تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۹:۰۹
کد خبر: ۴۰۸۱۰
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
گزیده سرمقاله روزنامه های پنجشنبه
ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از حسام الدين برومند با عنوان« باطل‌السحر توطئه‌ها»اختصاص یافت:
 انتخابات 24 خرداد از منظرهاي مختلفي قابل تحليل و واکاوي است. آنچه اين روزها و در فاصله دو هفته مانده به انتخابات قابل اعتناست گفتار و رفتار طرف خارجي است که به تکاپو افتاده تا با عمليات‌هاي رواني و رسانه‌اي به نوعي خط نفوذ در ميدان انتخابات را رهگيري نمايد.

چند روز پيش جان کري و وندي شرمن دو مقام ارشد سياست خارجي آمريکا به صحنه آمدند تا به قول خودشان از اهميت‌هاي انتخابات 14ژوئن- 24خرداد- رونمايي نمايند.  از همين روي است که ترجيع‌بند سخنان مقام‌هاي آمريکايي اين است که «منتظر انتخابات ايران» هستيم.درباره اين انتظار گفتني‌هاي زيادي هست ولي نکته اصلي اين است که طرف غربي از دالان انتخابات ايران به سنجش و ارزيابي ميداني سياست‌هاي خود در برابر جمهوري اسلامي متمرکز شده است.
 
به عبارت ساده‌تر حريف در مواجهه و چالش‌هاي راهبردي با ايران به يک دو راهي تاريخي رسيده است.اميد طرف‌ غربي اين است که انتخابات در پيش رو در ايران، او را از اين دو راهي نجات بدهد و به يک برآورد غيرمتزلزل برساند.اين دو راهي درباره نوع مواجهه و رويکردي است که نمي‌داند بايد چه سياستي را در مقابله با ايران اسلامي در پيش بگيرد.
 
البته سياست مواجهه حريف با ايران طي سه دهه گذشته يک چالش راهبردي براي دستگاه سياست خارجي آمريکا بوده است.  براي همين است که مراکز مطالعاتي و رسانه‌اي غربي، گاهي اين سردرگمي و استيصال در برابر ايران را به بيرون درز مي‌دهند. نمونه‌ها دراين‌باره زياد است اما از جمله آنها مي‌توان به گزارش خواندني فارين پاليسي اشاره کرد که در ذيل اين بحث از يک واقعيت پرده برداشت و اذعان کرد؛ «مشکل اينجاست که ما نمي‌توانيم در مواجهه با ايران، اين کشور را تحليل کنيم».
 
مقارن با دو راهي ترديد‌آميز طرف غربي در مواجهه با ايران که البته به سردرگمي سياست‌هاي آفندي بر ضد جمهوري اسلامي گره خورده است؛ تلاش‌ها و تحرکاتي در حال انجام است که صحنه را بهم بزند و حريف از موقعيت انفعال و نظاره‌گري محض خارج شود.
 
گويا در فاصله کوتاه مانده به انتخابات کشورمان، اين نقش به کساني داده شده که مستقيما در سال‌هاي اخير بر موضوع ايران متمرکز بوده‌اند و اکنون در پوشش تحليلگران مراکز مطالعاتي درصدد هستند يک بازي رسانه‌اي و عمليات رواني چند لايه‌اي را کليد بزنند تا بر فضاي داخلي و خط اعمال نفوذ بر انتخابات ايران تأثيرگذار باشند. مقاله دو روز پيش دنيس راس در روزنامه واشنگتن‌پست نمونه‌اي است که نشان مي‌دهد اين عمليات رسانه‌اي و رواني براي پالس دادن به عده‌اي و جرياني در داخل است تا به اصطلاح فضا را بشکنند و- خواسته يا ناخواسته- جدول دشمن را پر کنند.
 
گفتني است؛ دنيس راس مشاور سابق اوباما است که سابقه حضور در شوراي امنيت ملي آمريکا را نيز داراست و از جمله طراحان پروژه صلح اسلو در زمان رياست‌جمهوري بيل کلينتون بوده است.او اکنون و در حالي که اصرار دارد بايد تا قبل از انتخابات 14 ژوئن، مواجهه در برابر ايران هسته‌اي مشخص شود؛ رويکرد «آخربازي» در قبال برنامه هسته‌اي کشورمان را پيشنهاد داده است.
 
نوشته دنيس راس در واشنگتن‌پست، مشخصا دو مطلب را تصريح مي‌کند؛ 1-سياست پيشگيرانه و بازدارنده در برابر ايران جواب نمي‌دهد چون فشارهاي اقتصادي- بخوانيد اعمال انواع تحريم‌ها- در تغيير برنامه هسته‌اي ايران ناکارآمد بوده است. 2- بايد تهديد به حمله را براي ايران باورپذير کنيم.
 
هرچند سخنان دنيس راس که اکنون مشاور انديشکده «سياست خاور نزديک واشنگتن است» موضوعيت ندارد ولي درباره رفتار و گفتار آمريکايي‌ها و مراکز کمک‌کننده به تصميم‌گيران آمريکايي در مواجهه با ايران از دالان انتخابات 24 خرداد گفتني‌هايي هست؛

يکم- مارس 2012 و در اجلاس سالانه لابي آيپک، اوباما به صراحت اعلام کرد که سياست دولتش در مواجهه با برنامه هسته‌اي ايران، سياست بازدارندگي است و نه سياست مهار.  جان کري وزير امور خارجه آمريکا نيز اواخر سال گذشته بر همين سياست و مواجهه با ايران تاکيد کرد و گفت؛ «من تکرار مي‌کنم، سياست ما مهار ايران [هسته‌اي] نيست بلکه سياست پيشگيرانه خواهد بود.»
 
اکنون سوالي که به ميان مي‌آيد اينکه چرا در آستانه انتخابات کشورمان، آمريکايي‌ها- ولو از زبان مقامات غير رسمي ولي نزديک به مراکز تصميم‌ساز آمريکايي- سياست مهار ايران را پمپاژ مي‌کنند و بر اين نکته اصرار مي‌ورزند که؛ «تهديد به حمله را بايد براي ايران باورپذير کنيم.»

آيا اين تغيير فاز کارکرد انتخاباتي دارد و در راستاي خط تاثيرگذاري بر انتخابات 24 خرداد دنبال مي‌شود يا واقعا مقدمه و بستري است براي آنچه که سياست مهار ايران خوانده‌اند؟
 
شواهد و قرائن نشان مي‌دهد طرح سياست مهار ايران در شرايط کنوني يک عمليات رواني است که تلاش مي‌کند راديکال کردن فضا را سوگيري نمايد.خروجي اين عمليات رواني که احتمالا در روزهاي آينده با پروپاگانداي رسانه‌اي حريف به فضاي داخلي ايران پررنگ‌تر سرايت خواهد کرد اين است که بحران و چالش سياست خارجي ايران را القا نمايد.
 
اين فرمول که بر «باورپذيري حمله به ايران» تاکيد شده است پس ازآن صورت مي‌گيرد که هفته گذشته نيز يک لايحه ضد ايراني در کنگره تصويب شد و واشنگتن متعهد شده در صورت حمله احتمالي رژيم اسرائيل به ايران از اين رژيم حمايت کند.اين تکاپوها در آستانه انتخابات ايران براي اين است تا فضايي را تحميل کنند که از دل آن عقب‌نشيني در برابر زورگويي‌ها و باج‌خواهي‌هاي آمريکا و غرب بدست بيايد. اما سوال کليدي اين است که حقيقت ماجرا چيست؟
 
دوم- سياست بازدارندگي و پيشگيرانه که آمريکايي‌ها طي سال‌هاي اخير با ادعاي واهي حرکت ايران به سوي تسليحات هسته‌اي در پيش گرفته‌اند در حالي است که نه تنها اين ادعا ثابت نشده و ارزيابي آنها درباره جمهوري اسلامي غلط اندر غلط است، بلکه امروز به اذعان تحليلگران و مراکز راهبردي غربي اين سياست به شکست انجاميده است.
 
اساس سياست بازدارندگي و پيشگيرانه آمريکايي‌ها در مواجهه با ايران، تحريم‌ها بوده است و برآورد آنها اين بود که تحريم‌ها با مختصات به اصطلاح فلج‌کنندگي و گزندگي ملت ايران، رفتار رهبران و مسئولان جمهوري اسلامي را تغيير مي‌دهد.چرا رفتار ايران را تغيير مي‌دهد؟ چون مدعي بودند پيامدهاي تحريم‌ها، نارضايتي فراگير اقتصادي و اعتراضات اجتماعي ايجاد مي‌کند. براي همين مي‌پنداشتند «سياست بازدارندگي»، «برنامه هسته‌اي ايران»، «تحريم‌ها» و «انتخابات 24 خرداد» به يک نقطه تلاقي مي‌رسد و آن تغيير رفتار ايران خواهد بود اما اکنون اين برآورد- بخوانيد آرزو- محقق شده است؟
 
سوم- سخنان کنوني دنيس راس و توصيه به گذر از سياست پيشگيرانه به سياست مهار يک معناي روشن دارد و آن اين است که به اين باور رسيده‌اند که رفتار مسئولان ايران در مقابل آمريکا تغيير نکرده است.البته اين اذعان در حالي است که پيش از آن جيمز کلاپر مدير اطلاعات ملي آمريکا نيز به اين مسئله اعتراف کرد.
 
