تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۴
کد خبر: ۹۷۵۷۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
نسخه چاپی ارسال به دوستان ذخیره
مردی که به روایتی بنیانگذار تیم فوتبال صنعت نفت آبادان است
روایتی تاریخی ست، تاریخی که پسری 16 ساله اراکی آن را رقم زد، مردی که به روایتی بنیانگذار تیم فوتبال صنعت نفت آبادان است
مردی که به روایتی بنیانگذار تیم فوتبال صنعت نفت آبادان استروایتی تاریخی ست، تاریخی که پسری 16 ساله اراکی آن را رقم زد، مردی که به روایتی بنیانگذار تیم فوتبال صنعت نفت آبادان است.

غلامحسین واقف، به تعریفی بنیانگذار تیم فوتبال صنعت نفت آبادان شد، به همین خاطر است که نشستن به کنارش و شنیدن کلامش، از فضای معمول دیگر نشستن ها و دیگر شنیدن ها خارج است.

به هتل کاروانسرای آبادان رفتم تا روایت مردی را بشنوم که تاریخ فوتبال یک شهر را تغییر داد، پیش از ورودم به هتل در حال نفرین کردن زمان بودم و بعد از خروج هم همین گرفتگی دل را این بار به خاطر 90 سالگی واقف و ضربه عباس گیشویی به سر این مرد داشتم!

باید بیشتر می شنیدمش و باید بیشتر به صحبت های وی می پرداختم، درست به اندازه یک کتاب اما دریغ از محدودیت ها، هر چند این گفت وگو با انتهای تلخ نرسیدن آن 16 ساله حالا 90 ساله شده و نرسیدن به آرزویش-موفقیت فوتبال آبادان- ختم شد.

* دوست دارم به روزی بروم که پسر 16 ساله اراکی نیت کرد راهی آبادان بشود درست در سال 1320.

پدرم در اراک داروفروش تجربی بود، تنها پسرش من بودم، در کنار دو خواهر دیگرم، به یکباره تصمیم گرفتم از شهر مادری ام جدا شده و راهی آبادان بشوم.

*علت چه بود؟

در آن سال ها چند دوست ناباب اطرافم را گرفته بودند، حس کردم که اگر کنارشان بمانم به بیراهه می روم، با پدر و مادرم صحبت کردم، راضی نمی شدند، آنها به غیر از من هیچکس را نداشتند، در همان فاصله با یکی از دوستانم قرار گذاشتیم که راهی آبادان بشویم که او هم درست در روز سفر پشیمان شد ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم و بالاخره این تصمیم را عملی کردم.

*بین این همه شهر در ایران چرا آبادان را برای این سفر انتخاب کردید؟

می گفتند که در آبادان کار هست، آمدم و سوار قطار شدم، شاید باور نکنید اما همینکه قطار حرکت کرد پشیمان شدم، با خودم گفتم که این چه کاری است که داری انجام می دهی، اما در نهایت دل را به دریا زدم و به خرمشهر رسیدم.

*نوجوانی غریب از مرکز ایران راهی جنوب شد اولین تصویری که از روز ورودتان به خرمشهر در ذهن دارید چه بود؟

تابستان بود، باور کنید که از آسمان آتش می بارید، بعد از کلی پرس و جو فهمیدم که باید با بلم از شط عبور کرده و بعد هم با تاکسی به آبادان بروم، به شهری وارد شدم که هیچکس را در آن نمی شناختم، به مسافرخانه ای در بازار صفای احمدآباد رفتم و به صاحب مسافرخانه گفتم که برای یک شب اتاق می خواهم.

*که این یک شب اقامت به ماندگاری 40 ساله تان در آبادان ختم شد.

دقیقا همینطور است، بعد از ظهر همان روز نخست به خیابان آمدم و در شلوغی جمعیت یک چهره آشنای اراکی روبه رو شدم، جلو آمد و بعد از کلی احوالپرسی متوجه شد که در مسافرخانه اقامت دارم، اصرار کرد که باید به منزلش بروم، وسایلم را برداشتم به همراه او رفتم.

*پس از آن در خانه آن آشنای اراکی ماندید؟

خیر، مرا به لب حفار برد و گفت که امشب صاحبخانه اش در منزل نیست و باید در خیابان بمانیم و نشان به این نشان که این در خیابان ماندن و کنار جدول خوابیدنم سه ماه به درازا کشید.

*در این سه ماه چطور امرار معاش می کردید؟

همان هفته اول حضورم در آبادان در پالایشگاه کار پیدا کردم.

