آرش آذرپناه میگويد: ادبیات داستانی ما به جای اين كه از سبک رئالیسم جادویی آمریکای لاتین تاثير پذيرفته باشد یک نوع حرکت موازی با آن داشته است.
اين داستاننويس به مناسبت درگذشت گابريل گارسيا ماركز اظهار کرد: جامعه آمریکای لاتین به جامعه ایران خیلی نزدیک است. در واقع خیلی زودتر از این که مارکز آثارش به فارسی ترجمه شود کارهایی شبیه به رئالیسم جادویی در آثار داستانی ما بوده است.
وی با اشاره به آثاری مثل "ترس و لرز" نوشته غلامحسین ساعدی گفت: در واقع وقتی باورهای عامی یک منطقه با داستانهای نویسنده آمیخته میشود این گونه از رئالیسم جادویی ایجاد میشود و در عین حال که به ظاهر مسايل رئالیست نیستند اما چون در باورهای عامه رئال و واقعی هستند رئالیسم جادویی را به وجود میآورند.
آذرپناه بیان کرد: در مجموع ما در داستانهای مکتب جنوب سبک رئالیسم جادویی را داشتهایم و جامعه ما به جامعه آمریکای لاتین نزدیک است و مخاطبهای ایرانی خیلی با رئالیسم جادویی ارتباط برقرار کردهاند.
نويسنده داستان بلند «كسی گلدانها را آب نمیدهد» خاطرنشان كرد: سبک مارکز بیش از این که تأثیري بر نویسندههای ما بگذارد بر مخاطبها و داستانخوانهاي ما تأثیر داشته است.
او اظهار داشت: من آثار جدیدی که با سبک رئالیسم جادویی باشد را نخواندهام اما فکر میکنم گرایش به سمت سوررئالیسم بیشتر است.به طور کلی خود مارکز به غیر از ادبیات جادویی نوعی ادبیات سیاسی هم دارد و فکر میکنم بخش سیاسی ادبیات او بیشتر روی نویسندههای ما تأثیر گذاشته است.
آذرپناه توضيح داد: مثلاً آثاری مثل "گزارش یک مرگ" يا "گزارش یک آدم ربایی" بیش از آن که وجه رئالیسم جادویی آن روی ادبیات ما تاثيري گذاشته باشد وجه داستانی سیاسی آن تأثیر گذار بوده است چراکه جامعه آمریکا نیز مثل جامعه ایران سیاستزده است.