رسانه‌هاي آمريکايي و از جمله واشنگتن پست هم چندي پيش با تاکيد بر ناکارآمدي تحريم‌ها نوشت؛ «حکومت ايران هيچ اثري از تسليم نشان نمي‌دهد.»بنابراين پمپاژ سياست مهار عليه ايران معناي ديگري هم دارد و آن اين است که آمريکا علي‌رغم تمام دسيسه‌ها و توطئه‌ها در سال‌هاي اخير براي متوقف کردن ايران در برنامه صلح‌آميز هسته‌اي، اکنون باورمندانه، ايران هسته‌اي را پذيرفته است.
 
اين نکته‌اي است که انديشکده مطالعات امنيت ملي اسرائيل در گزارشي به قلم دو تحليلگر صهيونيستي «اميلي بي‌لاندو و افرايم آسکولاي» به چالش سياست‌هاي آمريکا در برابر ايران اذعان مي‌کند.چهارم- و بالاخره بايد گفت ادعاي سياست مهار درباره ايران اعتراف به اين واقعيت است که دستاوردها و پيشرفت‌هاي هسته‌اي ايران بر اثر «مقاومت» نتيجه داده است.
 
پيش از «سياست پيشگيرانه» و «سياست مهار» درباره ايران مراکز تصميم‌ساز و اتاق فکرهاي آمريکايي از «استراتژي ترکيبي» دم مي‌زدند. يعني يک استراتژي با ترکيبي از «فشارها» و «تلاش براي خارج کردن ايران از مقاومت» که اکنون به وضوح محرز شده در اين استراتژي هم ناکام بوده‌اند.
 
يادآور مي‌شود فريد زکريا فعال رسانه‌اي آمريکايي طي مقاله‌اي در «ديلي استار» راه مواجهه با ايران را تشديد تحريم‌ها و فشارها و القاي بي‌نتيجه بودن «مقاومت» برشمرده بود.بنابراين الگوي مقاومت ايران اسلامي در برابر باج‌خواهي‌ها و افزون‌طلبي‌هاي آمريکايي‌ها، از يکسو دليل شکست سناريوها و توطئه‌هاي آنهاست و از سوي ديگر رمز پيشرفت‌هاي جمهوري اسلامي است که حريف را سردرگم کرده و سياست‌ها و استراتژي‌هاي او در مواجهه با ملت ايران را متزلزل نموده است.
 
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای انتخاباتی از دکتر حسام الدين واعظ زاده (استاد دانشگاه تهران )با عنوان«چرا شرکت در انتخابات به نفع همه ماست؟»اختصاص یافت:
 
انتخابات براي آن است که مردم در يک کشور دموکراتيک بتوانند حق و تمايل سياسي خود را در چارچوب مکانيزم تعريف شده اي که همه بر آن متفق هستند ابراز کنند. انتخابات براي آگاهي از تمايلات مردم و جلوگيري از يکنواختي و نيز ايجاد تغيير در رياست و بدنه دولت است. انتخابات براي توجه به مطالبات و تمايلات جديد مردم است. هابز فيلسوف سياسي مي گويد: مردم تنها زماني مي توانند وجود خود را اثبات کنند که از قدرت خود براي تعيين دولتمردان بهره گيرند.
 
در واقع، حقوق شهروندي ايجاب مي کند که مردم براي نحوه مديريت کشور و نوع آن تصميم گيري نمايند. انتخاب مردم بر روي تغيير سياستهاي دولت بعدي بدون شک تاثير خواهد گذاشت، سياستهايي که با وضعيت معيشت، سلامت، آموزش و تحصيل فرزندان و همه جوانب زندگي آنها ارتباط مستقيم دارد. انتخابات در هرسيستم سياسي، نقطه عطفي براي مردم و آينده آن کشور است.
 
پس با اين اهميت فوق العاده، چرا شهروندان از قدرت راي خود براي انتخاب صالحترين فرد براي آينده سرنوشت خويش استفاده نکنند. انتخابات رياست جمهوري همان دموکراسي مستقيم است. انتخابات وسيله امتحان مشروعيت دولت و آيينه تمام نماي تمايل مردم به نوع اداره کشور است.
 
در تمام کشورهاي دنيا براي نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري شرايط خاص و سختي وضع کرده اند. وظيفه صلاحيت نامزدها را معمولا نهادي ويژه بررسي مي کند. در ايران "شوراي نگهبان" است. فلسفه وجودي اين نهاد هم بعلت اهميت مقام رياست جمهوري است که واجدين شرايط به مردم معرفي شوند و در اين راستا هرکسي نتواند مردم را فريب دهد و بر مسند قدرت تکيه زند.
 
انتخابات رياست جمهوري خود گوياي اشتراک آراء و علايق مردم به گرايشهاي مختلف سياسي، اقتصادي و... است. مردم به فردي راي مي دهند که آن فرد خواسته هاي آنها را بهتر و جامعتر نمايندگي کند. بعلت پويايي جامعه، خواسته هاي امروز مردم با ديروز متفاوت است، و لذا رييس جمهور بعدي بايد بتواند ضمن داشتن نقاط قوت رييس جمهور قبلي، توانايي برآوردن نيازهاي جديد مردم را نيز داشته باشد.
 
در واقع، مردم هستند که شايستگي و عدم شايستگي دولتها را با راي خود تعيين مي کنند و اين عين دموکراسي است. زيرا با انتخابات، مردم اين فرصت را دارند که خشنودي و رضايت و يا عدم رضايت خود را از عملکرد دولتها ابراز کنند. مردم اجازه انتخاب دولتمردان خود را دارند اگر دولتي در برآورده کردن خشنودي و رضايت عمومي شکست خورده باشد نتيجه عمل خود را در انتخابات خواهد ديد. اگر دولتي بخواهد براي بار دوم انتخاب شود بايد در راستاي افزايش رضايت عمومي مردم تلاش کند.
 
لذا، تصور نماييد که دولتي با آرا ء بسيار بالا و مشارکت مردمي گسترده بر سر کار بيايد. چه اتفاقي مي افتد؟ در اين صورت آن دولت با اعتماد به نفس بيشتري مي تواند اقدام به سياستگذاري در امور اساسي کشور و اجراي آن سياستها بکند. زيرا دولت منتخب آگاه هست که افکار عمومي به چه دليل چنين فردي را براي رياست دولت انتخاب کرده اند.
 
در سياست خارجي نيز دولت منتخب که با آراي بالايي قدرت اجرايي کشور را در دست مي گيرد در مذاکرات ديپلماتيک بر سر ميز مذاکره با طرف خارجي از اعتماد به نفس و قدرت چانه زني بالاتري برخوردار است. لذا هرچه رييس جمهور نخبه تر باشد در انجام وظايف خويش و نيز انتخاب بهترين ها در تيم کاري خود موفقتر است. به اين دليل است که بنا بر نظر افلاطون رييس دولت بايد خود، داراي شايستگي هاي خاص و نيز از نخبگان باشد.
 
يکي از مهمترين جنبه هاي انتخابات، بويژه انتخابات کنوني ايران اين است که يک مسئله داخلي به يک پديده بين المللي تبديل شده است. البته اين به معناي فرصت دادن به دخالت خارجي در انتخابات نيست. بلکه بدليل اهميت انتخابات و تاثير آن بر روابط جهاني ايران و معادلات منطقه اي است. گستره بازتاب بين المللي انتخابات ايران تا به آنجاست که فلان مقام دولتي درآنسوي دنيا نسبت به احراز صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي از سوي شوراي نگهبان موضع گيري مي کند.
 
اين توجه بين المللي به مناسبات انتخاباتي ايران بيش از دوره هاي قبل است که خود گوياي وجود معيارهاي دموکراتيک براي تعيين قدرت اجرايي در کشور است. امري که ما در برخي کشورهاي همسايه از جمله درحوزه جنوبي خليج فارس مشاهده نمي کنيم زيرا اصلا انتخاباتي وجود ندارد که بخواهد به يک موضوع بين المللي همچون ايران تبديل شود.
 
بنابراين، انتخابات در ايران دو پيام مهم دارد: تاييد مشروعيت دولتها و يا تاييد استمرار مشروعيت آنها. در واقع در يک نظام دموکراتيک، انتخابات رياست جمهوري موضوع تعيين نظام نيست بلکه انتخاب نوع مديريت آن است. ملت ايران از مرحله مشروعيت و تثبيت نظام فراتر رفته است. لذا زمان انتخابات در نظامهاي دموکرات از اهميت ويژه اي برخوردار است.
 
در برخي کشورها حتي واجدين شرايط راي دادن قبل از انتخابات برطبق قانون مي بايست ابتدا ثبت نام کنند و در صورت عدم ثبت نام با جريمه هاي سنگيني روبرو مي شوند. يکي از دلايل اين کار ايجاد نوعي اجبار در مردم و البته جلوگيري از اقدامات غير قانوني در روند انتخابات است.
 