چه کاری؟

آن روزها پالایشگاه کارگر جذب می کرد، برای آموزش رانندگی وارد این مجموعه شدم، سه یا چهار روزه کار روی ماشین های زراعتی که آن روزها به فورمن معروف بودند را یاد گرفتم، تا حدی که به دیگران هم آموزش می دادم و هشت ماه در مدرسه رانندگی ماندم؛ بعد از آن هشت ماه با اعتراض صاحبان برخی از گارا‍ژهای پالایشگاه به گاراژ بریم کریک منتقل شدم، هیچوقت آن روزهای اول کار کردن در پالایشگاه را فراموش نمی کنم، یادم نمی رود روزی را که رسیدنم به درب خروجی پالایشگاه در سیکلین با ساعت پایان کار کارگران همزمان شد، باور کنید با دیدن هجوم جمعیت دوچرخه سوار شرکت نفتی دست و پایم را گم کرده و ماشین هندلی ام را خاموش کردم، همین خاموش شدن ماشین باعث شد که کارگران برای دقایقی مرا هو کنند؛ شوخی نیست آن روزها پالایشگاه هشت هزار نفر نیروی انسانی داشت.

مردی که به روایتی بنیانگذار تیم فوتبال صنعت نفت آبادان است

*امروز همه غلامحسین واقف را به عنوان یک پیر فوتبالی می شناسند در حالیکه گویا قبل از فوتبال به ورزش های دیگر می پرداختید.

بله ابتدا به ساکن در اراک باستانی کار بودم و کشتی می گرفتم، در کشتی آنقدر قدر بودم که به من لقب 'غلام شیرزاد' را داده بودند، بعد از آن هم مدتی والیبال و هاکی کار کردم.

*فوتبال برای شما از چه زمانی آغاز شد؟

از همان روزهای ورودم به آبادان، عصرها که بیکار می شدم به محل تمرین تیم فوتبال کارگر می رفتم و توپ آنها که بیرون می رفت را برایشان برمی گرداندم، یکروز که دروازه بان این تیم بر سر تمرین نیامده بود به من گفتند بیا و دروازه بانی کن، با توجه به اینکه والیبالیست بودم، هر چه توپ زدند، گرفتم، بعد از آن بود که خواستند در تمرین هایشان حضور داشته باشم و تا روزی که 'عباس شیری' گلر آن سال های تیم کارگر غایب بود دروازه بان بودم و وقتی هم که برگشت در تاکتیک «دبیلوام» آن سال ‎ها رفتم وسط زمین.

* تاکتیک دبیلوام؟

بله، آن روزها تاکتیک ها شبیه امروز عددی نبودند، دبیلوام تاکتیکی بود که در آن یک بک آخر و دو دفاع چپ و راست حضور داشتند و یک دفاع یارکوب بود، یک هافبک وسط بود و دو گوش چپ و راست و در نهایت یک سانتر فوروارد، که من یکی از دو گوش راست کارگر شدم.

* گویا در آن سال ها مدیریت باشگاه فرهنگی تفریحی آبادان را نیز بر عهده گرفتید؟

بله، البته در آن سال ها اسم این باشگاه کارگر بود که من نامش را تغییر داده و آبادان گذاشتم، در ابتدا این مجموعه تنها 100 عضو داشت، یک سالن بزرگ و یک غذاخوری مجزا برایش درخواست دادم و کار به جایی رسید که این 100 نفر تعدادشان به سه هزار نفر رسید و همیشه نزدیک به 600 نفر نیز در لیست انتظار ما قرار می گرفتند.

* در همین فاصله زمانی از فوتبال هم غافل نبودید و تیم کارگر جوان را سر و شکل دادید؟

بله، به جرات می گویم که من اولین مربی در ایران بودم که یک تیم جوانان را ساختم، در همان روزها نایب رئیس هیئت فوتبال آبادان هم بودم و از همه تیم ها خواستم که یک تیم جوانان داشته باشند و در نهایت 16 تیم جوان در این شهر پا گرفت، کارگرجوان را قهرمان مسابقات جوانان شهر کردم و جواز حضور در مسابقات دسته اول آبادان را گرفتم و در رقابت های دسته اول هم با تیم اصلی کارگر به فینال رسیدیم که من همزمان مربی هر دو تیم بودم و در نهایت کارگرجوان قهرمان بازی ها شد.

