ 27 که در سمت چپ محور عملیات عمل می کرد توسط همان تیربار در سطح دشت زمینگیر شد و تقریبا تمام گردان(2) منهدم شده بود. لذا عراقی ها از خلاء ناشی از این تلفات استفاده کرده و از سمت چپ به نیروهای تیپ 7 ولیعصر حمله می کند طوری که ما مجبور شدیم موقتا 2 کیلومتر عقب نشینی کنیم. اما نهایتا دوباره حمله کردیم و خودمان را سر جاده اهواز خرمشهر رساندیم.
تکمیلی توسط خود سردار حاج حبیب سعیدفر:نیروهای اطلاعات تیپ 27 از همان ابتدا شناسایی خود را تمام کرده بودند و هر شب نیروهای عمل کننده را جهت توجیه روی جاده می بردند که این موجب لو رفتن معابر می شد. این موضوع را ما به حسن باقری تذکر دادیم ولی عدم آشنایی با اصول حرفه ای اطلاعات و شناسایی در دشت موجب لو رفتن معابر سمت چپ تیپ 7 دزفول شده بود. نتیجه این نوع عملکرد را مصرانه به حسن باقری تذکر میدادم ولی به نظر می رسید خود حسن هم تحت تاثیر بچه های تهران بود. به همین خاطر در صبح عملیات با ملاقاتی که در کنار جاده با حسن داشتم، نتیجه نحوه ی غلط شناسایی بچه های تیپ 27 را به او نشان دادم. یک گردان از تیپ 27 تهران که بنا بود با تیپ 7 دزفول الحاق کند تماماً زمین گیر شدند و دلیل آن چیزی نبود جز شناسایی غلط و تیربارهای دشمن و نه دیر رسیدن بچه های تیپ 7 دزفول.
از این خلا به وجود آمده تیپ 10 زرهی گارد جمهوری عراق استفاده کرده، از جاده اهواز خرمشهر عبور کرد و بچه های تیپ 7 را محاصره نمود. اساساً نرسیدن تیپ 7 دزفول به هیچ وجه واقعیت ندارد و نحوه عملکرد بچه های تهران موجب این اتفاق شد.