اينکه نظام اسلامي ما بر اهميت انتخابات تاکيد و عدم تاخير آن را حتي يکروز جايز نمي شمارد، خود گوياي وجود دموکراسي و توجه به راي مردم است. بدون انتخابات و راي مردم، دولتها، سياستها و قوانين آنها اصلا مشروعيت ندارند، بر اين اساس، مي توانيم به مردمي که در کشورهاي همسايه جنوبي ما زندگي مي کنند بگوييم که چون شما در انتخاب دولتمردان خود نقش نداريد، نه خواسته هاي شما مورد توجه دولتمردان است و نه دولتمردان و سياست هاي آنها مشروعيت دارد. نظام هاي ديکتاتوري تمايل زيادي به تاخير انتخابات و بهانه تراشي براي برگزار نکردن آن دارند.
 
انتخابات از اين جهت يگانه و زمان آن ويژه است - البته هر چند کوتاه - که دولت مسلط و داراي قدرت فقط مجري برگزاري انتخابات است و بس! و نمي تواند بگويد که نتيجه انتخابات چه خواهد شد. اين بهترين و منطقي ترين روند اعمال قدرت مردم در تعيين سرنوشتشان است . هيچکس تا زماني که آرا شمرده نشود نمي تواند به قطع بگويد که منتخب مردم کيست؟ اين مسئله ما را به اين نکته مهم رهنمون مي کند که راي و مشارکت مردم در انتخابات رياست جمهوري اهميت بسياري دارد.با آگاهي از اهميت داخلي و بين المللي يازدهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، همه مي دانيم که چرا شرکت در انتخابات به نفع همه ماست.
 
علی قنبری(استاد دانشگاه)در مقاله ای با عنوان «چرخش در اردوگاه اصولگرایی»برای ستون سر مقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:
 با نظر به اعلام موضع تازه آیت‌ا... مصباح یزدی در حمایت از سعید جلیلی به‌نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین مسائلی که علت این تغییر رویکرد باشد، رد شدن گزینه اصلی جبهه پایداری است که بعد از آن از وی خواسته شد تا انصراف داده و به نفع جلیلی کنار رود. قطعا جبهه پایداری با توجه به اینکه می‌خواست در صحنه حضور داشته باشد و نسبت به انتخابات بی‌تفاوت نباشد، نزدیک‌ترین فرد به افکار و اندیشه‌های خود در بین گزینه‌‌های موجود را جلیلی دید و همین دلیل بعد از مدتی جبهه پایداری اطلاعیه‌ای به نفع جلیلی صادر کرد.
 
در ابتدا گفته می‌شد شرایط جبهه پایداری بعد از تاکید آیت‌ا... مصباح بر لنکرانی و رد شدن وی به‌گونه‌ای پیش رفت که با توجه به اینکه آیت‌ا... مصباح باید در صحنه انتخابات حضور پیدا می‌کرد، بهترین گزینه در این زمینه در میان افرادی که به‌عنوان اصولگرا مطرح هستند و دارای نزدیک‌ترین گفتمان به خودشان را گفتمان آقای جلیلی دانسته و به نفع وی اطلاعیه‌ای صادر کردند.
 
این درحالی است که در روزهای اخیر برخی جلیلی را به‌نوعی احمدی‌نژاد سال 84 و با همان گفتمانی که در آن مقطع زمانی وارد عرصه شده، می‌دانند و به‌نظر می‌رسد که از میان اصولگرایان نزدیک‌ترین فرد به احمدی‌نژاد، جلیلی باشد اما اینکه به‌طور علنی و آشکار حمایتی صورت گیرد یا اطلاعیه‌ای صادر شود نیاز به زمان دارد چراکه باید در این زمینه وارد گفت‌وگو شوند و به تفاهم برسند کما اینکه احمدی‌نژاد تاکنون موضع‌گیری خود را به‌طور روشن در اینباره ارائه نداده است. طرفین به دنبال فرصتی هستند تا دیدگاه‌هایشان را نسبت به مسائل مختلف به یکدیگر نزدیک و سپس تصمیم‌گیری کنند.
 
آنچه تاکنون درباره آرایش انتخاباتی می‌توان گفت این است که سه جناح وارد عرصه انتخابات شده‌اند؛ جناح اصولگرا که کاندیداهایشان تا حدودی متفرقند جناح اصلاح‌طلب کمرنگ و گروه معتدلان یا مستقلان یا به‌عبارتی اصولگرایان معتدل. شرایط تاکنون به‌گونه‌ای پیش رفته که گفتمان اصولگرایی نتوانسته آن‌طور که باید در عرصه انتخابات حرف قابل‌توجهی برای گفتن داشته باشد کمااینکه گروه مستقلان یا گروه اصلاح‌طلبان معتدل توانسته‌اند بیشتر برای مردم حرفی برای گفتن داشته باشند.
 
در نظر گرفتن اینکه احتمال شکل‌گیری بازی و معادلات جدیدی در چند روز آینده وجود دارد که طی آن از تعداد نامزدها کاسته شود، یکی از بحث‌های اصلی است. کما اینکه ائتلاف 1+2 تاکنون به تفاهم نرسیده‌اند تا قبل از اتمام تبلیغات کناره‌گیری کنند اما در جناح اصولگرا فشارهایی وجود دارد تا نامزدهایی از عرصه رقابت کناره‌گیری کرده و تعداد کاندیداهای اصولگرایان کمتر شود چون در غیر این صورت احتمالا انتخابات به دور دوم کشیده شده و دیگر رقابت بین اصولگرایان نخواهد بود.
 
احتمالا افراد مستقل و اصلاح‌طلب معتدل شاید شانس پیروزی بیشتری داشته باشند که درحقیقت بازنده این قضیه اصولگرایان هستند. با وجود اینکه روحانی خود را چندان اصلاح‌طلب نمی‌داند، تلاش‌هایی صورت پذیرفته تا حتی‌المقدور به عارف نزدیک و درصورت اقبال یکی به نفع دیگری کنار رود. در نظر گرفتن این موضوع که شکل‌گیری حماسه سیاسی مدنظر است، حائز اهمیت است هرچند به نظر می‌رسد شور و شوق و فضای گرم انتخاباتی از صداوسیما شروع شده است. شاید شرایط دیگری پیش‌ آید و ائتلاف‌های دیگری صورت پذیرد که بتواند به تحقق این امر کمک کند.
 
در ادامه مقاله امروز روزنامه رسالت نوشته دکتر حامد حاجي‌حيدري (از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران)را با عنوان«استمرارمرام پنجاه و هفتي‌ها در 84 و 92‏» می خوانید:
 شيطان، گام به گام و ذره ذره مي‌برد. اين است، عبرت عاشورا. و تصور من اين است که اين اتفاق، يعني اين ذره ذره کج شدن، به موازات خيز داستان "توسعه" در دوران پس از انقلاب و جنگ روي داده است، و هوشياري لازم است تا انقلاب از مغز تهي نشود.

خب؛ در قسمت قبل اين متن، اوج اين کج شدن را در روايت دکتر سعيد حجاريان از "گفتمان توسعه" ديديم. و اکنون ادامه داستان "گفتمان توسعه کج" که بايد از آن ترسيد...‏
 
در چنين جامعه‌اي که "گذار" و بي‌ثباتي ويژگي پايدار آن است و هيچ‌گاه از آن رهايي نخواهد يافت، کار روشنفکر آن است که معناهايي را به جبر از آن بيرون بکشد يا به زور به آن حقنه کند، و براي مصرف موقتي مردم بسته‌بندي يک بار مصرف نمايد (مانند کاري که عالي‌جنابان عبدالکريم سروش، بعد حسين بشيريه، بعد مصطفي ملکيان، بعد بابک احمدي، بعد... کردند و جملگي يکي پس از ديگري چون دستمال کاغذي يک بار مصرف براي دوره‌اي منافعي به بار آوردند و رفتند...). چنين وظيفه‌اي از آن رو که بسيار سطحي است و اصل صورت مسئله (يعني سوداي مدرن شدن) را نگاه داشته است خصلتي مسئله‌زا و از حيث مقاصد عمل‌گرا و پراگماتيست دارد.
 
کوشش چنين متفکراني آشکارا تداوم همان کوشش‌هاي مذبوحانه‌ جامعه‌شناسان کلاسيک مانند اميل دورکيم يا کارل مارکس است که از يک آسيب‌شناسي مبنايي از مدرنيت تهي بودند. غفلت جملگي در اين است که موضوع دشواري‌هاي عميق اخلاقي پروژه‌ مدرن شدن را مغفول مي‌دارد.
 
آن‌چه در رويه‌ جديد سياست‌گذاران و روشنفکران ارگانيک اين جبهه‌ سياسي محوريت يافته است، نمونه‌ اخلاقي از انسان قرن هيجدهم و نوزدهم را در نظر دارد که تا مي‌تواند مصرف مي‌کند (الگوي "عصر سازندگي") و تا مي‌تواند "آزادي از ارزش مي‌خورد" (الگوي "عصر اصلاحات"). اين نمونه‌ اخلاقي از انسان، در جهان معمولي و کوته‌نظرانه‌اي زندگي مي‌کند، استفاده از عقل‌اش نيز، هم مقيد است، و هم عمل‌گرايانه و پراگماتيک.
 