*در یک زمان و یک مسابقه مربی دو تیم؟

بله، در روز بازی رو در رو به بازیکنان دو تیم گفتم، بروید تا می توانید مقابل هم بجنگید، این را هم بگویم که علاوه بر مربیگری وظیفه بدنسازی، مدیریت و سرپرستی تیم ها هم بر عهده خودم بودم، با همان تیم کارگرجوان به شیراز رفتیم و تمام تیم های این شهر را شکست دادیم و در تبریز هم تیم منتخب این شهر را بردیم.

*در همان روزها بود که کارگرجوان به ایران گاز تغییر نام داد؟

بله، مسئولان شرکت ایران گاز از من خواستند که کارگرجوان را زیر پوشش این شرکت ببرم و برای این کار ماهیانه مبلغ یکهزار تومان هم به خودم پرداخت می کردند، برای اولین بار در کشور پوشیدن پیراهن یکرنگ را با رنگ زردی که به تن بازیکنان ایران گاز پوشاندم، مد کردم.

*به نوعی سرنوشت فوتبال آبادان در ابتدای دهه 50 به دست شما و سلیقه تان تغییر کرد و تیم فوتبال صنعت نفت آمد.

در همان سال هایی که گفتید، یکروز در خانه نشسته بودم که تماس گرفتند و گفتند، سریع خودت را به تهران و طبقه 14 وزارت نفت برسان، طبقه ای که اتاق 'امیر نویدی' در آن قرار داشت، در روزهایی که نایب رئیس هیئت فوتبال آبادان بودم، 'جعفر نامدار' دبیر این هیئت بود و او بود که در خصوص من با نویدی صحبت کرده بود، به طبقه 14 معروف و اتاق نویدی رفتم، برای دقایقی صحبت کردیم و در نهایت گفتم که اگر قرار است آبادان یک نماینده در مسابقات کشور داشته باشد و آن نماینده هم وزارت نفتی باشد چرا تیم کارگر را راهی بازی ها نکنیم، قبول نکردند و گفتند که می خواهیم تیم صنعت نفت ایران را داشته باشیم و باید تیمی منتخب از آبادان را بسازیم.

* ماموریت ساخت این تیم منتخب بر عهده شما گذاشته شد.

از هر تیمی پنج یا 6 بازیکن را انتخاب کردم، فضای بدی در فوتبال آبادان در آن سال ها حاکم شده بود، همه با هم اختلاف پیدا کرده بودند، این تفکر که قرار است بازیکن دزدی در تیم ها شکل بگیرد بوجود آمده بود.

*با وجود اینکه تیم صنعت نفت را خودتان جمع کردید اما مربیگری اش بر عهده حمید برمکی گذاشته شد.

مرحوم برمکی تازه از کلاس های مربیگری دتمار کرامر برگشته بود و به همین خاطر سرمربی تیم شد اما بعد از چهار ماه احساس کردم خیلی دل به کار نمی دهد و به همین خاطر بود که خودم در کنار سرپرستی، سرمربی صنعت نفت هم شدم و تیم را پنجم ایران کردم.

*مرحوم برمکی از شما دلخور نشد؟

به هر حال این دلخوری طبیعی بود.

*بعد از حدود چهار سال و با وجود اینکه صنعت نفت با مربیگری شما به عنوان بهترین تیم شهرستانی لیگ تحت جمشید هم معرفی شده بود، خبر حضور یک مربی انگلیسی در آبادان دهان به دهان شد.

داستان حضور هاری گیم در صنعت نفت ارتباط زیادی با غرور امیر نویدی داشت، او که می دید بیشتر تیم های کشور مربی خارجی دارند و تیم ما از این قافله عقب افتاده است، دست به کار شد.

*یعنی هاری گیم را به صورت مستقیم خود نویدی به آبادان آورد؟

بله، نویدی برای درمان به لندن رفت و برحسب اتفاق دختر هاری گیم، پرستار او شد، از طریق این آشنایی پای این مربی انگلیسی به آبادان باز شد.

*روایت است که از شما هم خواسته شده بود که کنار وی کار کنید.

بله، تیمی که در چهار هفته ابتدایی مسابقات صدرنشین لیگ تخت جمشید بود را به هاری گیم تحویل دادم، در یکی از تمرین ها به برخی تاکتیک های وی ایراد گرفتم و معتقد بودم تمرین هایش کهنه هستند که از من خواست در کارش دخالت نکنم، همان روز موضوع را با مدیر روابط عمومی پالایشگاه آبادان در میان گذاشتم و دیگر در کنار تیم نماندم.

*بعد از رفتن شما، صنعت نفت به صورت محسوسی افت کرد.

