تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۲
کد خبر: ۵۰۳۷۰
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
شعرآئینی/پروانهء عاشق


گیسوی شب پاشیده بر صحرا

فرصت غنیمت می شمارد او

دست ِ دعا و گوهر اشکی

دل را به جانان می سپارد او 

***

می داند آن پروانه ی عاشق 

این آخرین دیدار ِ دنیاییست 

فردا دلش آرام خواهد شد

آئینه ماندن بس تماشاییست

***

او در ازل جام ِ بلا نوشید

شوری تولد یافت در جانش 

یک روز ،یعنی روز ِ عاشورا

آمد پگاه ِ عید قربانش

***

قبل از شروع جنگ می‌خواند

شعـــرـ بلنـــدِ آشنایی را

بایــد بدانــــد عالمُ آدم

آئین ِ مــردان ِ خداییــی را

***

هیهـــات من الذله می‌گویــد 

یعنی که ما دلدادهء عشقــیم 

قالوا بلی گفتیــمُ،می‌گوییــم

ما تشنگــان  بادهء عشقیــم

***

آن سوی میدان روح ِ اهریمن

در بـــاور ِ قابیلیــان پیداست 

شمشیــرهای تشنه می‌دانند

تنهـا دلیل ِ جنگشان دنیاست

***

آمیزه ی باران و خون جاری

صحرا پر از گل های پرپر شد

نیلوفری در آن غروب ِ سرخ

پژمرده از داغ ِ برادر شد

***

وقتی که شمشیر از نفس افتاد

بر تارک هر نیزه گل چیدند

قران ز لب های گلی روئید

اعجــاز را بـا چشـم ِ خود دیدند

***

کرب و بلا معـــراج ِ مولا شد

پـرواز ِ او را آسمــان فهمیـد

بانگ ِسروش آمد کـه ای دنیا

"عاشق تری از او نخواهی دید"

محمدصادق بخشی

:
:
:
آخرین اخبار