استفاده از عقل تکنولوژيک که عبارت از رهيافت تصرف مشتمل بر تأمل و تغيير برنامه‌ريزي شده در طبيعت بود، به روابط انساني و جامعه تسري يافته است و انسان‌ها، حتي، خود را براي حداکثر بهره‌برداري مي‌خواهند. جامعه‌ ما آرمان توسعه که حدي نامحدود دارد را عهده‌دار شده است. امروزه، کمتر کسي است که ترقي در علوم طبيعي و فني را در دقيقاً ارزيابي کند و آن را يک پيشرفت تحقق‌يافته‌ امروزي و مدرن نداند. به علاوه، اندک‌ترند کساني که معتقد نباشند چنين پيشرفتي با همان رويه بايد در حوزه‌ اجتماعي و روابط انساني نيز تسري يابد.
 
و باز کمترند کساني که توقع داشته باشند که شخصيت انساني واقعاً نسبت به آن‌چه هست بهبود يابد. واقعيت آن است که همان طور که عالي‌جناب سعيد حجاريان به خوبي و وضوح عيان کرده است، طرح‌هاي خداپرستانه‌ دوران جنگ تلويحاً يا تصريحاً حداقل تا آن‌جا که به "مديران" يا "پيشتاران توسعه" مربوط مي‌شود، در عبارت "ماقبل تاريخ انديشه‌ سازندگي" گنجانده شده است. کليد اين خوش‌بيني را مي‌توان در افتتاح‌ها و توسعه‌ شهرهايي مانند تهران ديد. به رغم آشکار شدن وجوه مهمي از فساد در شهرداري تهران در دوران سازندگي بسياري از مردمان طبقه‌ متوسط شهري مي‌گويند: "درست است که مي‌دزديدند، اما، کار مثبتي انجام مي‌دادند". اين قضاوت کاملاً کوته‌نظرانه است، به وجهي که فساد و "دزدي" را قابل‌تحمل‌تر از توسعه‌نيافتن و رفاه نداشتن مي‌بيند.
 
تجربه‌ انسان‌هاي جديد "عصر سازندگي" و "عصر اصلاحات"، يا همان طبقه‌ عمده‌ متوسط شهري با فلسفه‌ جديد حاکم بر "عصر سازندگي" و "عصر اصلاحات" جور درمي‌آيد. آن‌ها احترام اندکي براي امتيازاتي مانند "تعهد"، "ايثارگري" و "حقوق الهي" قائلند، اما، به عوض طالب پاداش براي لياقت و آزادي معامله و صيانت اموال و بي‌دفاع بودن فقراي کم‌اهميت (مثلاً کشاورزان وراميني که در سال‌هاي کم‌آبي زمين‌هايشان خشک مي‌شود تا آب طبقه‌ متوسط شهري تهراني قطع نشود و بر رفاه آنان آسيبي وارد نشود) بودند و در نهايت نيز بردند، زيرا، سازماندهي‌شان کارآمدتر بود.
 
 از کابينه‌ دوم مهندس مير حسين موسوي به اين سو، پيشرفتشان و قبول متزايد ارزش‌هايشان در جامعه چندان بارز شد که تعليم "توسعه" و معنا کردن مفاهيم اساسي جامعه مانند "پيشرفت"، "دموکراسي"، "آزادي" و... را در انحصار بي‌رقيب خويش ديدند.

وقتي تصميم گرفتند که در برابر اصولگراياني که ابتدا در مجلس سوم و تا اندازه‌اي چهارم که از اسلام به مثابه‌ ايدئولوژي خود دفاع مي‌کردند، پيشنهاد مشارکت و همراهي بدهند، شعار "توسعه" و "سازندگي" (در همراهي جامعه‌ روحانيت مبارز و کارگزاران سازندگي و توليد ملغمه‌ رفسنجانيسم) يا "آزادي" و "جمهوريت" (در مورد همراهي مجمع روحانيون مبارز و روشنفکران مشارکتي و توليد ملغمه‌ اصلاحات) مفيدترين شعارهايي بودند که مي‌توانستند بيابند. اين مفهوم از توسعه بسيار بد فهميده خواهد شد، اگر اين سير تطور، و نقشش در تاريخ واقعي افرادي که به آن اعتقاد داشتند نگريسته نشود.
 
از جمله‌ ويژگي‌هاي اين مفهوم تازه از توسعه، ترقي دنيوي است که فاقد ضامن مابعدالطبيعي است که در طرح‌هاي خداپرستانه‌ قبل از دوران سازندگي ممکن بود به دست داده شود. انسان‌هاي امروز که خود را مجري و مأمور پيشبرد برنامه‌ توسعه‌ دنيوي مذکور (حداقل در بخشي که مربوط به رفاه و معيشت خودشان مي‌شود) مي‌دانند، خود را فاقد آن نيروي مابعدالطبيعي مي‌پندارند و براي پيشبرد اهداف خود با ديگر همنوعان خود به مبارزه برمي‌خيزند و کلاه سر يکديگر را برمي‌دارند.
 
تلافي خود را سر ديگري درمي‌آورند و کم‌کم به يکديگر بدگمان مي‌شوند. کنار گذاشتن مربي و آموزگار اخلاق، هم در عرصه‌ فردي، و هم در عرصه‌ اجتماعي نيز بخشي از اين ايمان به "توسعه" به عنوان يک تحول طبيعي و دنيوي است. اين‌گونه اختلاف نظرهايي که گاه ميان توسعه‌خواهان درباره‌ گونه‌هاي مختلف توسعه‌ مطلوب مطرح مي‌شود (مثلاً ميان توسعه‌خواهان سازندگي‌مآب و توسعه‌خواهان اصلاحاتي)، نيز نه با استناد به واقعيت‌هاي اخلاقي متعالي و معيارهاي ارزشي قبل از دوران تسلط تکنوکرات‌ها (که از کابينه‌ دوم مهندس موسوي مسلط شدند)، بلکه با ارجاع آنها به واکنش‌هاي دروني جامعه و نيروهاي زورمندتر اجتماعي حل مي‌شوند.
 
طبقه‌ متوسط پيروزمندي که در سايه‌ تسلط تکنوکرات‌هاي چپ‌گرا و دولتمدار از دوره‌ پاياني کابينه‌ مهندس موسوي به معيار فرهنگي و مادي جامعه بدل شده بود و همواره به عنوان قشر آسيب‌پذير جامعه شناخته مي‌شد، در فرداي پيروزي که ختم سنت و عمل چپگرايانه‌ "مستضعف‌پرور" را اعلام کرد، دريافت که چنين تفکري ديگر به منافع بي‌حد و حصرش خدمت نمي‌کند. اين‌گونه شد که نظام هماهنگ پرداخت کم کم به نظام ناهماهنگ پرداخت گرويد و آشکارا ساختارهاي بوروکراتيک به سه رده‌ درآمدي نسبتاً متمايز بدل شد؛ در واقع، مديران کارگزار و اصلاحاتچي مرفه که دسته‌ اول و دوم را شامل مي‌شدند، در استثمار دسته‌ سوم و قشرهاي فقير جامعه در کنار آسيب‌پذير جلوه دادن خود منافع پايداري براي خود تعريف کرده است.
 
در چنين فضايي، بيعت روشنفکري ارگانيک اصلاحاتي يا کارگزاراني از يک سو، و منافع حاصل از توسعه (که عمدتاً در ميان اين طبقه‌ مرفه جديد توزيع مي‌شود) از سوي ديگر، به منزله‌ شرطي بي‌قيد و شرط و راهي با پايان باز و معطوف به ختم نهفته در استقرار دولت طبقه‌ متوسط ديده مي‌شود؛ همان طبقه‌ متوسطي که از کابينه دوم مهندس موسوي به بعد، سهم بيشتر و بيشتري از منافع را به سوي خود جذب کرده است و از کابينه‌ واپسين عالي‌جناب اکبر هاشمي رفسنجاني تسلط کامل خود را به تمامي مراکز قدرت مسجل ساخته است.
 
اکنون، سرچشمه‌ها و کارنامه‌ انديشه‌ توسعه که خود را در فازهاي اقتصادي و سياسي نشان داده است را از کابينه‌ دوم مهندس مير حسين موسوي تا کنون پي گرفتيم. طرح منسجمي که در پس، اين دو فاز مختلف که با تعويض منصب‌هاي سياسي پوشيده‌تر مي‌شود وجود دارد، همان انديشه‌ مدرن شدني است که بهتر از هر کس ديگري صراحت آقاي سعيد حجاريان آن را آشکار و مشخص مي‌کند. اين، وصف واقعيتي است که کراراً زيرآبي و پنهان بوده است، اما، عوارض ثابت خود را در انهدام منابع پايدار هويتي ايراني و خصوصاً طبقه‌ متوسط شهري ايراني بر جاي گذارده است و اکنون، نيز آهنگ آن را داشته است و دارد که از طريق هژموني رسانه‌اي اين افراد اتميزه و رها شده را به سوي مقاصد خود برماند. فحواي کلي اين دو فاز به‌ظاهر متفاوت، مبالغه‌ پرفروغ و موفقي عليه سنت است.
 
در عين حال، به رغم توفيق در خارج کردن رقيب از ميدان، خود نسخه‌ مناسبي براي حل مسائل اجتماعي ايران ندارد و ايران را وارد يک فاز سرنوشت‌ساز بحراني کرده است.ليبراليسم اقتصادي و سياسي حاکم بر دو فاز مذکور يا با نيازهاي جامعه‌ جديد ايران که وارد فازهاي بحراني مدرنيت شده است، نامربوط است، يا ناسازگار يا هر دو. نظريه‌ها و روشنفکري توجيه‌کننده‌ ليبراليسم اقتصادي و سياسي در حول مفهوم "فردگرايي" متمرکزند؛ اين مفهوم را مي‌توان مفهوم محوري "عصر سازندگي" و "عصر اصلاحات" دانست.
 