روز اولی که هاری گیم به ایران آمد، خبرنگاران در تهرانسر او را دوره کردند و گفتند که صنعت نفت در حال حاضر در صدر جدول است و قول بده که در همین مکان باقی بماند اما این مربی انگلیسی تیم صدرنشین را به ته جدول برد.

*فکر نمی کنید که شاید بازیکنانی که دلشان با شما بود رغبتی برای بازی کردن برای تیم هاری گیم نداشتند؟

بعید می دانم البته من از دل بازیکنان خبر ندارم ولی خدا را گواه می گیرم که من هیچ دخالتی در روند کاری تیم در آن برهه از زمان نداشتم.

*همین عدم نتیجه گیری تیم هاری گیم باعث شد که وزارت نفتی ها دوباره برای بازگرداندن شما تلاش کنند.

بله، نامدار، دهداری و شیرزادگان خواستند که دوباره تیم را در دست بگیرم در حالیکه تنها چهار هفته به انتهای مسابقات مانده بود.

*که شما پذیرفتید.

ابتدا قبول نمی کردم و گفتم که اگر تیم سقوط کند با آبرویم بازی می شود ولی در نهایت با این پیش شرط که هاری گیم نباشد قبول کردم، هر چهار بازی را برده و در لیگ ماندیم و از همان سال به بعد هم همه دیدند که صنعت نفت برای ماندن در لیگ اصلی کشور با مشکل مواجه است.

*بعد از ماندگار شدن تیم هم که استعفا دادید؟

بله، سریع کناره گیری کردم و مرحوم دهداری و مرحوم سالیا هدایت صنعت نفت را برعهده گرفتند.

*به روایت موسفید کرده های فوتبال آبادان، بسیاری از فوتبالیست های سال های دورتر این شهر که امروز شغل ثابتی در وزارت نفت داشته یا بازنشسته این وزارت هستند، شغل شان را مدیون پی گیری ها و لابی های غلامحسین واقف هستند.

پنج سال مربی تیم صنعت نفت بودم و در این سال ها حدود 80 نفر را در وزارت نفت استخدام کردم بازیکنانی مثل میرزا پورمحمد، ذوالفقار نظام آزادی، جمشید بشاگردی و خیلی های دیگر را به سر کار بردم و این خصوصیت اخلاقی من به آبادان و وزارت نفت منتهی نشد و در سال های جنگ هم وقتی که پیشنهاد مربیگری تیم هایی مثل آذرآب و یا کمباین سازی اراک را داشتم به این شرط حاضر به همکاری شدم که بازیکنانم را به سر کار ببرند.

*گذر تاریخ باعث شد که بعد از عبور حدود 30 سال از آن سال ها در اواخر دهه 80 نوه شما برای حضور در تیم فوتبال صنعت نفت آبادان به این شهر آمد، این بار چقدر از اعتبارتان برای در ترکیب رفتن علی واقف استفاده کردید؟

باور کنید اصلا سفارش نکردم، به هر حال باید کمی معرفت وجود داشته باشد، متاسفانه برخی از شاگردانم حتی یک تماس تلفنی را هم از من دریغ می کنند.

*یعنی اعتقاد دارید حق نوه تان در آبادان داده نشد؟

علی پیش از صنعت نفت بازیکن تیم نفت تهران بود من فقط می گویم تا زمانی که من در آبادان بودم هیچ حقی در فوتبال ناحق نشد.

*این فوتبال که معتقدید در زمان حضور شما حق در آن ناحق نمی ‎شد امروز کجاست؟

بدون تعارف فوتبال آبادان نابوده شده است، باور کنید آرزویم این بود که فوتبال این شهر را همیشه موفق ببینم اما به این آرزو نرسیدم.

*بعد از آغاز جنگ تحمیلی زندگی شما در رفت و آمد مدام به آمریکا و اراک خلاصه شد.

بله، فرزندم در آمریکا زندگی می کند، در این کشور هم تیم پارسیان را مربیگری کردم و در مسابقاتی که بین 50 تیم از ایالت های مختلف این کشور و البته دو تیم مهمان از فرانسه و انگلیس برگزار شد به عنوان دومی رسیدیم.
مرجع / ایرنا
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Netherlands (Kingdom of the)
|
۰۱:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۲۵
0
0
فوتبال آبادان مردانی مثل واقفها میخواهد بخدا اگر فوتبال آبادان پیشرفت کرد یعنی فوتبال ایران
:
:
:
آخرین اخبار