گویی از وقتی بدنیا آمده «خنده» با او بوده است. مردی از جنس اقتدار که مهربانی را نیز می توان همزمان با او جستجو نمود. سرداری از جنس شهید که قرار نبوده در برگی از تاریخ پنهان بماند. حالا او را پای تخته و آموزش می توان یافت. ساده و بی شیله پیله!
بدون اینکه انتظار داشته باشد، من بر لحظاتی از جنس روزنامه نگاری او را درمنزل حاج عبدالرضا مومنی نیا در فشار گذاشتم که: بیا و با تو بنشینیم و از تو بنویسیم. بگوئیم که: حاج احمد !...تو که فرمانده قرارگاه کربلا بودی آیا تا بحال برایت پاسداشتی گرفته اند؟ آیا کوچه ای، فلکه ای و یا میدانی قرار است بنامت، نامیده شود؟ آیا فرزندانی که قرار است دفاع را در کتابهای درسی یاد بگیرند، بایدبیاد داشته باشند که «احمد غلامپور» کیست؟ .....چگونه؟
سردار احمد غلامپور و سرداران شهید حاج علی هاشمی و بهروز غلامی و سردار سیامک بمان در آبهای خلیج فارس قبل شروع عملیات خیبر وقتی که بپای علی دایی، اردبیل را سند می زنند که فوتبال را ملی بازی کرده و برای ایران گل زده، چگونه است که در خوزستان «احمد غلامپور» را نباید بیاد داشته باشیم و پاسدار منزلت او که فرمانده سردار شهیدعلی هاشمی بوده،باشیم؟براستی چرا فقط برای حماسه سازان باید به مزار آنها نظر داشته باشیم؟ سرداری که هست، می خندد و با تواضع کوچه پس کوچه های اهواز را که خود در نگهداشتش از جان مایه گذاشت را درمی نوردد.پس او چه؟ چرا هیچکس از او امضایی نمی گیرد؟ کسی در کنارش عکس به یادگار نمی گیرد؟ اینک کسی به پاس گل هایی که او نگهبانی نمود، کوچه ای، میدانی را به نامش نمی نامند؟ اما میلیاردها تومان را در بوق و کرنا و عکس و تصاویر تلویزیون و ژست های پشت رل ماشین های وارداتی به پای جقله های فوتبالیست می زنند تا بلکه آنها گلی بزنند و لحظاتی شادی برایمان بسازند. اما چه باک که امنیت سازان و دفاع گران هشت ساله، فقط در هفته ای از سال آنهم در سالنی و در گوشه ای از یک مراسم رسمی ملال آور به عاریه کفی برایشان زده می شود. بی آنکه بدانند، کیستند؟ که بودند؟چه کردند؟ آنها در استادیوم ورزشی زیر توپ فوتبال نزده اند. آنها در زیر توپ هایی که غرش شان تن ها را به لرزه می انداخت و ترکش هایشان بدن ها را ریش ریش می نمود، می دویدند تا بلکه گلی در این سرزمین پژمرده نشود. اما حالا باید آرام و بی سر و صدا بیابندو مثل غریبه ها در دیارشان کسی آنها را نشناسد!
اینکه تاریخ را باید در کنار قبرها نوشت ، یک تراژدی است. و اینکه شهدای زنده را سراغ نگیریم و سردارشان را گرامیداشت نگذاریم ،یک کمدی تلخ است. ظلم است.
من که خود شاهدی هستم بر دلاوری، قدرت مدیریت و شعور «سردار حاج احمد غلامپور» وقتی از او خواستم که قبول نماید تا برایش گرامی داشتی بگذاریم و بگوئیم که سرداران را درمی یابیم و قدرشان را در حیاتشان پاس می داریم. حاضر نشد. زیرا ما رسمی و عادتی نداریم که زندگان را قدرشناسی کنیم. بدا بحال ما که فرمانده ای که متجاوزان بعثی از نامش به هراس بودند را به همین سادگی در ورق های کهنه شده تاریخ به فراموشی رها کرده ایم تا بلکه نسل های دیگر به تحلیل نبوغ جنگی و شیوه های دفاعش، به صبر و مقاومتش سمینارها بگیرند.
چگونه است که اینک در کنار تاریخ نشسته ایم اما در انتظار ورق های نیامده فقط به مشتی سمبل های گل و منگول و ستاره های سینما و ورزش دلخوش کرده ایم.
«حاج احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا برای مردم خوزستان و ایران یک نام ماندگار در تاریخ دفاع از این مرز بوم است. این را باید بخاطر سپرد و به فرزندان یاد داد. فراموشی بد دردی است برای ملتی که ثروت معنوی اش را در جوارش، نمی بیند!
3صلوات