اين فردگرايي که با فلسفه‌ سروشي "هر کسي از ديدگاه خودش درست عمل مي‌کند؛ مطمئن باشيد و مزاحم او نشويد!" پشتيباني مي‌شود، به طور مشخص منهدم‌کننده‌ "بازار اقتصاد" و "بازار سياست" است. اين فلسفه به زيان محتواي اساسي قوانين اخلاقي يعني، "مسئوليت"، و مقوم بنيادي "فساد" است. اين فردگرايي بر تجهيز سرمايه‌ اجتماعي لازم براي بقاي جامعه‌ ايران به شدت نابسنده است و انهدام خانواده (که لزوماً مساوي طلاق نيست) در ايران، نشان مهمي از نابودي تراکم اخلاقي جامعه است.
 
فردگرايي ليبراليسم اقتصادي و سياسي، مبتني بر دو ادعاي حداکثري آشکارا متناقض است: ادعاي به حداکثر رساندن فايده‌ها براي فرد و ادعاي به حداکثر رساندن قواي فرد، اما، واقع مطلب آن است که اين نظام فردگرايانه تنها فايده‌ قوه‌دارها را حداکثر مي‌کند و آنان که مسابقه را چندم‌تر جلوتر از ديگران شروع کرده‌اند يا رمق بيشتري براي پيشبرد مسابقه "از قبل" کسب کرده‌اند يا در اين ميان مرتکب "دوپينگ" مي‌گردند، بر گرده‌ ديگران سوار مي‌شوند؛ اينان کساني هستند که بيشتر از ديگران از "پول" و "آزادي" بهره‌مند مي‌شوند.
 
در واقع، در اين جامعه داشتن برخي از "قوه‌ها" براي بهره‌مندي از فايده‌ها ضروري است. وانگهي، اين فردگرايي مقياس مشترکي که بتوان بر اساس آن به حداکثر رساندن فايده‌ها را سنجيد، از بين مي‌برد. تفکر سنتي قبل از سازندگي مفاهيم انسان اثبات‌شده‌اي که داراي يک ذات انساني است را ارائه مي‌داد و شخصيت‌هاي "کاظم" و "عباس" "آژانس شيشه‌اي"، هر يک در وجهي نمايانگر آن بودند، اما، سرمشق تفکر ليبرال "عصر سازندگي" و "عصر اصلاحات"، انسان به مثابه‌ دسته‌اي از شهوات است که به فريب به آن "حق" گفته مي‌شود؛ مي‌گويند انسان امروز حق دارد که.... واقع مطلب آن است که انسان امروز "شهوت" دارد که.... او مي‌خواهد تا حد نامحدود و تا شکم سيري‌ناپذير، سير شود و وظيفه‌ دولت و روشنفکر رفسنجانيستي و اصلاحاتي پاسخگويي به اين خواسته‌هاي رفاهي است که هيچ‌گاه موفق نخواهد بود. اين است دليل آنکه همه‌ ما همواره احساس بحراني بودن اوضاع را با خود داريم.
 
طرحي که ارائه دادم، يک راهبرد تبيين‌کننده از انديشه‌ها، ادعاها يا اعمالي است که يک زندگي اجتماعي و فرهنگي پر و پيمان را که در ابتداي انقلاب 1357 تجربه شد (نهادهاي مدني در آن قوي بود، توزيع ثروت تا ميزان بالايي به خوبي انجام مي‌شد، توليد ثروت الگوهاي توزيعي را همراهي مي‌کرد، مصرف براساس الگويي انساني شکل گرفته بود و کارهاي بزرگ جمعي مانند جنگ بزرگ در آن شدني مي‌نمود) دست آخر به وضعيت جاري منتهي نمود.
 
بخش اصلي حل دشواري‌هاي موجود، متضمن ساختن يک ايدئولوژي جديد براي زندگي روزمره و اجتماعي و سياسي است که بايد فکر انقلاب 1357 را در تمام زمينه‌ها و به صورت خرد و ملموس بازسازي کند.اين ايدئولوژي، بايد داراي بدنه‌ قابل فهمي در مورد اينکه زندگي چگونه بايد تبيين و فهم شود از يک سو، و اينکه عمل در فضاي جديد چگونه بايد به نتيجه برسد از سوي ديگر، باشد. کليد توليد چنين فکري، يک تفکر انعکاسي و حاوي تأملات مکرر و پيوسته و مستدام است. اگر اين‌چنين باشد، گروه فکري مذکور مي‌تواند، حتي، با ارائه‌ يک "نمونه‌ خام" دائماً بازنگري شونده و صرفاً با نفي توصيف پيشتر از زندگي اجتماعي ايراني نقطه‌ مرجعي ابداع کند.‏
 
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به «تحليل سياسي هفته»اختصاص داد:
 بسم‌الله الرحمن الرحيم
خرداد كه به نيمه مي‌رسد، حال و هواي ويژه‌اي در كشور حاكم مي‌شود، چرا كه در فرهنگ انقلاب اسلامي و در حافظه تاريخي پديد آورندگان اين انقلاب، نيمه خرداد براي هميشه با نام بنيانگذار جمهوري اسلامي و معمار كبير انقلاب پيوند خورده است.
 
بي ترديد هرچه از 14 خرداد سال 68 فاصله مي‌گيريم، سخنان گره گشاي آن مرد جامع الاطراف كه تاريخ را متحول و بنيان‌هاي فكري، فرهنگي، سياسي و اجتماعي جديدي را در پرتو اسلام پايه ريزي نمود، بيشتر در گوش‌ها طنين انداز مي‌شود و جاي خالي انقلابي بزرگ قرن، بيش از هميشه در ميان انقلابيون جهان اسلام نمود پيدا مي‌كند تا ببينند كه چگونه انقلابي را كه او با دستان خالي و با تكيه بر خدا و به پشتوانه مردم پايه‌گذاري كرد اكنون مرزهاي جغرافياي را در نورديده و توازن جهاني را به ضرر مستكبران برهم زده است.
 
اين روزها كه در آستانه بيست و چهارمين سالگرد ارتحال ملكوتي روح و روان انقلاب اسلامي ايران قرار داريم، كشور بار ديگر خاطرات آن بزرگمرد تاريخ و عملكرد رويايي او را مرور مي‌كرده و ملت قدرشناس ايران و ديگر پيروان ايشان در سراسر جهان با راه او و آرمانهاي بلندش تجديد ميثاق مي‌كند.
 
در اين هفته همچنين ماه رجب به نيمه رسيد و همزمان با ميلاد خجسته مولود كعبه حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام، رجبيون كه در پاي سفره پربركت ايام البيض نشسته بودند، از اين خوان نعمت الهي بهره‌مند شدند.ابتداي اين هفته ملت ايران كه امسال به دليل آتش جنگ و وقوع فتنه در سوريه نتوانسته بود خود را به زينبيه برساند، در سوگ سالروز وفات عقيله بني هاشم و اسوه صبر و عفاف، حضرت زينب(س) عزادار بود.
 
منطقه شامات كه زماني مركز خلافت خاندان كثيف بني اميه بود اكنون نيز بر اثر توطئه خباثت آميز فرزندان ابوسفيان به مركز آتش افروزي در منطقه تبديل شده كه اگر مسلمانان به خود نيايند و در مقابل اين فتنه چاره‌اي نينديشند، دير يا زود منطقه به كام سفياني‌ها كشيده خواهد شد.
 
هفته جاري و در پس اين روزهاي حزن انگيز كه ايام شهادت هفتمين ستاره فروزان آسمان ولايت، اسوه حلم و شكيبايي، حضرت باب الحوائج موسي بن جعفر عليه السلام نيز در آن قرار دارد، در قلمرو بعثت قرار مي‌گيريم؛ مبعثي كه با شراره‌هاي بلند آن رستاخيز بزرگ خلقت، جهان نوراني شد و آب حيات تعاليم حياتبخش اسلام و حكمت‌هاي ناب اخلاق پيامبر رحمت، همگان را به صراط رستگاري فراخواند.
 
هفته جاري فرمانده كل قوا به مناسبت ايام سالروز فتح خرمشهر در مراسم دانش آموختگي دانشجويان افسري دانشگاه امام حسين(ع) حضور يافته و طي سخناني گام بلند و حماسي ملت ايران در انتخابات پيش روي 24 خرداد را بشارت دهنده موفقيت‌ها و دستاوردهاي بزرگتر براي انقلاب و نظام اسلامي دانستند و با توصيه به مردم براي دقت در اظهارات و شعارهاي كانديداها بمنظور شناخت و انتخاب فرد اصلح و همچنين توصيه مؤكد به كانديداهاي انتخابات رياست جمهوري براي تثبيت اصول و مواضع عاقلانه و حكيمانه نظام اسلامي و پرهيز از ريخت و پاش،‌ تخريب و بداخلاقي در تبليغات، تأكيد كردند: ظرافت كار اينجاست كه بايد در فضاي رقابت‌هاي انتخاباتي، نشاط و تحرك و گفتگوهاي گرم و داغ وجود داشته باشد اما نفرت پراكني نباشد.
 
ايشان تأكيد كردند: مردم درخصوص نحوه تبليغات داوطلبان و همچنين نحوه هزينه‌ها و ريخت و پاش‌ها قضاوت خواهند كرد و كسانيكه براي تبليغات انتخابات، از بيت المال يا پول مشتبه به حرام برخي افراد ديگر استفاده كنند، نخواهند توانست اطمينان مردم را به سوي خود جلب كنند.
 
رهبر معظم انقلاب همچنين ديروز به مناسبت سالگرد تأسيس مجلس شوراي اسلامي در ديدار رئيس، هيأت رئيسه و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با اشاره به انتخابات يازدهمين دوره رياست جمهوري،‌ گفتند: همه بايد تلاش كنند تا انتخابات پرشور و با حضور عمومي مردم برگزار شود زيرا اقتدار و استحكام نظام اسلامي از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون بر مبناي حضور و پشتيباني مردمي بوده است. ايشان برگزاري پرشور انتخابات را زمينه ساز مصونيت، اقتدار، ‌امنيت كشور و برطرف كننده تهديدهاي دشمنان خواندند و افزودند: نظام جمهوري اسلامي ايران، نظام ريشه‌دار است كه ريشه آن مردم و پشتيباني يكپارچه مردمي است.
 
ايشان بار ديگر به موضوع انتساب نظر رهبري در انتخابات به برخي افراد اشاره كردند و افزودند: اين حرفها هميشه بوده و واقعيت هم ندارد زيرا كسي نمي‌داند كه رهبري به چه فردي رأي خواهد داد.حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در بخش ديگري از سخنان خود درباره جايگاه مهم مجلس در نظام، با تاكيد بر اينكه مجلس در رأس امور و قوه مجريه نيز در وسط ميدان كارهاي سنگين اجرايي است، رعايت قانون و تعامل دو طرفه را ضروري دانستند.
 
از رويدادهاي عجيب و غريب و بيسابقه اينكه بودجه سال 92 درحالي در اين هفته از تصويب مجلس گذشت كه يك سوم سال سپري شده است. لايحه بودجه كه همه سالها براساس قانون مي‌بايست در آذر ماه جهت بررسي و تأييد نمايندگان به مجلس ارائه شود، سال گذشته در اسفند ماه و آنهم نه در حد و شاكله بزرگترين پيش نويس مالي، اعتباري و هزينه‌اي دولت بلكه با نقايص و معايب بسيار و صرفاً از باب اسقاط تكليف از سوي دولت به مجلس ارائه شد و باعث گرديد بيش از سه ماه وقت نمايندگان مردم را به وصله پينه كردن اين لايحه معيوب مصروف نمايد. به هر تقدير بودجه سال 92 كشور با حجم 727 هزار ميليارد تومان بسته شد و بايد براي تأييد به شوراي نگهبان برود و اين درحالي است كه بسياري از منابع آن نسيه و بعيدالتحقق است.
 
در مسائل بين‌المللي، سخنان مقتدرانه دبيركل حزب‌الله لبنان، تحولات سوريه و رشوه 4 ميليارد دلاري آمريكا به حكومت خودگردان فلسطين جهت احياي روند سازش، مهمترين رويدادهاي هفته را تشكيل مي‌دادند.سيدحسن نصرالله،‌ دبيركل حزب‌الله لبنان در اظهارات اخير خود بر عزم و اراده قاطع حزب‌الله لبنان براي حمايت از حكومت سوريه تاكيد كرد. وي صريحاً گفت حزب‌الله حامي حكومت سوريه است چرا كه بر اين اعتقاد است سوريه از سوي آمريكا، اسرائيل،‌ تكفيري‌ها و نوكران آمريكا در منطقه قرباني توطئه قرار گرفته است و حزب‌الله در اين مقطع حساس نمي‌تواند دست بسته بماند و نظاره گر باشد. نصرالله هشدار داد اگر سوريه شكست بخورد، فلسطين و مقاومت ضد صهيونيستي ضربه شديدي خواهد خورد و غزه، كرانه باختري و قدس شريف به خطر خواهد افتاد.
 
نصرالله گفت تكفيري‌هايي كه بخشي از پروژه آمريكايي - صهيونيستي هستند كل منطقه را در معرض تهديد قرار داده‌اند و صهيونيست‌ها از تكفيري‌ها به عنوان آخرين ابزار باقيمانده براي حفظ سلطه در منطقه و خنثي كردن بيداري ملت‌هاي مسلمان منطقه بهره‌برداري مي‌كنند.

نصرالله با اشاره به تحولات اخير در سوريه گفت: ما در مرحله كاملاً جديدي قرار داريم و در اين مرحله تصميم به حمايت جدي از حكومت سوريه گرفته ايم.
 
وي يادآور شد: ما از كسي نمي‌خواهيم در اين ميدان نبرد به ما كمك كند. ما همچون گذشته اهل نبرد هستيم و پيروزي ديگري را بنا خواهيم گذاشت. اظهارات صريح و محكم نصرالله، بازتاب گسترده‌اي داشت و همانگونه كه انتظار مي‌رفت حكام وابسته منطقه از آن خشمگين شدند. آمريكا نيز در عكس العمل توأم با عصبانيت اعلام كرد قصد دارد عليه دخالت‌هاي حزب‌الله لبنان در بحران سوريه اقداماتي را در سازمان ملل و شوراي امنيت انجام دهد. در مقابل، ده‌ها شخصيت اردني از سخنان سيد حسن نصرالله حمايت كردند.
 
اين هفته، اتحاديه اروپا در اقدامي جنگ افروزانه، مداخله گرانه و مغاير با عرف و قوانين بين المللي، ممنوعيت ارسال سلاح به تروريستها و شورشيان سوري را لغو كرد و رسماً و عملاً وارد دخالت مستقيم در جنگ بر ضد حكومت سوريه شد. انگليس و فرانسه كه باني اصلي اين تصميم اتحاديه اروپا بودند در گذشته و از زمان آغاز ناآرامي‌هاي در سوريه، تلاش‌هاي گسترده‌اي را براي ساقط كردن حكومت سوريه انجام داده‌اند. در اين ميان، شماري ديگر از كشورهاي اروپايي از اين سياست جنگ افروزانه خشمگين هستند كه در اجلاس اخير اتحاديه اروپا نيز مخالفت و اعتراض خود را عليه دخالت‌هاي اين اتحاديه در جنگ سوريه ابراز كردند.
 
سردمداران اتحاديه اروپا درحالي در تبليغات خود دم از مبارزه با تروريسم مي‌زنند كه در سوريه، به پشتيباني گسترده مالي و تسليحاتي از تروريستها پرداخته‌اند و اين اعمال بر دروغ بودن ادعاي آنها در مبارزه با تروريسم مهر تأييد مي‌گذارد. اكنون اعتراضات و مخالفت‌ها با سياستهاي غرب در ميان ملت‌هاي غربي روز به روز درحال افزايش است و مردم اين كشورها، رهبران خود را به فريبكاري متهم مي‌كنند و آنها را ابزار دست صهيونيستها مي‌دانند. اين سؤال اكنون در ميان مردم اروپا بسيار شايع است كه اگر تروريسم بد است، چرا بايد در سوريه خوب باشد؟
 
از سوي ديگر، تصميم اتحاديه اروپا در لغو ممنوعيت ارسال سلاح به شورشيان و تروريست‌هاي سوريه زماني رخ مي‌دهد كه دولت سوريه ضربات سنگيني را بر تروريست‌ها وارد ساخته و به پيروزي‌هاي چشمگيري در مسير اعاده ثبات به سوريه دست يافته است. اروپايي‌ها با اقدام اخير خود، در واقع به ياري تروريست‌ها شتافته‌ و تلاش دارند تا به هر طريق ممكن از شكست نهايي و قريب الوقوع آنها جلوگيري كنند. امري كه البته بسيار ديرهنگام مي‌باشد و اين گونه حركت‌هاي مذبوحانه نيز نمي‌تواند از شكست تروريسم در سوريه جلوگيري كند و تنها براي اروپايي‌ها رسوايي و روسياهي باقي مي‌گذارد.
 
اين هفته، جان كري وزير خارجه آمريكا در سفر خود به منطقه از كمك چهار ميليارد دلاري آمريكا به حكومت خودگردان خبر داد، با اين شرط كه حكومت خودگردان فلسطين روند سازش را احيا كرده و مذاكرات جدي با رژيم صهيونيستي را آغاز نمايد. كاملاً روشن است كه آمريكايي‌ها مي‌خواهند با اعطاي اين كمك، سران حكومت خودگردان فلسطين را بخرند و آنها را به پذيرش شرايط ذلت بار خود وادار سازند.
 
آمريكايي‌ها از چندي پيش، دور تازه‌اي از تلاش براي احياي روند سازش را آغاز كرده‌اند و دليل آن اتفاقاتي است كه در منطقه درحال وقوع است. در بسياري از كشورهاي منطقه بر اثر تحولات سه سال اخير، شرايط جديدي حاكم شده و بسياري از حكومت‌هاي وابسته ساقط شده‌اند و شرايطي پديد آمده است كه ملت‌هاي منطقه در آستانه به دست گرفتن ابتكار عمل هستند. قطعاً درصورت تسلط كامل ملت‌هاي منطقه بر مقدرات كشورهاي خود، رژيم صهيونيستي تحت شرايط جديدي قرار خواهد گرفت و موجوديتش به طور جدي به مخاطره خواهد افتاد. آمريكايي‌ها و صهيونيست‌ها در تلاش هستند تا در چنين مقطع حساسي، روند سازش را احيا كنند و قضيه فلسطين را به گونه‌اي حل و فصل كنند و تضميني براي بقاي رژيم صهيونيستي ايجاد نمايند.
 
« نرخ ارز، انتظارات تورمی و بختک تورم»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته احمدرضا روشن(عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی ) را  از نظر می گذرانید:
 
تورم همچون کابوسی آرام و قرار را از دل مردم می‌رباید. مردم از تورم بیزارند؛ چرا که قدرت خرید آنها را کاهش می‌دهد و برای جبران کاهش قدرت خرید مجبورند بیشتر و سخت‌تر کار کنند و این یعنی کاهش رفاه اقتصادی. هیولای تورم همه را کنار می‌زند. شاغلان و نیروی کاری که حقوق ثابت و کم دارند بزرگ‌ترین بازندگان تورم هستند.
 
در برخی موارد، تورم به طور سرسام‌آوری افزايش مي‌يابد. جدي‌ترين حالت آن « ابرتورم» است. ابرتورم به تورمي گفته می‌شود كه نرخ آن ماهانه به بيش از 50 درصد افزایش یابد. به لحاظ تجربي كشورهاي اروپايي بعد از جنگ جهاني اول و دوم، كشورهاي آمريكاي لاتين در دهه‌هاي 1980 و 1990 و اتحاد جماهير شوروي سابق در دهه 1990 شاهد ابر تورم بودند. نرخ تورم حتي به اعداد سه رقمی نيز رسيد.
 
طبق تعریف، فرآیند افزایش در قیمت سبدی از کالاها و خدمات در یک دوره زمانی مشخص را تورم گویند. به عبارت دیگر، تورم چیزی نیست جز کاهش ارزش پول ملی و مهار تورم به معنای حفظ و حمایت از قدرت خرید و رفاه اقتصادی مردم است. تورم همزاد پول است، یعنی از زمانی که پول اختراع شد، تورم همواره وجود داشته است. تورم همچون سنجشگر نبض یک اقتصاد عمل می‌کند و از روی میزان و تغییرات تورم می‌توان به موقعیت و قدرت اقتصادی یک کشور پی برد.
 
در ایران مطالعات زیادی در مورد علل و ریشه‌های تورم صورت گرفته، که اغلب آنها بر پولی بودن پدیده تورم تاکید دارند علت اصلی رشد نقدینگی در ایران همانا وجود کسری بودجه است؛ به طوری که دولت برای جبران کسری بودجه به استقراض از بانک مرکزی و در نتیجه افزایش نقدینگی رو می‌آورد. در مواردی هم مشاهده شده که با افزایش درآمدهای نفتی، دولت ارزهای نفتی را به بانک مرکزی فروخته و به این ترتیب، پایه پولی را افزایش داده، اما در اغلب موارد، افزایش نقدینگی ناشی از کسری بودجه بوده است.
 
در مجموع، بسیاری از اقتصاددانان ایران معتقدند که تورم در کشور ما یک پدیده پولی است یعنی رشد نقدینگی (صرف نظر از اینکه علت آن چه بوده است) همواره یکی از مهم‌ترین عوامل در افزایش سطح عمومی قیمت‌ها بوده است. در عین حال، نباید فقط به نقدینگی اندیشید. عوامل مهم دیگر ایجاد تورم در ایران، افزایش نرخ ارز، کاهش درآمدهای نفتی، کاهش تولید و رشد اقتصادی و وجود انتظارات تورمي است.
 
به طور کلی، تبعات منفی تورم به اندازه‌ای است که حتی می‌تواند کل زندگی اقتصادی یک کشور را مختل کند. هزينه‌هاي اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تورم به قدری بالا است که هيچ سياست‌گذار منطقي چنين هزينه‌هايي را براي به دست آوردن مزاياي اندك آن، انتخاب نمي‌كند. تورم، پیش‌بینی آینده را مشکل می‌سازد. افزايش نااطميناني در مورد تورم ممكن است باعث شود بنگاه‌ها و افراد، تمايل چنداني به پذيرش پروژه‌هاي سرمايه‌گذاري خصوصا پروژه‌هاي تولیدی بلندمدت نداشته باشند و چه بسا فعالیت‌های دلالی افزایش یابد.
 
 از این رو در کشورهای دنیا یک اجماع جهانی برای کاهش تورم به وجود آمده به طوری که اغلب کشورها اولین هدف اقتصادی خود را مهار تورم قرار داده‌اند و حتی رشد اقتصادی و کاهش بیکاری در مرتبه‌های بعدی سیاست‌گذاری اقتصادی قرار گرفته است. گرچه قبلا تصور بر این بود که یک جایگزینی بین تورم و بیکاری وجود دارد و برای کاهش بیکاری باید مقداری افزایش در تورم را پذیرفت، اما تبعات منفی تورم آنقدر قابل توجه هست که هیچ سیاستمدار عاقلی را به پذیرش افزایش تورم تشویق نمی‌‌کند. البته وضعیت مطلوب یک اقتصاد، نرخ تورم کم در کنار نرخ بیکاری کم است. اما تورم در کشور ما یک پدیده آشنای اقتصادی است که مردم همواره آن را احساس کرده‌اند. در حافظه تاریخی مردم ایران حتی تورم سه رقمی و بیشتر از 100 درصد، در دهه 1320 به ثبت رسیده است.
 
در سال‌های پس از انقلاب هم تنها در دو سال 1364 و 1369 نرخ تورم تک رقمی و کمتر از 10 درصد را شاهد بوده‌ایم. ولی نکته اساسی این است که حافظه تاریخی و تجارب واقعی کشورمان در سال‌های اخیر در مورد تورم، خود به پدیده انتظارات تورمی دامن زده است. آمار بانک جهانی نشان می‌دهد که در سال 2011 میلادی تنها پنج کشور جهان نرخ تورم بالا و بیش از 20 درصد داشته‌اند که یکی از آنها ایران بوده است. توجه داشته باشید که در اقتصادهای امروزی تورم بالای 20 درصد، یک تورم نجومی محسوب می‌شود.
 
انتظارات تورمی عبارت است از: پیش‌بینی، انتظار و توقع عموم مردم از روند فعلی یا آینده تورم. این پیش‌بینی‌ها و انتظارات ممکن است واقع‌بینانه و درست باشد یا نباشد. اما تاثیر خود را بر سیاست‌های دولت‌ها از طریق واکنش مردم و فعالان اقتصادی خواهد گذاشت. همچنین به عقيده طرفداران نظريه رواني تورم، در واقع تمام تصمیمات اقتصادی مبتنی بر انتظارات است و تورم نیز نتيجه انتظار مردم از افزايش قيمت‌ها در آينده است كه به آن تورم رواني گفته مي‌شود.
 
البته بايد تاكيد كرد كه عكس‌العمل‌هاي رواني علت تورم نيست، بلكه عامل تشديد تورم است. به عبارت دیگر، تورم انتظاری یا روانی یک نیرو و عامل ثانویه تورم محسوب می‌شود که پس از بروز عوامل واقعی و اصلی تورم (مثل کسری بودجه، افزایش حجم نقدینگی و کاهش درآمد نفتی) خود را نشان می‌دهد. اما در مراحل بعدی، حتی اثر آن می‌تواند بیشتر از عوامل اصلی باشد.
 
با این همه باید گفت که تا همین اواخر به مبحث انتظارات در تجزیه و تحلیل‌های اقتصادی توجه کمی شده است. اما در سال‌های اخیر، دو روش در زمینه مطرح ساختن انتظارات به نام‌های انتظارات تطبیقی و انتظارات عقلایی مورد استفاده قرار گرفته است.
 
انتظارات تطبیقی ( Adaptive Expectation ) به این معنی است که افراد، انتظارات خود را بر اساس تجربه گذشته شکل می‌دهند و به خصوص از اشتباهات گذشته در تخمین تورم آتی درس می‌گیرند. تز انتظارات تطبیقی به وسیله کاگان(Cagan) در سال 1956 وارد علم اقتصاد شد تا بتواند به شکل گیری انتظارات تورمی در شرایط تورم شتابان یا لجام گسیخته (Hyper Inflation) پاسخ دهد. انتظارات عقلایی ( Rational Expectation ) دلالت بر این دارد که فعالان اقتصادی فقط به تجربه گذشته در شکل گیری انتظارات متکی نبوده، بلکه آنها از اطلاعات قابل دسترس جاری با ارزش نیز استفاده خواهند کرد. به علاوه اینگونه فرض می‌شود که آنها این اطلاعات را با یک روش کارآ براي رسیدن به ارزش‌های تخمینی و پیش‌بینی شده متغیرهای اقتصادی به کار خواهند بست. لازم به ذکر است که در مباحث جاری علم اقتصاد، بحث انتظارات یک موضوع مسلط و مهم تلقی می‌شود.
 
آنچه در مورد ایران قابل مشاهده است این است که اولا انتظارات فعالان اقتصادی (اعم از تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان) در شکل دهی اندازه تورم بسیار مهم است. به عبارت دیگر برآورد و تخمینی که افراد از وضعیت آینده تورم دارند در رفتار مصرفی و هزینه‌ای آنها اثر گذاشته و این به نوبه خود متغیر تورم را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
 
دوم اینکه، انتظارات در ایران، بیشتر براساس الگوی انتظارات تطبیقی شکل می‌گیرد تا انتظارات عقلایی (حتی برای بنگاه‌ها و کار فرمایان اقتصادی) به دلیل اینکه « اطلاعات » یک کالای کمیاب است که تنها در اختیار عده معدودی قرار دارد و از سوی دیگر، به اطلاعات اقتصادی که از سوی نهادهای مختلف نیز منتشر می‌شود، اطمینان زیادی نیست، چرا که داده‌های اقتصادی، معمولا توسط چند سازمان به طور موازی تهیه می‌شود و معمولا آمار آنها همخوانی نداشته و در نتیجه قابل اتکا نیستند.
 
بنابر این در شرایط فعلی ایران، در میان اصلی‌ترین و مهم‌ترین عوامل به وجود آورنده تورم یعنی افزايش كسري بودجه دولت، افزايش حجم نقدينگي، كاهش درآمدهاي نفتي، افزايش نرخ ارز، كاهش رشد اقتصادي و وجود انتظارات تورمي؛ لازم است که نقش بیشتری برای پدیده انتظارات تورمی قائل باشیم، چرا که یکی از مهم‌ترین عوامل تشدید تورم و تلاطم قیمت‌ها است. به عبارت دیگر، در هر بسته سیاستی برای کنترل تورم باید انتظارات تورمی را پررنگ‌تر دید.
 
تورم انتظاری در واقع، به دلیل پدیده احساس تورم به وجود می‌آید که آن هم ناشی از تجارب و تحلیل افراد از اطلاعات در دسترس، نرخ‌های تورم قبلی، سیاست‌های مسوولان و میزان عمل به وعده‌ها است. احساس تورم - یعنی آنچه را که مردم عادی در هر خرید خود تجربه می‌کنند- مهم‌تر از ارقام رسمی تورم و شاخص قیمت مصرف کننده است. یعنی حتی اگر آمار و ارقام نشان دهد که تورم کاهش یافته، اگر احساس تورم وجود داشته باشد هیچ کس این ارقام را نمی‌پذیرد. همچنان که احساس عدالت مهم‌تر از شاخص ضریب جینی،  احساس امنیت مهم‌تر از شاخص کاهش جرائم و احساس فقر مهم‌تر از اعلام افزایش درآمد خانوارها است.
 
اگر مردم فکر کنند که حالت افزایش قیمت‌ها در آینده باز هم ادامه می‌یابد به جست‌وجوی راه‌هایی برای مقابله با آن برخواهند آمد و برای ثابت نگاه داشتن ارزش واقعی پول خود اقدام به خرید کالاهایی مثل زمین، طلا و ارز می‌کنند و احتکار کالا افزایش می‌یابد. در این حالت طبق تمثیل اقتصاددانان، پول همچون سیب زمینی داغ است که کسی آن را در دست نگه نمی دارد و می‌خواهد زود آن را از خود دور نماید یا به عبارتی پول را خرج کرده و به کالای دیگری تبدیل کند.
 
بحث انتظارات از جمله مباحثي است كه غالب صاحب‌نظران اقتصاد ايران بر اهميت آن در شكل‌گيري تورم تاكيد دارند. تحقیقات زیادی اثرگذاري انتظارات بر تورم را تاييد كرده است. اما تورم انتظاری ویژگی مثبت هم دارد. چنانچه مسوولان اقتصادی بتوانند طی مثلا یک دوره چند ساله، تورم را کنترل کرده و یک رقمی کنند، در ذهن مردم و فعالان اقتصادی این « انتظار » به وجود می‌آید که تورمِ پی آیند (آتی) نیز کم خواهد بود. از این جهت، انتظارات می‌تواند نقش کاهنده‌ای در تورم داشته باشد.
 
مهم این است که سیاست‌گذاری‌های اقتصادی بتواند برای یک دوره میان مدت، تورم را کنترل کند. پس از آن، انتظارات تورمی خود به عنوان عامل کاهنده‌ای در جهت مهار تورم وارد عمل خواهد شد. مهم اين است كه مسوولان بتوانند اطمينان مردم و عموم فعالان اقتصادي را نسبت به كارآيي، استمرار و استحكام سياست‌هاي خود جلب كنند. اين كار از طريق اعلام شفاف و بدون ابهام علل به وجود آمدن تورم، برنامه‌هاي مورد نظر برای مهار تورم و عمل دقيق به برنامه‌ها و نيز اعلام صادقانه نتايج سياست‌هاي اجرا شده به افكار عمومي، از طريق رسانه‌هاي عمومي امكان‌پذير است.
 
بنابر این، در اجرای هر سیاستی باید به تبعاتی که اجرای آن سیاست از لحاظ ایجاد تورم انتظاری دارد، توجه داشت، اما مهم‌ترین عامل برای کنترل تورم انتظاری، وجود اعتماد به سیاست‌گذاران و مسوولان است، چرا که تورم انتظاری با توجه به عملکرد گذشته مسوولان و نیز عدم اطمینان نسبت به آینده شکل می‌گیرد. بازگرداندن اعتماد هم فقط با حرف و شعار و تهدید و بخشنامه برآورده نمی‌شود، بلکه در عمل باید اقداماتی انجام پذیرید. همه باید سهم خود را در به وجود آمدن شرایط حال حاضر بپذیرند. تعیین نرخ‌های دستوری هم کارساز نیست.
 
در عین حال، گرچه تورم در ایران یک تورم ساختاری است و مجموعه پیچیده و پرتعدادی از عوامل در شکل‌گیری آن دخیل است، اما چنانکه بیان شد علاوه بر تورم انتظاری، افزایش نرخ ارز نیز یکی از اصلی‌ترین این عوامل است. مطالعات متعددی نشان داده که افزایش درآمدهای ارزی در ایران در جهت کاهش تورم و کاهش درآمدهای ارزی در جهت افزایش تورم عمل کرده است. بنابر این، تثبیت نرخ ارز یکی از مهم‌ترین ابزارهای کنترل تورم در ایران است. حتی در تحلیل‌های اقتصادی می‌توان آن را به جای بقیه کالاها انگاشت.
 
 در اقتصاد ایران، نرخ ارز معمولا تحت تاثیر درآمدهای نفتی است. گر چه بسیاری از اقتصاددانان، نقدینگی زیاد را عامل اصلی تورم ایران می‌دانند؛ اما در واقع باید توجه داشت که مشکل نقدینگی، خود ناشی از کسری بودجه دولت است که به‌ناچار آن را از راه استقراض از بانک مرکزی و چاپ اسکناس جبران می‌کند. بنابراین، هر چه مشکلات مالی و کسری بودجه دولت کمتر باشد می‌توان انتظار داشت که از شدت تورم نیز کاسته شود. افزایش درآمدهای نفتی، کاهش مشکلات مالی دولت را به همراه دارد. از سوی دیگر، با افزایش درآمدهای نفت و گاز، امکان واردات کالا و افزایش عرضه کالا و به دنبال آن کاهش فشار تقاضا به‌وجود خواهد آمد، که خود این عامل نیز در مهار سرعت تورم موثر است.
 
در اقتصاد ایران هم قیمت کالاهای مصرفی وارداتی و هم قیمت کالاهای مصرفی تولید داخل (از طریق استفاده از نهاده‌های وارداتی) به قیمت ارز وابسته است. از سوی دیگر، در ابتدای این مقال گفته شد که تورم به مثابه نبض اقتصاد عمل می‌کند. اما واقعیت این است که همراه با روند افزایشی و شتابناک نرخ ارز (با نماد قیمت دلار)، نبض تورم اقتصاد کشور در قیمت دلار بازار آزاد مشخص می‌شود. از این رو، احساس تورم و انتظارات تورمی در بازار ارز خود را نشان می‌دهد، به طوری که پرسش از قیمت دلار به یک گفت‌وگوی روزانه بین مردم تبدیل شده است.
 
در مجموع، مي‌توان گفت که بازار ارز (و اقتصاد ايران به طور کلی) نسبت به تحولات سياسي حساس است. فعالان اقتصادي با دقت تحولات سياسي ايران و جهان را دنبال مي‌كنند. به ویژه هرگونه اختلال در سياست خارجي ايران مي‌تواند آثار غير قابل پيش‌بيني بر اقتصاد ايران بگذارد و با كاهش امنيت اقتصادي و كاهش سرمايه‌گذاري از يك طرف باعث ركود و با مشكلات ناشي از تحريم‌هاي اقتصادي عليه ايران، باعث تورم از طرف ديگر شود. بنابراين،ايجاد فضايي كه به تنش بين ايران و جهان دامن نزند و رویکردی اعتدالی حاکم باشد، شرط لازم کنترل تورم و رساندن آن به عدد يك رقمي است.
:
:
:
آخرین اخبار